گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، احمد تلوری- دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی و ایادی وابسته به آنها در داخل و خارج همواره از هر اتفاقی سوء استفاده میکنند تا کشور را به آشوب بکشانند و امروز نام مهسا امینی به اسم رمز و آشوب در ایران تبدیل شده است.
فوت مهسا امینی اتفاق ناراحت کنندهای بود و با واکنشهایی از سوی کارگزاران نظام و افراد و جریانهای سیاسی اعم از اصول گرا و اصلاح طلب و نقد رویههای گشت ارشاد در برخورد با افراد بدحجاب و ناکارامدی نهادهای متولی عفاف و حجاب همراه بود؛ اما این اتفاق از زمانی که ضد انقلاب تلاش کرد تا با سوءاستفاده از احساسات و عواطف مردم جهت اعتراضات را به سمت اهداف و منافع خود تغییر دهد رنگ و بوی خشونت گرفتند به گونهای که امروز شاهد آشوبها و اغتشاشاتی هستیم که در آن سوی مرزها و از طریق رسانههای معاند و شبکههای اجتماعی مدیریت میشوند.
با این اوصاف «خبرگزاری دانشجو» به منظور بررسی پشت پرده اغتشاشات اخیر و نقش دانشگاهها و سلبریتی ها در مواجه با این اتفاقات با مجددالدین معلمی، دبیر کل پیشین اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان، رامین شمسایی نیا دبیر پیشین شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی، محقق و مدرس دانشگاه و میکائیل دیانی دبیر پیشین اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل به گفتگو پرداخته که در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید.
معلمی: هر وقت یک نابسامانی در کشور پیش میآید حتما نقاط ضعفی وجود دارد و معمولا جریان معاند و دشمن بیرونی نیز از این نقاط ضعف استفاده میکند تا به اهدافش برسد. به نظر میرسد در حوادث اخیر جریانی تصمیم گرفت تا روی رویدادهای خوبی که میتوانست حال جامعه را خوب کند مانند رزمایش عظیم اربعین که اتفاق کمی نبود مخصوصا امسال که موج عظیمی از ارادتمندان را به عرض ارادت خدمت اباعبدالله علیه السلام کشاند سرپوش بگذارد.
زمانی که جامعه حال و هوای اربعینی و امام حسینی به خود میگیرد طبیعی است که ایادی شیطان تلاش میکنند تا این حس و حال و رنگ و بوی خوب را با اقداماتی که انجام میدهند از بین ببرند و وقتی هم که میخواهند این کار را انجام دهند نقاط ضعفی را پیدا میکنند و با بزرگنمایی آنها و تجمیع کلیه امکانات و ایادی شان آن نقطه ضعف را به بحران تبدیل میکنند تا مانع توفیقات معنوی شوند که داشتند جامعه را به تکامل میرساندند. تصور من این است که جریان عمومی اربعین یک نقطه طلایی برای کشور بود و میتوانست جامعه را به لحاظ معنوی به تکامل برساند؛ اما بحران اخیر باعث شد تا نقطه طلایی اربعین دیده نشود و این فضا از بین برود.
طبیعی است که وقتی یک نابسامانی در فضای اجتماعی وجود دارد این نابسامانی تا مدتها به فکر و ذکر و دغدغه مسئولانی تبدیل میشود که میخواهد برای پیشرفت و آبادانی کشور و رفع نقاط ضعف آن کار کنند. با این اوصاف وقتی مسئله تامین امنیت به اولویت اول نظام تبدیل میشود طبیعی است که ترمز سختی در برابر کشور قرار میگیرد.
به نظر بنده یکی از آسیبهای بحران اخیر متوقف کردن کشور است آن هم کشوری که ما امروز حس میکنیم مسئولانش مردم را دوست دارند و برای آنها کار و تلاش میکنند و میخواهند با یک ارتباطاتی که به صورت عزتمندانه در عرصه بین المللی شکل گرفته فضای کشور را به فضای بهتری تبدیل کنند.
اتفاقات اخیر تلخ، اما درس آموز است. در این برهه نیز دشمن همه ظرفیت هایش را به میدان آورد، اما وقتی این چرک بیرون بریزد و ما از این مرحله بگذریم طبیعی است جامعه پالایش شدهتر و بهتری خواهیم داشت و البته این مهم نیز با هوشیاری مسئولان در جهت شناسایی نقاط ضعفها و رفع آنها محقق میشود؛ اگرچه طی کردن این مسیر از کشور وقت و انرژی میگیرد و وقت و آبادانی که باید صرف آبادانی کشور شود باید به ساخت و ساز بحران ساخته شده اختصاص یابد. در واقع ما بعد از رزمایش عظیم اربعین به جای یک جهش عظیم باید با یک ترمز سخت یک درون سازی مجدد را انجام بدهیم و یک حرکت جدید را با اتکا به مردم پیش ببریم.
در رابطه با نقش سلبریتیها در دامن زدن به اتفاقات اخیر باید گفت که معمولا رسانههای انقلابی ما به وجهه خرابی ذهن این جماعت میپردازند که درست هم است و من نمیخواهم منکر آن شوم. این جماعت مدت هاست که با تزریقهای مالی از دل حکومت از بافت و بدنه اجتماع دور شدند و در یک فضای غیر طبیعی رشد کردند و آن قدر رسانه زده شدند که هم رسانهها را همه مردم میبینند. از طرفی نکتهای که نباید از آن غافل شویم این است که ما از داشتن سازمان، دستگاه، وزارتخانه، فرد و ارگانی که بتواند با سلبریتیها ارتباط سالم بگیرد، محروم هستیم؛ از این رو مدت هاست که ما نسیت به سلبریتیها دچار غفلت شده ایم و نخواستیم آنها را ببینیم و حتی گاهی به تحقیرشان پرداختیم و آنها را از خودمان رانده ایم؛ با این اوصاف اگر امروز سلبریتیها غافلانه شورش میکنند بخش عمدهای از این پدیده ناشی از ضعف ارتباطی ماست.
وظیفه مهم وزارت ارشاد این است که با بدنه هنری مهربانانهتر ارتباط برقرار کند نه تحکمی و مدیریتی. واقعیت این است که در طی سالهای اخیر ارتباط مجموعه دولت با مجموعه هنرمندان ارتباط یک طرفه بوده از این رو طبیعی است در بحرانهایی که انتظار داریم هنرمندان با هنر خود به میدان بیایند و به تلطیف فضا کمک کنند آنها هم در همان مسیر تندی که شکل گرفته قدم بگذارند؛ لذا به نظر میرسد هم سلبریتیها و چهرههای مشهور مدت هاست که از مردم دور شدند و بافت اجتماعی سالم و عمومی را ندیدند و ذهن شان در یک فضای کانالیزه شده شکل گرفته و هم دولت و دولتمردان ارادهای مبنی بر برقراری ارتباط سالم و سازنده با سلبریتیها نداشتند و معمولا با ارتباط تحکمی و یا حتی تحقیر با این قشر برخورد کردند و طبیعی است در این شرایط نمیشود از چهرههای مشهور نیز انتظار همراهی داشت.
در رابطه با نقش دانشگاهها و جنبش دانشجویی در اتفاقات اخیر نیز من در دانشگاهها و فضای دانشجویی خامی میبینم و این خامی نیز یک دلیل ریشهای دارد که از قبل اتفاق افتاده است. واقعیت این است زمانی که ما فضای جنبش دانشجویی را تضعیف میکنیم این جنبش شکل واقعی پرچمداری خود را از دست میدهد؛ با این اوصاف وقتی که موجها میآیند و پای رسانهها به ماجرا باز میشود طبیعی است که فضای احساسی دانشجویی را با همراه خود میکنند.
به نظر بنده اصل قصه ریشه در عدم وجود مرجعیت سازمانها و تشکلهای دانشجویی دارد، چون ما فضایی نساختیم که امروز انتظار داشته باشیم گروههای دانشجویی وجود داشته باشند و بتوانند به تبیین اتفاقات اخیر بپردازند و با ما همراهی کنند در نتیجه هر موجی که بیاید این دانشگاه را تکان میدهد. ما اگر میخواهیم فضای دانشگاهها فضای سالمی باشد باید فضای رقابت سالم، سازمان یافته، تشکیلاتی، منظم و با برنامه را مدیریت و جریان سازی کنیم و الا تمام مسائل یک دانشگاه ساکت، آرام و بی هیجان با کوچکترین تلنگری بیرون میریزد.
من در فضای دانشگاهی امروز خامی میبینم و این خامی را ناشی از ناپخته بودن فضای دانشجویی میدانم. ما باید در جای دیگری فضای دانشگاه را پخته میکردیم، اما این کار را نکردیم در نتیجه امروز میبینیم که هیجانات در دانشگاه غالب میشود و فضا را از دست عقلانیت خارج میکند.
اساتیدی هم که امروز با تعطیل کردن کلاسها به اتفاقات اخیر دامن زده اند دو دسته هستند. نخست اساتیدی که فکر و ذهن شان در فضای غرب زده و رسانه زده شکل گرفته و طبیعی است که این اساتید در هر بزنگاهی به همان سمت میچرخند و این مسئله خیلی عجیبی نیست و همیشه هم بوده است. به هر روی وقتی آبشخور فکر و ذهن یک استاد متاثر از اندیشه ها، رسانهها و القائات رسانههای غربی باشد طبیعی است که در هر بزنگاهی به آن سمت برود.
بخش دیگری از اساتید که امروز با جریان تعطیلی کلاسها همراه شده اند کسانی هستند که مانند برخی چهرههای معروف و مشهور دچار احساس تحقیر و بی ارتباطی با سیستم دولتی شده اند. از این رو باید فضایی وجود داشته باشد که بتواند با این اساتید ارتباط سالم و سازنده برقرار کند و صدای آنها را بشنود تا این اساتید در مواقع شکل گیری هیجانات با کسانی که میخواهند فضا را به هم بزنند همراه نشوند. با این اوصاف ما باید اساتیدی را که ذات بیمارگونه دارند و میخواهند در هر التهابی که پیش میآید به نظام لگد بزنند از اساتیدی که نقد داشته، ولی نقد آنها شنیده نشده از هم تفکیک کنیم. مهمترین پیشنهادی که بنده میتوانم داشته باشم ایجاد یک ارتباطات سالم با چهرهها و گروههای مرجع است. چون مدیریت چهرهها و گروههای مرجع هنری است که به نظر میرسد دولتها باید به آن بیشتر بپردازند.
آن چه مهم است این است که همه ما در این شرایط کمک کنیم تا عقلانیت جایگزین فضای احساسی شود و هیجانات فروکش کند. در این شرایط ما به عنوان مخالف یا موافق باید به هم کمک کنیم و از هم کینه نداشته باشیم. معتقدم در این فضا اگر کسی ما را همراهی نمیکند باید با او گفتگو کنیم. مضاف بر این ما باید تشکل ها، سازمانها و گروههای صاحب فکر، اندیشه و آرمان حتی اگر آرمانهای آنها با ما همسو نباشد را تقویت کنیم و اگر این اتفاق بیفتد در بحرانها آنها دیگر هیجان زده عمل نمیکنند.
شمسایی نیا: ناآرامیها در ایران همواره دو ریشه معیشتی و یا افزایش آزادیهای اجتماعی داشته است؛ اما نکته کم نظیری که در مورد ناآرامیهای اخیر باید به آن توجه شود اتحاد عجیب گروههای مختلف اعم از مجاهدین خلق، تجزیه طلب ها، سلطنت طلب ها، عناصر داخلی و ارازل و اوباش است که تمایزات ایدئولوژیک شدیدی با هم دارند و این بدان معناست که یک طراحی بیرونی پشت اغتشاشات قرار دارد تا جایی که میبینیم یک شبکه سعودی مثل ایران اینترنشنال که بودجه آن را عربستان تامین میکند ۲۴ ساعته در مورد وضعیت ایدئولوژیک و علیه آزادیها در ایران در حال برنامه سازی است و این در حالی است که در کشوری مانند عربستان پایینترین سطح آزادیهای اجتماعی وجود دارد و صحبت کردن در مورد آزادیهای زنان بیشتر شبیه یک لطیفه است. به هر روی استراتژی اصلی رسانههایی مانند ایران ابنترنشنال سوق دادن اعتراضات عمومی به اقدامات ساختارشکنانه، خرابکارانه و حتی درگیری مسلحانه است.
اتفاق تلخی که باید مایه عبرت باشد تضعیف و ضرب و شتم نیروهای پلیس است اقدامی که نه در حقوق کیفری داخلی و نه در حقوق بین الملل اصلا پذیرفته شده نیست. پلیس نهاد تامین کننده امنیت است با این وجود اگر در سطوح پایین سازمانی به دلیل بی تدبیری اتفاق تلخی مانند فوت خانم مهسا امینی که همه ما از این حادثه ناراحت هستیم روی داده این اتفاق نباید موجب این شود که نهاد پلیس به عنوان نهاد اصلی تامین امنیت تضعیف شود و این مسئلهای است که ما در کشورهای غربی هم به هیچ وجه شاهد آن نیستیم. در واقع ما هیچ گاه نمیبینیم پلیس در کشورهای غربی به مانند تاآرامی اخیر در کشورمان مورد ضرب و شتم قرار بگیرد؛ و حتی بارها شاهد بودیم که پلیس آمریکا و فرانسه مردم را به وحشیانهترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
در مورد ریشههای معیشتی اعتراضات اخیر نکتهای را که باید مد نظر داشت مسئله ناکارآمدی دولت یازدهم و دوازدهم در پاسخگویی به مطالبات معیشتی مردم بوده است. دغدغه اصلی دولت یازدهم و دوازدهم پارادایم تنش زدایی با نظام سلطه بود امری که به نظر نشدنی میآمد و همین مسئله باعث شده تا این دولت از حوزههای معیشتی با تکیه بر توان داخلی غافل و مطالبات صنفی هم روی هم انباشت شود و ما امروز شاهد این تجمعات باشیم.
افکار عمومی ایران باید به این مسئله توجه داشت باشد که دولت سیزدهم اقدامات ساختاری و بلندمدتی را برای اصلاح اقتصاد آغاز کرده است. اصلاح اقتصاد فقط کاهش نرخ تورم و قیمت عمومی خدمات و کالا نیست. شما ببینید با آغاز نهضت ملی مسکن و افزایش عرضه مسکن به بازار قطعا ما در سالهای آتی شاهد تعدیل قیمت مسکن خواهیم بود و یا با اصلاح نظام بانکی یا تسهیل صدور مجوزهای کسب و کار شاهد کاهش نرخ بیکاری خواهیم بود. مضاف بر اینها حرکت به سمت بازارهای منطقهای با پیوستن به پیمان شانگهای از اقدامات خوب دیگری است که در دولت سیزدهم شاهد آنها بوده ایم.
اروپا با تحریم انرژی روسیه یک زمستان سرد و سخت را پیش رو دارد؛ از این رو من اصلا بعید نمیدانم که اتفاقات اخیر با هدف معطوف کردن نگاهها به ایران و غافل شدن از اوضاع اروپا طراحی شده باشند.
در مورد دانشگاه یک گزاره اساسی این است که دانشگاه در ایران یک بدنه انقلابی دارد و حتی نزدیکی دانشگاه به صنعت و حکمرانی در کشورمان اگر چه هنوز مطلوب ما نیست، ولی نسبت به میانگین جهانی وضعیت مناسبی دارد. با این اوصاف نباید این گونه تصور شود که دانشگاه و دانشجو تهییج پذیر شود. دانشجو و استاد سیاسی تهییج پذیر نیست بلکه تحلیل گر است. بنده خطاب به تشکلهای انقلابی اساتید و دانشجویی میخواهم بگویم که جهاد تبیین و جداسازی اعتراضها از اغتشاش و تهییج پذیری خارج از کشور امروز معنا دارد.
دانشگاه محل تضارب اندیشه است نه اغتشاش. آشوب و اقدامات رادیکال و تنش زا در دانشگاه جایی ندارد و به نظر تشکلهای دانشجویی، اساتید و عموم دانشگاه باید با جهاد تبیین و حفظ هوشیاری این اغتشاشات را به نقطه مطلوب و به شکل اندیشهای مدیریت و هدایت کنند.
دیانی: ما در یک جامعه متکثر با مطالبات متنوع هستیم و هر بخشی از جامعه نیز مسائل و دغدغههای خود را دارد که نسبت به مسائل دیگر در ذهنش از اهمیت بیشتری برخوردار است و توجه بیشتری به آن میکند؛ از این رو ما گفتمانهای مختلفی داریم که در هر برههای از زمان بخشی از این گفتمانها پررنگتر میشود و جامعه را به سمت متفاوتی سوق میدهد.
طبیعتا بخشی از نگاههای جامعه متوجه مقولههای اجتماعی و فرهنگی است و بنده فکر میکنم در دهه ۹۰ و بعد از گسترش شبکههای اجتماعی و وسیعتر شدن ارتباطات، تعاملات عمومی و دسترسی راحتتر به جامعه جهانی این مطالبات فرهنگی و اجتماعی به مرور زمان بیشتر و بیشتر هم شده است. با این اوصاف در طرف مقابل، مسئولان، حاکمیت و حکومت باید برای این مطالبات نسخه ها، راه حلها و پاسخهایی داشته باشند و از طرف دیگر باید بین حاکمیت و مردم گفتگو صورت بگیرد حالا بخشی از این گفتگو به صورت مستقیم و بخش زیادی از آن هم گفتگو از طریق میانجی ها، مراجع فکری، نهادهای اجتماعی و از طریق رسانه به عنوان یکی از ارکان مردم سالاری است و اینگونه جامعه میتواند در یک حرکت مستمر گفتمانی بین حاکمیت، مردم و نهادهای میانجی خودش را تکمیل کند، رشد یابد و رو به جلو برود؛ و طبیعتا هر جایی که این فرآیند با خلل مواجه شود ما با نارسایی ها، نارکارآمدیها و بحرانهایی مواجه میشویم که گاهی اوقات بخش زیادی از آن در داخل شکل میگیرد و گاهی اوقات هم فضای بیرونی بر آن مسلط میشود.
جریان انقلابی که نگاه عقلانی و اجتماعی دارد و مسئله جمهور برایش پر رنگ است پیش از آنکه اتفاقات اخیر شکل بگیرند همواره نقدهای کارشناسی به کارکرد گشت ارشاد، فرآیند توجه به فرهنگ حجاب، عفاف و حیا در جامعه داشته و شاید مهمترین نقد این است که اصل مسئله، مسئله فرهنگی است.
ما دستگاههای مختلفی در کشور داریم که در مسئله حجاب و عفاف باید در مسئله حجاب و عفاف به صورت ایجابی فعالیت کنند تا از این طریق عفاف و حجاب گسترش یابد. معتقدم از محیط خانواده و آموزش و پرورش به عنوان پایهترین نهاد اجتماعی گرفته تا نهاد صدا و سیما، وزارتین علوم و بهداشت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید به صورت ایجابی به گسترش فرهنگ عفاف و حجاب کمک کنند و حتی وزارت اقتصاد و وزارت صنعت، معدن و تجارت نیز باید به لحاظ اقتصادی پوشش متنوع را برای عموم مقرون به صرفه کنند و دست آخر قوه قهریه و نیروی انتظامی با پدیده بدحجابی برخورد سلبی داشته باشند؛ اما ما یک کج کارکردیها و نارساییها و نابسامانیهایی در مورد فرآیند فرهنگ حجاب و عفاف داشتیم که این بیست و چند دستگاه نتوانستند درست عمل کنند و ما صرفا از سیستم قهریه استفاده کرده ایم و نتیجه آن اتفاقاتی بوده که امروز شاهد آنها هستیم؛ البته هر بار در گشت ارشاد اتفاقی افتاده اعتراضهای کارشناسی و نخبگانی هم به دیگر اعتراضات اضافه شده است.
ما امروز در بزنگاهی قرار گرفته ایم که فشار بیرونی و فشار رسانهها و شبکه جهانی سلطه روی کشورمان فشار روزافزونی است؛ از این رو با اتفاقی هم که در گشت ارشاد افتاده بهانهای برای دامن زدن به ناآرامیها به وجود آمده و این در حالی است که ما میتوانستیم این اتفاقات را در سازمان اجتماعی ایران و با توجه به مسئله گفتگو، حق اعتراض و پاسخگویی مسئولان مدیریت کنیم؛ اما در سازمان اجتماعی و مدیریتی حاکمیت طی این یک دهه اخیر که ما تجربه آن را داشتیم خیلی سازوکاری برای حق اعتراض طراحی نشده است؛ از این رو در حوادث اخیر نیز ما به مانند حوادث مشابه دهه اخیر نظم اجتماعی و سازوکار اجتماعی برای اعتراض نداشتیم و این در حالی است که برنامه جدی و همه جانبه جریان ضد انقلاب برای اغتشاش روی این مسئله سوار شده و در نتیجه ما با اغتشاشات خیابانی مواجه شدیم.
وقتی در سازوکار اجتماعی فضای اعتراضی در روز روشن با تابلوها، شناسنامهها و جمعیتهای مشخص فراهم نشده باشد در نتیجه نیروی انتظامی مجبور میشود شبانه با اغتشاشگر در فضای رعب آوری مواجه شود مواجههای که طبیعتا آسیبش را ایران و ایرانی و اموال عمومی میبیند.
بدون شک اغتشاشات اخیر با برنامه ریزی بیرونی و از سوی سلطنت طلب ها، منافقین، کومله و تکفیریها صورت گرفته، اما اگر ما این مسئله را کنار بگذاریم باید بتوانیم یک سازوکار اجتماعی برای حق اعتراض و گفتگو فراهم کنیم و برای مسائل مختلف راه حل اجتماعی داشته باشیم راه حلی که جامعه بتواند به آن تکیه کند و کار را جلو ببرد.
ما باید گروههای مرجع را دوباره در کانون توجه قرار بدهیم. به عنوان مثال من به عنوان ادوار جنبش دانشجویی میگویم اگر اعتراضات، فضای نقادی و تجمعات دانشجویی در دانشگاهها زنده باشد حتما بهتر از این است که ما با فضای غیر منطقی، غیرعقلانی و غیرقابل کنترل بیرون از دانشگاه مواجه شویم.
اگر ما مرجعیت نهادهای مختلف مثل نهاد دانشگاه، تشکلهای دانشجویی، احزاب سیاسی، رسانه و نهادهای فکری را به عنوان میانجی بین حاکمیت و مردم جدی بگیریم و این نهادها را دوباره مورد توجه قرار بدهیم حتما به نتیجه بهتری در شرایط اجتماعی و حل مسائل اجتماعی خواهیم رسید.
به گفته رهبر معظم انقلاب اگر مگسی است روی زخم مینشیند پس باید زخم را برطرف کنیم که مگس روی آن ننشیند. با این وجود در مسئله حجاب زخم آن چیزی است که نهادهای فرهنگی باید آن را درمان میکردند. در مسئله حجاب و عفاف تعداد بسیار زیادی نهاد فرهنگی داریم که باید در رابطه با این مسئله کار کنند و سازمان اجتماعی را جلو ببرند؛ اما این نهادهای فرهنگی طبیعتا اقدام قابل قبولی نداشتند که ما با شرایط موجود مواجه شده ایم. با این اوصاف اینکه ما بگوییم در اتفاقات اخیر سلبریتیها بنزین روی آتش ریختند این خیلی دقیق نیست؛ اگرچه افراد مشهور بعضا شاید آگاهانه موضع گیری نکردند و تصمیم عقلانی و درستی اتخاذ نکردند؛ اما اینکه ما همه مسئله را به آنها ارجاع بدهیم کار درستی نیست.
مهمترین مسئله در فضای دانشگاه این است که ما این فضا را به فضای گفتگو، مطالبه و تضارب آرا تبدیل کنیم و این بدان معناست که ما بپذیریم در محیط دانشگاه میتوانیم با هم صحبت کنیم، بپذیریم نگاههای مختلفی در فضای دانشگاه وجود دارند و این نگاهها میتوانند کنار هم بنشینند و با هم حرف بزنند و از طرفی وقتی با هم گفتگو میکنیم مطالبات مشخصی داشته باشیم. ما اگر بتوانیم این فضا را ایجاد کنیم حتما تشکلهای دانشجویی هم که در مسائل مختلف با همدیگر اختلاف دارند میتوانند در حل مسئله مثمر ثمر باشند. به هر روی هر گاه به دورانهای مختلف دانشگاه مینگریم هر جایی که گفتگو، مطالبه و تضارب آرا مبنا قرار گرفته دانشگاه توانسته موثر واقع شود؛ اما هر گاه اصل هیجانات دانشجویی و اصل سیاسی کار بر تحلیل سیاسی غلبه پیدا کرده با بحران مواجه شده ایم.