گروه علمی «خبرگزاری دانشجو»، فهیمه مقصودی، دانشجوی کارشناسی روانشناسی دانشگاه شاهد؛ یکی از مسائل بنیادین در روان شناسی، موضوع شخصیت و نظریه های مربوط به آن است، به نظر می رسد آن چه که مطالعات پراکنده و بخش های مختلف روان شناسی را منسجم كرده و امکان مقایسه بهتر روان شناسی دینی را با روان شناسی تجربی فراهم آورده و در نتیجه تفاوت این دو را برجسته کرده، تبیین شخصیت و عوامل موثر بر پدیداری آن است.
در دو مطلب قبل به بررسی اجمالی تفاوت های مبانی اولیه از جمله ماهیت انسان و تفاوت نگاه به انسان، مبانی رفتاری وی و یادگیری در دو رویکرد اسلام و غرب پرداختیم؛ در این قسمت و بخش پایانی برآنیم یک نگاه اجمالی بر شخصیت داشته باشیم.
در اصطلاح عمومی شخصیت غالباً درجه کارآیی و جاذبه اجتماعی فرد را شامل می شود و گاهی نیز مغرضانه به عنوان بارزترین ویژگی شخص به کار می رود؛ ولی روان شناسان نکته بارز در بحث شخصیت را تفاوت های فردی میان افراد می دانند و در کل می توان اصطلاح شخصیت را هدف نهایی تمامی مطالعات و بررسی های روان شناختی دانست.
تعاریف مطرح از شخصیت در روان شناسی نسبتاً متفاوتند، این تفاوت ها به مفاهیم انگیزشی رفتار آدمی، چگونگی تشکیل و تحول شخصیت و برداشتی که نظریه پردازان از حقیقت و ماهیت انسان دارند، مربوط می شود.
آلپورت یکی از اولین افرادی است که در این حوزه به نظریه پردازی پرداخته است، او شخصیت هر فرد را معرف آن چیزی که او واقعاً هست معرفی می کند.
به طور خلاصه شخصیت از منظر روان شناسی ترکیبی از اعمال و افکار و هیجانات و ویژگی های جسمی و رفتاری است که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کند، انسان ها دارای شخصیت منحصر به فرد هستند و هیچ دو فرد، دقیقاً شخصیت مشابه و یکسانی ندارند. با همین تعریف اولیه و جامع نیز می توان خلأ حضور هر آن چه مافوق حس است را درک کرد و محصور کردن شخصیت را در بعد جسمانی انسان به خوبی نشان داد، در واقع این رویکرد مادی گرایانه غالب در غرب، شخصیت را شامل تمامی ویژگی های جسمی، رفتاری، شناختی و عاطفی فرد می داند؛ این در حالی است که در نگاه دینی اراده و اختیار انسان به عنوان یک اصل موضوعی پذیرفته شده و شخصیت به مفهومی متفاوت از آن چه که غرب به آن تاکید دارد، تعریف شده است.
اسلام شخصیت را تالیفی از خلق و خوها، باورها و اعتقادات، عادات و ملکاتی که بر اثر افعال اختیاری انسان حاصل می شوند، تعریف می کند؛ دو نکته قابل تاکید در تعریف این است که شخصیت امری کم و بیش ثابت و پایدار است و خصوصیات و رفتارهای آنی را دربرنمی گیرد و از طرفی دیگر، شخصیت؛ ویژگی، سازمان، مدیریت و چگونگی رفتار اختیاری و ارادی انسان را بیان می کند. طبق این تعریف، خصوصیاتی که حاصل اختیار و اراده انسان نباشد، جزو مقومات شخصیت نخواهد بود؛ مگر آن که آنها را در رفتارهای اختیاری موثر تقسیم بندی کنیم.
یکی از نقاط اشتراک میان روان شناسان، دو عامل موثر در شکل گیری و تحول شخصیت می باشد که عبارتند از وراثت و محیط؛ تاثیر و اهمیت وراثت به هنگام تولد با فرد همراه است و اثر آن در پایه گذاری و تشکیل شخصیت او را نمی توان مورد شک قرار داد.
تحقیقات گسترده در این زمینه از زمان بقراط و جالینوس تا کنون ادامه داشته است كه همگی مبتنی بر اثرگذاری وراثت در تبیین شخصیت بوده اند. حدود تاثیر عامل وراثت در شخصیت از نظر اسلام محدود به نقش زمینه سازی و تامین ظرفیت ها می شود. در کل اسلام منکر تاثیر وراثت نیست، بلکه آن چه مورد انکار اسلام است، تاثیر حتمی و سرنوشت ساز آن است و به زبانی دیگر، وراثت علت تامه نیست، اما علت ناقصه می تواند باشد.
در زمینه اصل نقش و تاثیر وراثت در شخصیت روایات زیادی وجود دارد. امیر المومنین(ع) درباره کسانی که دارای شخصیت معنوی هستند، به جنبه ارثی این ویژگی ها اشاره كرده اند و آنها را به بذرهایی تشبیه می کنند که خداوند در اختیار آنها قرار داده و سپس نقش عوامل محیطی و اراده و اختیار افراد را در شکوفا كردن این ویژگی ها و توانایی ها خاطرنشان نموده اند.
در کلامی دیگر از امیرمومنان(ع) «حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق» نیکویی اخلاق، دلیل پاکی و فضیلت ریشه خانوادگی ذکر شده است؛ به اين ترتيب وراثت با تمام نفوذ و اهمیتی که دارد تحت تاثیر عوامل دیگر قرار می گیرد و دچار ضعف و شدت و دگرگونی می شود.
نقش وراثت در شخصیت، کامل و صد درصدی نیست؛ به نظر اسلام، وراثت، چیزی به آدمی نمی دهد که در فطرتش نباشد و عوامل ارثی کاری جز تقویت و تضعیف کارکرد دو دستگاه روحی انسان، یعنی دستگاه شناختی و گرایشی وی نمی توانند داشته باشند.
عامل بعدی محیط است، محیط فرد به دو قسمت داخلی، محیط قبل از تولد و محیط خارجی، محیط بعد از تولد تقسیم می شود که هر یک از محیط ها متناسب با شرایط خاص خود، اثرات گوناگون دارند. محیط داخلی فرد، شامل رحم مادر و حالات عاطفی و هیجانی او در مدت 9 ماه بارداری اوست که در رشد جنین و سلامت و سازگاری کودک و شخصیت و رفتار وی مهم است که از توضیح آن می گذریم. خلاصه آن که محیط قبل از تولد تاثیر مهمی در تشکیل شخصیت کودک دارد که یا زمینه تحقق و فعلیت برخی توانایی های بالقوه ارثی را تسهیل می کند و یا برای آنها مزاحمت ایجاد نموده و اختلالات جسمی و روانی را موجب می شود. شرایط محیطی خارجی نيز شامل محیط طبیعی و جغرافیایی فرد و محیط انسانی و اجتماعی اوست که قسمت اعظم یادگیری هایی که شخصیت فرد را تحت تاثير قرار می دهد، تشكيل مي دهد.
محیط انسانی و اجتماعی فرد شامل محیط پیچیده اجتماعی، خانواده، مدرسه، همسالان، جامعه، فرهنگ، مذهب، احزاب سیاسی و الگوهای فرهنگی است که هر یک به نوعی بر روی شخصیت فرد اثر می گذارد.
اسلام با نگرش وسیع و نگاهی کلی به این می پردازد که نقش محیط داخلی و طبیعی و جغرافیایی فقط در این حد است که می تواند ادراکات و گرایش های فطری انسان را تقویت یا تضعیف کند؛ همین طور در مورد میزان نقش محیط انسانی و اجتماعی، اگر چه آن را در ایجاد شخصیت و گرایش های انسان صاحب نقش می داند، با این وجود موکد است که تاثیر آن به گونه ای نیست که انسان ادراک و شناختی را که پایه و زمینه های فطری آن را در خود نداشته باشد، از جامعه و محیط انسانی دریافت کند.
گاه آدمی بدون تاثیرپذیری از محیط اجتماعی نیز می تواند این استعدادها و توانایی های خود را شکوفا كرده و دست به خلاقیتی بزند که به هیچ روی سابقه نداشته است. خلاصه آن چه در باب حد و میزان تاثیر جامعه در شخصیت فرد بیان می شود، این است که جامعه نمی تواند دستگاه روحی (عواطف و احساسات) جدیدی برای فرد ایجاد کند که با دستگاه ادراکی و گرایش که به صورت فطری و طبیعی در افراد وجود دارد، تمایز ماهوی داشته باشد، نهایت کار جامعه تقویت یا تضعیف ویژگی های روانی، به فعلیت رسانیدن و فراهم كردن زمینه ها و ابزارهای ارضای نیازهاست.
یکی از پر اهمیت ترین نظریات شخصیتی نظریه سه گانه سطوح شخصیت توسط فروید است که گاه سعی می شود آن را با مراتب سه گانه نفس تطبیق داده شود، تلاش برای تطبیق نهاد (اصل لذت)، من (اصل واقعیت) و فرامن (وجدان اخلاقی) بر نفس اماره و لوامه و مطمئنه بی حاصل است؛ آنچه فروید در سطوح سه گانه شخصیت مطرح می کند، در تحلیل دقیق تنها در سطح نفس اماره جای می گیرد، زیرا تمامی سطوح شخصیت از دیدگاه فروید در خدمت هوای نفس و لذت جويی نفس مي باشد و تنها تفاوت در شیوه ارضا و روش دستیابی به این هدف است.
خلاصه آن که در برداشتی کمی از نظریات غرب، شخصیت به ویژگی های قابل مشاهده ما از سوی دیگران دلالت دارد و در اکثر نظریات بر جنبه های قابل مشاهده رفتار فرد، آن گونه که به وسیله دیگران ادراک می شود، تاکید دارد؛ این در حالی است که اسلام شخصیت افراد را محدود به ظاهر نمی داند و از آن به ویژگی های پایدار و در حقیقت آن چیزی که حقیقت و وجود ما وابسته به آن است، اشاره می کند و شخصیت را به همان روح غیرمادی و مجرد پیوند می دهد که پیوسته در طول زمان ثابت و پایدار است.