امروزه تفکر سیستمی یکی از بهترین روش های حل مسئله محسوب می شود.با وجود تفکری چون تفکر تحلیلی تجزیه مدار که قسمت بزرگی از شناخت و درک پدیده های جهان وامدار این نوع تفکر و اثرات آن می باشد.
گروه علمي «خبرگزاری دانشجو»؛ احتمالا با موارد زیر برخورد کرده اید که می گویند: از بین خودروهای سواری موجود (انواع مدل ها و مارک ها) برای هر یک از اجزای ماشین بهترین آن بین کل ماشین ها را انتخاب و سپس این بهترین ها را مونتاژ می کنیم. اتومبیل بدست آمده بهترین اتومبیل نخواهد بود ! حتی ممکن است به اتومبیلی که بتواند حرکت کند هم نرسیم! چون طبق اصل تضاد اجزای انتخابی با هم جفت نمی شود یا در فوتبال اگر از بین تیم های موجود برای هر پست بازی ستاره ها را انتخاب و یک تیم فوتبال تشکیل دهیم به بهترین تیم موجود نخواهیم رسید زیرا اعضای تیم با یکدیگر هماهنگ نیستند و تعامل بین اجزای سیستم به درستی انجام نمی شود. حتی اگر اعضاء مدتی هم با هم تمرین و بازی کنند هم احتمال این که بهترین تیم ممکن شوند کم است.
به هر حال اگر استدلال های بالا را هم بطور کامل تایید نکنید نمی توانید آن ها را بی اعتبار و بی اهمیت جلوه دهید و به راحتی از آن بگذرید .چنین دیدگاهی ریشه در تفکر سیستمی دارد .تفکری که بر اساس اصول زیر باشد:
1- تصور ارگانیک: یعنی ارگانیسم در نظر گرفتن پدیده ها
2- کل نگری: یعنی توجه به کلیت پدیده ها به عنوان موجودی زنده، دارای نظم، دارای روابط باز و خود تنظیم هدفمند
3- مدل سازی: منطبق کردن ادراک خود از یک پدیده واقعی بر پدیده واقعی دیگر
4- بهبود ساخت: یعنی شناخت کل با مشاهده روابط و فراگردهای اجزاء که زندگی آن کل را به عنوان سیستم تشکیل می دهد.
دیدگاه و تفکر تحلیل تجزیه مدار در فیزیک کلاسیک مطرح شده بود و مسائل فیزیکی را از طریق تقسیم به اجزای تشکیل دهنده حل می کرد. این دیدگاه و تفکر همچنین باعث شد اصول و قوانین فیزیک به گروه های کوچکتر پدیده های فیزیکی تسری یابد و زمینه های علمی فرعی و مرتبط و متعددی چون ریاضیات و نجوم در فیزیک و ... پدید آید.
البته پژوهشگران دیدگاه و تفکر تحلیلی تجزیه مدار و تعدد حوزه های علمی را روش کاملی برای پیشرفت های بزرگ نمی دانستند چون
1- میان دانشمندان حوزه های علمی گوناگون (حتی میان دانشمندان شاخه فرعی یک حوزه ی علمی مرتبط ) شکاف ارتباطی ایجاد می کرد.
2- به تدریج این حقیقت بهتر احساس می شد که با شکستن کل به جزء و به توجه بودن به برارتباط اجزای کل نمی توان آن کل را به طور کامل تشریح کرد.به همین دلیل پژوهشگران در پی دیدگاه بهتری بودند که به تفکر سیستمی رسیدند.( البته قدمت تفکر سیستمی در سطح محدود به زمان های خیلی پیشتر بر می گردد )
اهمیت تفکر سیستمی در درک سیستم ها را با این مثال بهتر می توان دریافت:
چرچمن می گوید: در نگرش تحلیلی , معمولا سیستم با توجه به اجزای تشکیل دهنده ی آن شناسایی و تعریف می شود.وقتی از یک فرد عادی بپرسید اتومبیل چیست؟ جواب می شنوید که اتومبیل وسیله ایست که 4 چرخ دارد و به کمک یک موتور حرکت میکند. اگر از او بپرسید اتومبیل 3 چرخه هم وجود دارد اساس تعریف او بهم می ریزد.تفکر مکانیکی به مواد تشکیل دهنده ی سیستم توجه دارد ولی در روش سیستم ها توجه بیشتر به این تکته است که سیستم چه می کند تا اینکه از چه ساخته شده است.
ارتباط و کنترل سیستم و ضوابط رفتاری آن را شناسایی می کنند .طبق دیدگاه فوق تعریف اتومبیل چنین خواهد بود: اتومبیل وسیله ی نقلیه ایست برای انتقال تعداد معینی مسافر از یک نقطه به نقطه ی دیگر با توجه به زمان و هزینه ی آن.
البته با وجود بیانات بالا و با توجه به این که تفاوت بسیار زیادی بین تفکر سیستمی و تفکر تحلیلی تجزیه مدار وجود دارد و تاکید بر تفکر سیستمی، روش قابل اطمینان تری برای شناخت پدیده های پیچیده و مطالعه ی آنها ارائه می دهد این دو در تضاد با هم نمی باشند. در واقع این دو روش مکمل یکدیگر اند, نه جایگزین هم و هم اکنون بصورت ترکیبی استفاده می شود تا ما را به نتیجه مطلوب برساند.
سخن پایانی: یادمان باشد که تفکر سیستمی بر خلاف برخی از جنبش های فکری که در یک رشته علمی و محدوده ی معینی نشو و نما کرده اند و در خارج از محدوده ی یک علم متولد شده در محیط میان رشته ای رشد کرده است و امروزه نیز تفکر سیستمی در بخش های علمی، اقتصادی، مدیریتی، کامپیوتری و ... استفاده می شود و ما نیز بهتر است از آن برای حل مسائل و شناخت و درک بهتر پدیده ها در زندگی اجتماعی نیز استفاده کنیم تا پیرامون خود را کامل تر، بهتر و زیباتر درک کنیم.