به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند؛ نه به جان تو؛ مصادیقی از گفتارها و سخنانی است که در زندگی روزمره به کار میبریم که رگههایی از ...
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، فائزه بنائي؛ قرآن درياي عميق و گستردهای است كه گنجينههاي آن پاياني ندارد و در هر دوره و تاريخي ميتوان مرواريدهايي از آن صيد كرد كه به كار آن روز تو بيايد، حتي اگر هزاران سال از نزول آن گذشته باشد.
برآنيم تا در هر شماره اين گنجينههاي گرانقدر را به تماشا بنشينيم و مرواريدهايي صيد كنيم به اندازه وسع خود.
وقتى در کتابها میخواندم كه مىگفتند در آن روزها در كعبه سيصد و چند بت گذاشته بودند، تعجب مىكردم كه در يك اطاق و اينقدر بت؟!
ولى بعدها ديدم كه در دل كوچك من بتهاى بيشماری صف بستهاند از بتهاى بزرگ نفس و خَلق و دنيا و شيطان، گرفته تا بىحساب بتهاى كوچك، این بتها در من غوغايى راه انداختهاند و شب و روزم را پر كردهاند. در زندگیم محركهاى من بودند و همیشه مىخواستم كه اينها را مهار كنم و از كفر به شرك و به توحيد برسم و تنها يك محرك براى خودم داشته باشم.
بزرگی میگفت: ای مردم! تمام انبياء، تمام اوصياء، تمام اولياء آمدند و گفتند موحد شويد؛ جز الله حاكم و محركى نداشته باشيد و در وجود شما جز او امر و نهى نكند. همه گفتند: «قولوا لا اله الا الله»، ولى من مىگويم: بياييد در برابر اين همه بت، يك سهمى هم براى خدا بگذاريد.
وقتی در آیه 22 سوره بقره میخوانیم «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»، انداد که به معنى شريك و شبيه است، بديهى است که اين شباهت و شرك در پندار بتپرستان وجود داشته نه اينكه يك امر واقعى باشد. آدمى علمش به هر مقدار هم كه باشد، جائز نيست براى خدا مثل و مانندى قائل شود؛ چراکه خداى سبحان او را و نياكان او را آفريده و نظام كون را طورى قرار داده كه رزق و بقاء او را تامين میكند.
یادمان باشد شریک برای خدا قائل شدن فقط منحصر به بت نیست
توجه به اين حقيقت لازم است كه قرار دادن شريك براى خدا تنها، منحصر به ساختن بتهاى سنگى و چوبى و يا از آن فراتر، انسانى همچون مسيح (ع) را يكى از خدايان سهگانه دانستن، نيست بلكه معنى وسيعى دارد صورت هاى مخفيتر و پنهانتر را نيز شامل مىشود و بهطور كلى هر چه را در رديف خدا در زندگى مؤثر دانستن يك نوع شرك است.
ابن عباس تعبير جالبى دارد مى گويد: «الانداد؛ هو الشرك اخفى من دبيب النمل على صفاة سوداء فى ظلمة الليل»؛ انداد، همان شرك است كه گاهى پنهان تر است از حركت مورچه بر سنگ سياه در شب تاريك.
به راستی آیا ما خوب هايمان كافر هستند و خوبترهایمان مشرك؟
در آيه 106 سوره يوسف میخوانیم «و ما يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون»؛ آنها هم كه ايمان مىآورند، ايمان اكثرشان خالص نيست، بلكه آميخته با شرك است و اگر بپرسى چگونه ممكن است آدمى در آن واحد، هم متلبس به ايمان باشد و هم به شرك، با اينكه ايمان و شرك دو معناى مقابل همند كه در محل واحد جمع نمىشوند؟ در جواب باید گفت مراد از شرك در آيه مورد بحث بعضى از مراتب شرك است، كه با بعضى از مراتب ايمان جمع مى شود، و در اصطلاح فن اخلاق آنرا شرك خفى مىگويند.
اینطور به نظر میآید كه ما خوبهايمان كافر هستند و خوبترهایمان مشرك، از ما تا توحيد فاصلههاست و اين كه مىگويم كافر هستيم، نه كفر در اعتقاد بلکه منظورم كفر در عمل است. با اين كه به خدا رسيدهايم و به او علاقهمند شدهايم، اما در كارها و در زندگى از او چشم مىپوشيم و او را كنار مىگذاريم.
موحد خالص معبودی جز خدا به دل راه نمی دهد
ايمان تنها اين نيست كه انسان اعتقاد به وجود خدا داشته باشد، بلكه يك موحد خالص كسى است كه غير از خدا، معبودى به هيچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر كارش براى او انجام پذيرد، قانونى جز قانون خدا را به رسميت نشناسد، و طوق بندگى غير او را بر گردن ننهد و فرمانهاى الهى را خواه مطابق تمايلاتش باشد يا نه، از جان و دل بپذيرد، و بر سر دو راهيهاى خدا و هوى، همواره خدا را مقدم بشمرد، اين است ايمان خالص از هرگونه شرك.
و راستى اگر بخواهيم حساب دقيقى در اين زمينه بكنيم، موحدان راستين و خالص و واقعى، بسيار كمند! ممكن است خودمان چنين تصور كنیم كه مؤمنان خالصى هستیم، ولى رگههاى شرك در افكار و گفتار و كردارمان غالبا وجود دارد. پاره ای از این شرک خفی که ما در زندگی روزمره خود دچار شده ایم:
شرک در طاعت
از امام باقر (ع) نقل شده كه میفرماید: «شرك طاعة و ليس شرك عبادة و المعاصى التى يرتكبون و هى شرك طاعة اطاعوا فيها الشيطان فاشركوا بالله فى الطاعة لغيره» منظور از اين روایت شرك در اطاعت است نه شرك در عبادت و گناهانى كه مردم مرتكب مى شوند، شرك اطاعت است؛ چرا كه در آن اطاعت شيطان مىكنند و به خاطر اين عمل براى خدا شريكى در اطاعت قائل مىشوند.
شرک در عمل
در روايتی از امام صادق (ع) میخوانیم: «ان اخوف ما اخاف عليكم الشرك الاصغر قالوا و ما الشرك الاصغر يا رسول الله ؟ قال الريا، يقول الله تعالى يوم القيامة اذا جاء الناس باعمالهم اذ هبوا الى الذين كنتم ترائون فى الدنيا، فانظروا هل تجدون عندهم من جزاء؟»؛
خطرناك ترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم، شرك اصغر است اصحاب گفتند شرك اصغر چيست اى رسول خدا؟ فرمود: رياكارى، روز قيامت هنگامى كه مردم با اعمال خود در پيشگاه خدا حاضر مى شوند، پروردگار با آنها كه در دنيا ريا كردند مى فرمايد: به سراغ كسانى كه به خاطر آنها ريا كرديد برويد، ببينيد پاداشى نزد آنها مىيابيد؟
شرک در نعمت
در بعضى از روايات ديگر مىخوانيم كه منظور، شرك در نعمت است به اين معنى كه موهبتى از خداوند به انسان برسد و بگويد اين موهبت از ناحيه فلان كس به من رسيده اگر او نبود من مىمردم! و يا زندگانيم بر باد مىرفت و بيچاره مىشدم. در اينجا غير خدا را شريك خدا در بخشيدن روزى و مواهب شمرده است.
شرک در سخن
در حديثى مىخواندم كه مردى در برابر پيامبر (ص) همين جمله را گفت: ما شاء الله و شئت؛ هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى. پيامبر فرمود: اجعلتنى لله ندا؛ مرا شريك خدا و همرديف او قرار دادى؟
از جمله اينكه انسان بگوید: «و هو ان يقول و الله و حياتك يا فلان و حياتى»؛ به خدا سوگند به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... ؛ يعنى خدا و جان خود و جان دوستش را در يك رديف قرار بدهد.
و یا اینکه بگوید: «و يقول لو لا كلبة هذا لاتانا اللصوص البارحة»؛ اين سگ اگر ديشب نبود دزدان آمده بودند! پس نجات دهنده ما از دزدان اين سگ است.
و اینکه بگوید: «و قول الرجل لصاحبه ما شاء الله و شئت ...» به دوستش بگويد: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى.
همچنین از زراره روايت شده كه گفت: از حضرت ابىجعفر (ع) يكى از مثالهاى شرك اين است كه كسى بگويد: نه به جان تو ؛ مقصود آن است كه كسى به غير خدا قسم بخورد، چون غير خدا را به نحوى تعظيم كرده كه ذاتا لايق و مستحق آن نيست.
و نيز بسيار مى گويند اول خدا، دوم تو. بايد قبول كرد كه اين گونه تعبيرات نيز مناسب يك انسان موحد كامل نيست همه اينها بوئى از شرك مى دهد.
گفتار خالی از شرک چگونه است؟
از مالك بنعطيه از ابىعبداللّه(ع) روايت كرده كه در ذيل آيه شريفه 106 سوره یوسف فرموده: «مقصود از اين شرك اين است كه كسى بگويد: اگر فلانى نبود من هلاك شده بودم و اگر فلانى نبود من به فلان منفعت و فلان خير مى رسيدم، و اگر فلانى نبود زن و بچه من از دستم رفته بودند؛ زيرا چنين كسى براى خدا در ملك او شريكى قايل شده كه آن شريك روزيش مىدهد، و يا بلا را از او دفع مى كند.»
آنگاه مىگويد عرض كردم: «حال اگر كسى چنين بگويد كه اگر خدا فلانى را نرسانده بود من هلاك مى شدم چطور آيا اين هم شرك است؟» فرمود: «اين خوبست و اشكالى ندارد.»
در این ماه عزیز از خدای منان میخواهیم که همچون كوهى باشیم كه توفان ها، گرد و خاكمان را بگيرند و پاكترمان سازند نه كاهى كه حرف شرک آلود مرا بغلتاند و توفانی به پا شود.
منابع
1. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج1 و ج11
2. تفسیر نمونه، آیه الله مکارم شیرازی،ج 1و ج10
3. روش نقد، صفایی حائری، ج 2، ص 32