کد خبر:۲۰۰۳۰۷
دانشمندان جهان اسلام و مبحث علوم انسانی اسلامی - 4/ العطاس

بایسته‌های اسلامی‌سازی علوم‌انسانی چیست؟ / تولید «فلسفه علم اسلامی» اساسی‌ترین گام در اسلامی‌سازی معرفت / نداشتن ادب علم؛ بزرگترین مشکل روشنفکران مسلمان

سيد محمد نقيب العطاس، نماينده جنوب شرق آسيا و كشور مالزي در پروژه اسلامي‌سازي علوم است. وی با بهره‌گيري از آموزه‌هاي اسلامي ...
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»؛ با توجه به اهميت فعاليت هاي انجام شده در حوزه علوم انساني اسلامي از سوي انديشمندان مسلمان ساير كشورها در اين بخش در تلاش هستيم معرفي از متفكران مسلمان ارائه دهيم كه در ادامه به معرفی سید محمد نقیب العطاس، از نظریه پردازان در حوزه عرفان و تصوف اسلامي  که گام‌هاي علمي و عملي بلندي را براي توليد علوم اسلامي برداشته است، می پردازیم.
 
سید محمد نقیب العطاس کیست؟
 
سيد محمد نقيب العطاس در سال 1931 در شهر بوگور متولد شد. تحصيلات ابتدايي را طي سال‌هاي 1936 – 1941 زير نظر برخي از خويشان خود در جوهور به پايان رساند. سپس به جاوه رفت و زبان عربي را در مدرسه «عروه الوثقي» طي سال‌هاي 1941 – 1945 آموخت، بعد به جوهور بازگشت و در سال های 1941-1945 زبان انگليسي را در كالج فرا گرفت و در همان ايام با نسخه‌هاي خطي اسلامي‌ آشنا شد. كسب رتبه ممتاز در دوران تحصيل، ‌سبب شد تا در آكادمي نظامي سلطنتي انگلستان طي سال‌هاي 1952 -1955 به تحصيل فنون جنگي و علوم نظامي بپردازد. او در كتابخانه آكادمي نظامي با آثار دانشمندان و عارفان ايراني، مخصوصا عبدالرحمن جامي، آشنا شد و خواندن ترجمه انگليسي لوايح جامي تاثيري عميق در او گذاشت.
 
او طي سال‌هاي 1957 -1959 در دانشگاه مالايا در سنگاپور به تحصيل پرداخت و در همين دوران، دو كتاب در مورد انديشه‌هاي عرفاني در متفكران مالايايي به رشته تحرير در آورد. بعد از سوي موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل كانادا براي ادامه تحصيل به مدت 3 سال به كانادا رفت. وي در اين مدت با دانشمنداني چون ويلفرد كنت ول اسميت، هامیلتون گیب،فضل الرحمن و سيد حسين نصر آشنا شد و رساله خود را در مورد تحليل افكار فلسفي به خصوص مسئله وحدت وجود در زندگي نورالدين رانيري، عارف قرن هفدهم مالايايي، نگاشت و در سال 1962 موفق به اخذ درجه فوق ليسانس دانشگاه مك گيل شد.
 
وی به تشويق پروفسور آربري براي تحصيل در دوره دكترا به «مدرسه السنه شرقي لندن» رفت و رساله دكتراي خود را درباره انديشه‌هاي صوفيانه عارف مشهور مالايايي حمزه فنصوري و تحليل رساله‌هاي «اسرار العارفين»، «شراب العاشقين» و «منتهي الطب» او به رشته تحرير در آورد و درسال 1965 م موفق به اخذ دانشنامه دكترا شد.
 
نقيب العطاس پس از بازگشت در سال 1966 مدير بخش ادبيات در شعبه مالايايي دانشگاه مالايا در كوالالامپور گرديد و از سال 1968-1970 رئيس دانشكده ادبيات آن دانشگاه شد. او در اين سمت توانست زبان مالايايي را زبان رسمي آن دانشگاه گرداند. نقيب العطاس در سال 1970 در تاسيس دانشكده علوم و دانشكده مطالعات اسلامي همكاري كرد و در سال 1971 خود رئيس بخش زبان و ادبيات مالايايي آن دانشگاه شد.
 
در سال 1973 نيز موسسه زبان و ادب و فرهنگ مالايايي را تاسيس كرد و مردم استعمارزده آن ديار را متوجه هويت اسلامي و ملي خود كرد. عطاس در سال 1991 موسسه بين‌المللي انديشه و تمدن اسلامي (ايسناك) را در مالزي بنيان نهاد و در پرورش و اشاعه تفكر و انديشه اسلامي همت گماشت. از اين رو دولت مالزي در سال 1993 طي فرماني او را به مقام نخستين دارنده كرسي انديشه اسلامي، منتسب به امام محمد غزالي -كه والاترين مقام علمي آن كشور است _ مفتخر گردانيد. دكتر عطاس گذشته از سوابق تدريس و تعليم در مالزي در دانشگاه‌هاي خارجي از جمله دانشگاه تمپل و اوهايو در آمريكا نيز به تدريس پرداخته است و عضو بسياري از مجامع بين‌المللي عضويت است.
 
آثار متعددي از اين استاد برجسته به زبان‌هاي مالايايي و انگليسي تاكنون منتشر شده است كه بسياري از آنها به زبان‌هاي عربي، تركي، هندي، كره‌اي، اردو، فرانسه و آلماني ترجمه شده است. از جمله آثار او كه به زبان فارسي ترجمه شده است مي‌توان به «درآمدي به جهان شناسي اسلامي»‌ (مجموعه مقالات و رساله‌ها)؛ «اسلام و دنيوي گري» (سكولاريسم) و «مراتب و درجات وجود» اشاره كرد. همچنين يادنامه‌اي توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ايران تهيه و همايشي با هدف تجليل و معرفي عطاس در ايران برگزار گرديد.
 
1-علم غربي محصول فلسفه و روش سكولاريته
 
عطاس معتقد است دانش، بي‌طرف نيست بلكه حامل نگرش فلسفي، ديني و فرهنگي است كه آن را تولد بخشيده و آن را انتقال مي‌دهد. او استدلال مي‌كند كه معرفت غربي و معرفتي كه از غرب به جهان اسلامي وارد شده_ «با منش و شخصيت فرهنگ و تمدن غرب آكنده شده و در بوته فرهنگ غرب شكل گرفته است..» به اعتقاد عطاس در جهان غرب به واسطه سنت فلسفي يوناني همه امور به دو دسته «واقعي» و «ذهني» تقسيم مي‌شود و با تقدس‌زدايي از طبيعت و زدودن تمام جنبه‌هاي معنوي و قدسي از فهم طبيعت، طبيعت را در طريقت علمي_ تجربي محدود كرده‌اند و فلسفه غربي و علم غيرمذهبي، مبلغ و مروج چنين نگرشي به طبيعت شده است. فلسفه جديد خود را ملزم به تفسير اين نگرش مي‌داند و «نتايج علوم طبيعي و اجتماعي را طوري سامان مي‌دهد كه يك جهان‌بيني واحد از آن استخراج مي‌شود.» و از سوي ديگر به واسطه همين تفسير، جهت علوم در مطالعه طبيعت را مشخص مي‌كند.
 
شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي علم جديد در نظر عطاس
 
در اين رويكرد «محدود دانستن عقل و تجربه به سطح و طبيعت» مطالعه انسان، ذهن و هويت او نيز محدود به روش‌هاي علوم نوين مي‌شود و نهايتا روان‌شناسي، زيست‌شناسي و مردم‌شناسي انسان راصرفا حيوان تكامل يافته مي‌پندارند. پس علوم انساني غرب نيز در تحت سيطره فرهنگ سكولار شده غرب شكل يافته است.
 
2. ضرورت و مفهوم اسلامي‌سازي علوم
 
از ديدگاه پروفسور عطاس، وضعيت علوم انساني غرب زماني براي ما خطرناك‌تر شده است كه ادعاي داشتن نقش ارزياب‌ها و داوران زندگي را به خود گرفته‌اند. بدين جهت اسلامي‌ كردن علم به معناي مصون داشتن علم از تعبيرهايي است كه بر پايه دنيامداري استوار است و نيز پيراستن از اظهارات و معاني كساني كه دين ناباورند. جداسازي عناصر بيگانه و مفاهيم اساسي كه به آنها رسوخ يافته است همان فرآيند اسلامي كردن علم است.
 
عناصر بيگانه علم از دیدگاه عطاس
 
1. دوگانگي (ثنويت) ميان واقعيت و حقيقت؛
 
2. دوگانگي فكر و جسم، و جدايي عقل و نطق و تاكيدشان بر ارزش عقل، شكاف مربوط به خردگرايي و تجربه‌گرايي آنها.
 
3. مكتب انسان‌گرايي (اومانيسم)، دنيامداري و دين ناباوري.
 
4. مفهوم غمنامه (تراژدي) در نزد آنان، عمدتا در ادبيات.
 
جداسازي اين عناصر اساسي از هر رشته از علوم منطق، معقول و فلسفي، همان اسلامي كردن آن است. ايشان در يك جمع‌بندي نهايي مي‌گويد: اسلامي كردن يعني آزادسازي انسان، نخست از سنت سحرآميز، اساطير انيميستي (باور با وجود روح در همه چيزها)، و سپس آزادسازي از چيرگي آنچه غير ديني (سكولار) است بر سخن و زبان او؛ و در مقابل غربي‌سازي معرفت و به تعبير بهتر نااسلامي كردن آن نيز عبارت است از: رسوخ دادن مفاهيم بيگانه در انديشه‌هاي مسلمانان، كه در تفكر و استدلال آنها اثر خود را مي‌نهند و انگيزه‌اي مي‌شود براي به فراموشي سپردن اسلام و تكليف مسلمانان نسبت به خداوند و پيامبرش، كه وظيفه واقعي تعيين شده براي خود حقيقي اوست و از اين رو، چنين كاري ستم به خود نيز مي‌باشد.
 
3. توليد فلسفه علم اسلامي گام مهم توليد اسلامي‌سازي علم
 
عطاس تاكيد مي‌كند كه اسلامي‌سازي، صرفا اين نيست كه علوم غربي را بگيريم و برخي از آموزه‌هاي اسلامي را بر آن بيفزاييم. وي بازنگري بسيار كامل و عميقي را پيشنهاد مي‌كند. به عقيده او اين جهان‌بيني‌ها و فرض‌ها و پيش‌فرض‌هاي علوم انساني موجود است كه روح غير ديني دارد؛ از اين رو براي اسلامي شدن دانش و علوم بايد درك و فهم درست و شايسته‌اي از روح و اصول بنيادين جهان‌بيني حاكم غرب كه همه جنبه‌هاي معنوي، عقلاني و ديدگاه‌هاي اجتماعي – سياسي و تكاپوهايش را به دست آوريم.
 
بدين سان وي، پس از ارزيابي دقيق تمدن غرب و علم غربي نتيجه مي‌گيرد: «همين تفسير گزاره‌ها و نتايج كلي علم توسط فلسفه و همين جهت‌گيري‌هاي علم به تبع آن تفسير است كه مي‌بايست مورد ارزيابي نقادانه قرار گيرد اين مسائل اساسي‌ترين مسائل رو در روي ما در اين روزگارند.»
 
او معتقد است ما مي‌توانيم و بايد مابعدالطبيعه اسلامي را بر بنيان‌هاي اساسي ترسيم كرده و در اين چارچوب مابعدالطبيعي فلسفه علم اسلامي را صورت‌بندي كرد.
 
ويژگي‌هاي فلسفه علم اسلامي
 
عطاس بر اين نظر است كه اگر چه علم برآمده از نظام مابعدالطبيعي اسلامي در برخي از امور همچون منابع و روش كسب دانش و مباني ادراك دانش و روش‌هاي عقلي و تجربي كسب دانش با فلسفه و علم نوين معاصر غرب شباهت‌هايي دارد، اما اين شباهت‌ها ظاهري است و اختلاف بين‌ آنها دو اختلافي عميق است كه ناشي از تفاوت جهان بيني و باورهاي راجع به سرشت نهايي واقعيت است.
 
تفاوت های جوهری در فلسفه علم اسلامی با فلسفه علم غربی از منظر عطاس
 
3-1. «وحي» منبع دانش و «شهود» روش كسب آن
 
در فلسفه علم اسلامي كه هماهنگ با چارچوب مابعدالطبيعي اسلام است، "وحي" منبع علم به واقعيت و حقيقت نهايي مخلوقات در نسبت به خالق‌شان تلقي مي‌شود و نمي‌توان از روش‌هاي غيرديني خردگرايي فلسفي و تجربه‌گرايي علم جديد غرب، براي توصيف آن واقعيات و حقايق بهره برد. البته عطاس به تجربه حسي و عقل سليم توجه دارد و دانش اسلامي را بي‌نياز از آنها نمي‌داند. بلكه سطوح معرفت آدمي را محدود به خردگرايي فلسفي و تجربه‌گرايي صرف نمي‌داند.
 
وي معتقد است معرفت آدمي سطوح مختلفي دارد كه بخش مهمي از آن را ادراك شهودي انسان تشكيل مي‌دهد؛ ادراكي كه دريافت و تفسيري مستقيم از سرشت كل واقعيت به انسان مي‌بخشد. در حالي كه عقل و تجربه فقط جوانب خاصي از سرشت واقعيت را نشان مي‌دهند. بنابراين در سطح شهودي ادراك، اشياء آنچنان كه في‌الواقع هستند درك مي‌شوند.
 
سيد محمد نقيب حتي خود ادراك شهودي را نيز داراي سطوح متعدد مي‌داند و معتقد است گونه‌ها و سطوح گوناگوني از الهام وشهود وجود داردكه پايين‌ترين آنها همان است كه دانشمندان علوم در كشفيات خود تجربه مي‌كنند و بالاترين آن حقيقت قرآن كريم و وجود مقدس رسول اكرم (ص) است.
 
او در مورد راس هرم و سلسطه مراتب طولي معرفت شهودي مي‌نويسد: «ما بر خلاف موضع علم و فلسفه جديد درباره منابع و روش‌هاي كسب دانش، معتقديم كه مرجعيت و شهود، درست شبيه به عقل و تجربه، سطوحي دارند… به نظر ما بالاترين سطح مرجعيت را قرآن كريم و سنت و وجود مقدس شخص پيامبر اكرم دارا هستند اينان تنها به اين معني كه خود حقيقت‌اند مرجعيت دارند مرجعيت آنها مبتني بر سطوح عالي‌تر شناخت عقلاني و روحاني و تجارب متعالي‌اي است كه نمي‌توان آن را به سطح عقل و تجربه‌اي معمولي فرو آورد.»
 
2-3. نفي اصالت ماهيت در علم اسلامي
 
عطاس علم جديد غربي را مبتني بر «اصالت ماهيت» مي‌داند كه سروكارش با ماهيات مستقل و قائم به ذات است. از اين رو پديده‌ها (اشياء) و پديدارهاي متكثر، امور واقعي‌اند و به هيچ وجه واقعيت ديگري كه ورا‌ء آن باشد نيازي ندارد. بنابراين در مطالعه طبيعت ما با امور متكثري مواجهه هستيم كه جنبه وحدت حقيقي و واقعي ميان آنها وجود ندارد؛ بلکه هر چیزی از نظر وجود و ماهيت، واقعيت مستقلي دارد و گويي امري نهايي و قائم به ذات است. در نظر گاه عطاس، اين نوع از مطالعه تهي از هدف واقعي و طلب علم از حقيقت را منحرف مي‌سازد و حتي اعتبار چنين علمي هم ضرورتا زير سوال مي‌رود. «زيرا آنچه كه حقيقت شي است غير از آن شي است كه هست، و آن «غير» معاني آن است.»
 
بدين جهت او چنين نتيجه مي‌گيرد كه: «بحران حقيقتي كه در هر نسل رخ مي‌دهد به دانش حقيقي باز مي‌گردد و شايد بحران حقيقت هيچ‌گاه به حدت عصر ما نبوده است. فلسفه و علم جديد نمي‌توانند پاسخ قاطعي به پرسش مدام از حقيقت بدهند. بزرگان آنها مي‌كوشند كه صرفا «دورنماي حقيقت» عصري را كه در آن بحران حقيقت رخ ميدهد روشن سازند و بدين طريق، عینیت را از علم سلب مي‌كنند.»
 
اما در طرز تلقي اسلامي، همه امور تكثر داراي امر حقيقي و واحدند و به واسطه اين حقيقت مشترك و واحد از يك نظام و شبكه وجودي برخوردارند. از اين رو علاوه بر ماهيت متكثر به ظاهر مستقل، داراي يك معنا و جايگاه ديگري نيز هستند كه از آن به حقيقت و واقعيت تعبير مي‌شود. به تعبير ايشان «وجود» يعني «جايگاهي در نظام واقعيت داشتن» است. اين دقيقا حاصل تجربه مستقيم شهودي است، و صرفا از تحليل عقلاني يا استدلال منطقي حاصل نمي‌آيد. بدين جهت عطاس طرح «نظام فكري قرآن» را پيش كشيده است و معتقد است كه در جهان بيني اسلامي، ما با «نظام حقيقي واقعيت»، «نظام عادلانه‌سازي در همه مخلوقات»، «سطوح و درجات» و «نظام عمومي مخلوقات» مواجه هستيم؛ يعني علم به اشياء و پديده‌ها زماني حاصل مي‌شود كه آنها در يك نظم حقيقي و جايگاهي شايسته تصور و تبيين شود، بدين جهت ضعف علم نوين بشر در اين است كه چون به تمام حقيقت دسترسي ندارد و چون از دسترس تجربه و خرد خارج است، نمي‌تواند اشياء و پديده‌ها در يك نظام حقيقي را تبيين كند؛ لذا آنها را ماهياتي متكثر مي‌پندارد.
 
«از اين رو به علت جهلي كه نسبت به نظم عادلانه كل خلقت دارد، در جايگاه اشياء تغييراتي مي‌دهد و آن را به درستي در نمي‌يابد و در نتيجه بي عدالتي رخ مي‌دهد؛ بي‌عدالتي اين است كه چيزي در جايگاه شايسته‌اش نهاده نشود، و در حقش افراط و تفريط صورت گيرد بنابراين در نظم كلي اشياء ناهماهنگي پديد آيد.»
 
بدين سان، علوم انساني نيز مي‌بايست مبتني بر حكمت و عدالت‌سازي در نظام هستي و جهان باشد والا در نگرش تحويلي و يك جانبه(غيرعادلانه) به انسان و دانش به دست آمده، بهره‌اي از حقيقت ( درك جايگاه و نظم شايسته) نخواهد داشت و گزاره‌هاي آن علم نمي‌تواند متضمن صدق باشد؛ زيرا آنها در خدمت مقدماتي هستند كه مبتني بر تفسيري نادرست از طبيعت انسانند و اين تفسير نادرست هم مبتني بر نظام نادرست است كه وانمود مي‌شود براي توصيف نظم حقيقي واقعيت است.
 
تفسير صحيح اصل تغيير و حركت در فلسفه علم اسلامي
 
عطاس يكي ديگر از علل گرايش به سكولاريسم در علم غربي را لاينحل بودن مسئله تغيير و حركت مي‌داند. به نظر وي در جهان غرب توهم مي كردند كه اين اصل مهم كه ضروري شناخت جهان است با جهان‌بيني مذهبي و دين كه امور ثابتند سازگار نيست. در حالي كه درمابعدالطبيعه اسلامي حركت نه تنها يك امر روان شناختي و ذهني نيست بلكه يك امر واقعي است. در اين نگرش واقعيت هم پايدار و هم متغيير است. به اعتقاد عطاس فلسفه و علم نوين به نادرستي و اشتباه تغيير را واقعيت نهايي به شمار آورده است.
 
عطاس براي تبيين و توجيه اين مدعا به برخي از آيات قرآن كريم و مباحث عرفاني همچون «خلق مدام» و «اعيان ثابته» تمسك مي‌كنند و درصدد توجيه همراهي ثبات و تغيير در جهان مي‌پردازد. او معتقد است با درك صحيح خداوند و صفات الهي و پيوندش با آفريده و بالعكس معرفت حقيقي نسبت به پايه‌هاي مابعدالطبيعي و جهان شناسي به دست خواهد آمد؛ و اين فهم صحيح از هستي تاثيربسياري در بنيان‌هاي فلسفي علم اسلامي دارد.
 
مفهوم و ماهيت علم در اسلام
 
از منظر عطاس تعريف علم در اسلام غير از تعريف آن در فرهنگ غرب و عرف جوامع غربي است. منظور از علم در اسلام علوم حسي، آزمايشگاهي، علوم رياضي و علوم منطقي نيست. وي برپايه اعتقاد به اولاً ارتباط معنوي ميان معنا و دانش و ثانياً نظام قرآني ارتباط مفاهيم با يكديگر، علم در اسلام را نوعي تاويل يا تفسير رمزي موجودات تجربي مي‌داند كه جهان طبيعت را ساخته‌اند؛ زيرا علم اسلامي بايد امور واقع را مطابق نظام قرآني ترسيم و معنا كند و چنانچه گذشت «معنا» در انديشه عطاس عبارت است از «شناخت جاي هر چيز در يك نظام» از اين رو چنين علمي براساس تفسير معاني اشياء و جايگاه ويژه و شايسته آنها در نظامي از روابط عادلانه استوار مي‌گردد.
 
پس علم «وصول نفس به معناي يك چيز و يا يك موضوع است» و از آنجا كه معناي اشياء به نظم و جايگاه شايسته اشياء در نظام خلقت و هستي وابسته است، دانش اسلامي و به عبارت دقيق‌تر دانش حقيقي عبارت است از شناخت جايگاه واقعي و شايسته اشياء در نظم آفرينش، چنان كه به «شناخت جايگاه واقعي خداوند در نظم هستي و وجود بينجامد.» بدين جهت، كسب دانش فرآيندي معنوي است و انديشيدن در اين فرآيند، حركت نفس است به سوي معنا و بدين مفهوم، دانش هديه خداوند است.
 
وي معتقد است كه عناصر و مفاهيم كليدي فرهنگ غرب بايد شناسايي و جداگانه بررسي شوند. اين عناصر و مفاهيم كليدي عمدتاً در آن شاخه از معرفت، رايج هستند كه به علوم انساني مربوط ا‌ند؛ هر چند بايد متذكر شد كه حتي در علوم طبيعي، فيزيكي و كاربردي، به ويژه در مواردي كه اين علوم با تفسير واقعيت‌ها و صورت بندي نظريه‌ها سر و كار دارند، بايد همين فرآيند بررسي جداگانه عناصر و مفاهيم كليدي اعمال شود؛ چرا كه تفسيرها و صورت بندي‌ها در واقع به قلمرو علوم انساني تعلق دارند.
 
تفسير و تاويل؛ روش كشف علم اسلامي
 
عطاس از ميان تمام روش‌هاي توليد علم، روش تفسير و تاويل را مه ريشه قرآني و محصول تمدن اسلامي است برمي‌گزیند. به نظر وي علم تفسير، علمي بومي و اسلامي است كه نه از يونان و نه مسيحيت گرفته شده است و ماهيت آن به يك علم دقيق نزديك است. او در بيان و توصيف روش تاويل مي گويد:
 
«تاويل اساساً يعني رسيدن به معناي غايي و اولي و اصيل چيزي از طريق فرآيند تعقل»
 
ريشه اتخاذ چنين روشي براي علم را بايد در اين عقيده او جست‌وجو كرد كه معتقد است تمام آفرينش نشانه است. او مي‌گويد اگر قرآن مركب از نشانه‌هاست كه به «آيه» تعبير شده است؛ تماميت آفرينش نيز كتاب نشانه‌هاي خداوند است، از اين رو جهان طبيعت شكل ديگري از وحي الهي است كه مشابه خود قرآن كريم است. از نظر عطاس درك و دريافت ما از اين نشانه‌ها در جهان بيروني مي‌بايست بر پايه روش تفسير معتبر و تاويل رمزي مستقيم استوار باشد.
 
او در رساله‌اي تحت عنوان «طبيعت انسان و روان‌شناسي نفس انساني؛ طرح تفصيلي و تمهيدي براي روان‌شناسي و معرفت شناسي اسلامي» درصدد است تا با استفاده از روش تفسير و تاويل آيات قرآن كريم و سنت اسلامي، مفاهيم كليدي علوم انساني را همچون آزادي و مسوليت، دادگري و عدالت، دانش، فضيلت، برابري، نقش و شخصيت فردي و اجتماعي و .... را كه از كليدي‌ترين مفاهيم علوم انساني جديد است را مثلاض از آيه ميثاق برداشت كند.
 
به نظر عطاس، اسلام، انسان را موجودي اخروي مي‌داند كه با مرگ به جايگاه اصلي‌اش باز مي‌گردد، و سعادت او را به شكلي متفاوت از نگاه غربي تفسير مي‌كند. تفاوت ديدگاه غرب با اسلام در زمينه اموري چون حقوق بشر، آزادي، عدالت و ارزش‌هاي اخلاقي، به معناي تفاوت دو ديدگاه در ماهيت اين مفاهيم است.
 
دكتر عطاس يكي از ويژگي‌هاي مفاهيم اسلامي را تاويل پذيري آنها مي‌داند و معتقد است بررسي متون اسلامي بايد براساس علم تفسير و علم تاويل باشد. وي بر آن است كه اگر تفكر اسلامي به درستي تفهيم و سپس تدريس شود، ساير دانش‌ها را در بر خواهد گرفت و اسلامي كردن دانش‌ها محقق خواهد شد
 
6-3. پالايش زبان و مفاهيم
 
پروفسور نقيب عطاس به مسئله زبان و لزوم بازخواني واژه‌ها و مفاهيم از ديدگاه اسلام اشاره مي‌كند و آن را يكي از ضروري‌ترين نيازهاي جهان اسلام مي‌شمارد. وي معتقد است يك واژه ممكن است معاني گوناگوني در ديدگاه‌هاي مختلف داشته باشد؛ براي نمونه، قرآن كريم دنيا و جهان هستي را «آيه» خداوند مي‌داند؛ اما ديدگاه سكولاريستي درباره دنيا، نه تنها اصراري بر ارتباط دادن جهان ماده با ماوراي طبيعت ندارد، بلكه آن را انكار مي‌كند.
 
همچنين اسلام به هدف دانش اشاره مي كند؛ اما غرب دغدغه‌ هدف ندارد. او سرازير شدن اصطلاحات و مفاهيم بيگانه و نظام‌هاي گوناگون علمي همچون علوم طبيعي، انساني، اجتماعي و هنر را موجب آشفتگي انديشه اسلامي و تغيير جهان بيني اسلامي مي‌داند و زبان و جامعه را به سوي نا اسلامي شدن سوق مي‌دهد: «چون زبان و انديشه با هم پيوند دروني دارند آشفتگي معنايي در كاربرد نمادهاي زبان شناختي در تفسير خود اسلام و جهان بيني‌اش آميختگي و اشتباه پيش مي‌آورد.»
 
7-3. رده بندي علوم و تاثير آن در اسلامي‌سازي معرفت
 
رده بندي دانش كوشش و گامي مهم براي نگاه‌داري نظم و عدالت دانش و روح بشري است. از اين رو وي به تبع غزالي دانش‌ها را به دو دسته فرض عين (واجب عيني) و فرض كفايه(واجب كفايي) تقسيم مي‌كند و تاسف مي‌خورد كه در علم جديد و به تبع آن در كشورهاي اسلامي بيش از آنكه به علوم فرض عين توجه شود به فرض كفايه توجه مي‌شود. در حالي كه همه مسلمانان و به خصوص انديشمندان اسلامي بايد در علوم فرض عين (واجب عيني) تخصص يابند و به علت گستردگي علوم فرض كفايه، هر فرد بايد خود را محدود به تعليم بخشي از آنها بنمايد.
 
علومي را كه پایه دانش اسلامي است و عطاس از آنها به فرض عين نام مي‌برد عبارتند از:
 
1. قرآن كريم، حفظ، تفسير و تاويل آن
 
2. سنت زندگي پيامبر گرامي(ص)، سرگذشت و پيام پيامبران بيش از آن حضرت، حديث و نقل موثق آن
 
3. شريعت فقه و حقوق، اصول و عمل اسلام (اسلام، ايمان و احسان)
 
4. كلام خداوند، ذات، صفات، اسماء و افعال او(توحيد)
 
5. مابعدالطبيعه اسلامي (تصوف): روان شناسي، هستي شناسي، جهان شناسي، عناصر موجه فلسفه اسلامي شامل مباني معتبر جهان شناسي وابسته به سلسله مراتب هستي.
 
6. علوم زبان شناختي، زبان تازي، دستور زبان تازي، واژه شناسي، ادبيات.
 
علوم واجب كفايي از منظر عطاس
 
1- علوم انسانی
 
2- علوم طبيعي
 
3- علوم كاربردي
 
4- علوم صنعتي و فناوي
 
5- دين تطبيقي
 
6- فرهنگ و تمدن غربي
 
7- علوم زبان شناختي، زبان اسلامي
 
8- تاريخ اسلامي
 
نسبت توليدي و مبنايي بین دانش های «واجب عینی» و «واجب کیفی» از دیدگاه عطاس
 
پيوند ميان رده‌هاي نخست و دوم بسيار روشن است: رده نخست، رمز و راز هستي و وجود را كشف مي‌كند و به درستي پيوند راستين ميان خود بشر و پروردگارش را همچون خواسته و منظور راستين دانستن و زيستن شرح مي‌دهد؛ و توسط رده نخست بايد رده دوم را هدايت و رهنموني كند كه بي‌آن، «انسان را به پژوهش پيوسته و غمبار براي منظور و معناي گرفتار، در دام شك پايدار پريشان و گسسته مي‌سازد. كساني كه دلخواهانه، پي‌گيري رشته خاصي از رده دوم دانش را براي خود بالندگي بر مي‌گزينند؛ بايد به وسيله اين دانش راستين رده نخست هدايت و راهنمايي شوند. اين جهات طبيعي كار، اكنون اسلامي شدن دانش نام دارد.»
 
4- توجه به «آموزش و پرورش اسلامي» راه كار عملياتي
 
عطاس راه‌كار عملياتي خود را در بستر تحول در آموزش و پرورش جست‌وجو مي‌كند. او در آثار متعددي به طرح فلسفه آموزش و پرورش اسلامي پرداختهو سعي كرده است تفسيري روش‌مند از جهان بيني اسلامي، علم اسلام و مسائل وابسته به آن را ارائه دهد. از نظر وي «تحصيل دانش بدون هدف واقعي آن انحراف از حقيقت است كه درذات خود اعتبار چنين دانشي را خدشه‌دار مي كند.»
 
عطاس دست‌يابي به علم اسلامي و دانشگاه اسلامي را در گرو تحقق آموزش و پرورش اسلامي مي‌داند و تحقق خواسته‌ها، آرمان‌ها و محتواي آموزش و پرورش اسلامي را متاثر از «جايگزين ساختن و رسوخ دادن ادب شايسته در دانش» مي‌داند. زيرا بدون آن نمي‌تواند به كسي دانش آموخت. از اين رو دانشجو و دانش پژوه بايد گرايش و كنش احترام آميزي نسبت به ادب نشان دهند. بدين جهت او بزرگ‌ترين مشكل روشنفكران مسلمان را در نداشتن ادب شايسته علم مي‌داند. اين بخش از انديشه‌هاي سيدمحمد نقيب العطاس و نقش نظريه او در آموزش و پرورش اسلامي در اسلامي‌سازي معرفت نيازمند مقاله مفصل و مستقل است.
 
جمع‌بندي
 
اسلامي سازي معرفت و توليد علم اسلامي در نظرگاه سيد محمد نقيب العطاس انديشمند مالزيايي، نوعي مواجهه با گستره سكولاريزاسيون غربي است. تمدن غربي با تقدس زدايي از عالم و هستي به يك فهم طبيعي و فيزيكي از آن قناعت ورزيده است و از رهگذر همين قناعت، به موضع انكار ماسواي اين طبيعت خاكي رسيده است. عطاس سكولاريسم را نه در آيين مسيحي بلكه در تفسير غربي- باختري از مسيحيت مي‌داند و معتقد است دين مبين اسلام در همه سطوح خود، هيچ نسبتي با سكولاريسم و سكولاريزاسيون ندارد. بدين دليل، علم اسلامي نمي‌تواند سكولار باشد. از اين رو، علي‌رغم اذعان به وجود شبهات‌هاي مهم ميان علم غربي و علم اسلامي، معتقد به دو فلسفه مستقل و متفاوت براي علم است كه جهت اساسي علم و معرفت را روشن مي‌كنند.
 
عطاس به واسطه اين تحليل عميق از غرب و اسلام، توليد «فلسفه علم اسلامي» را اصلي‌ترين گام در اسلامي‌سازي معرفت و غرب زدايي از دانش مي‌داند كه با استمداد از منبع وحي و روش «تفسير و تاويل» جهان ممكن خواهد بود؛ زيرا همان‌گونه كه قرآن كريم، اين كتاب‌الهي را بايد با فنون و روش تفسير و تاويل فهم كرد جهان خلقت را كتابي خلقي الهي است را بايد با همان روش تبيين كرد.
 
عطاس اين نگرش كلان به خلقت و هستي را با روش تفسير و تاويل رمزي، موجب رسيدن به «حكمت و عدالت» در منظومه دانشي بر مي‌داند و دست‌يابي به چنين نظا و شبكه معرفتي مبتني بر حكمت و عدالت را محصول طرح «اسلاي سازي معرفت» معرفي مي‌كند. وي همچنين مهم‌ترين گام عملياتي اين پروژه را اسلامي كردن آموزش و پرورش مي‌داند كه بر پايه ادب شكل خواهد گرفت، مي‌داند.
 
پي نوشت:
 
منبع اين مطلب دومين شماره از ويژه نامه مربوط به كنگره علوم انساني اسلامي مي باشد.
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار