حسن حنفي از متفكران بزرگ مصر است كه انديشه اش ظرفيتهاي فراواني براي توليد علوم اسلامي دارد، او واكنشهاي بارزي در مورد ...
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»؛ با توجه به اهميت فعاليت هاي انجام شده در حوزه علوم انساني اسلامي از سوي انديشمندان مسلمان ساير كشورها در اين بخش در تلاش هستيم معرفي از متفكران مسلمان ارائه دهيم كه در ادامه معرفي چند متفكر مسلمان فعال در حوزه علوم انساني اين بار به معرفی حسن حنفی، از متفكران بزرگ مصر که واكنشهاي بارزي در مورد هويتخواهي، عدالتجويي، چپگرايي اسلامي و چالش با غرب را بيان داشته است و بدين جهت انديشه او ظرفيتهاي فراواني براي توليد علوم اسلامي دارد و در پي نوسازي انديشه ديني در تمامت ابعاد آن است، مي پردازيم.
حسن حنفي از متفكران بزرگ مصر است و واكنشهاي بارزي در مورد هويتخواهي، عدالتجويي، چپگرايي اسلامي و چالش با غرب را بيان داشته است. بدين جهت انديشه او ظرفيتهاي فراواني براي توليد علوم اسلامي دارد، زيرا استاد حسن حنفي در پي نوسازي انديشه ديني در تمامت ابعاد آن است.
حنفي كه به دو زبان انگليسي و فرانسه مسلط است، جديدترين مباحث فكري و فلسفي غرب را دنبال ميكند و نحلههاي مختلف فلسفي، فكري و سياسي دنياي غرب را ميشناسد و تا حد زيادي ديدگاهش نسبت به غرب غيرمتعصبانه، واقعگرا و به دور از افراط و تفريط است.
حنفی تلاش چند دههاي خود را صرف بازسازي بسياري از مفاهيم اسلامي كرده تا بتواند به زعم خود اسلامي پويا براي اين زمان معرفي كند. هدف بنيادين وي در اين رويكرد، دگرگوني وضعيت كلي امت اسلامي است تا با جامعههاي پيشرفته دنيا همگام و همنوا شود.
زندگينامه
حسن حنفي متفكر اصلاحطلب مصري و استاد فلسفه در سال 1935 زاده شد. در سال 1956 به درجه كارشناسي فلسفه از دانشگاه قاهره نائل آمد و دكتراي فلسفه را در سورين و در سال 1966 به پايان رساند. در سالهاي (1956-1966) در پاريس در مدرسه زبانهاي خارجي، عربي تدريس ميكرد.
وی در بازگشت به مصر در دانشگاه قاهره ابتدا تفكر مسيحي در قرون وسطا و سپس فلسفه اسلامي تدريس كرد و به عضويت دانشكده فلسفه آن دانشگاه درآمد. او همچنين در بلژيك، آمريكا ،كويت، مراكش و .. در دانشگاه به عنوان استاد مهمان تدريس كرد و در سال هاي (1985-1987) در دانشگاه سازمان ملل متحد در توكيو مشاور آموزشي بود.
حسن حنفي وقتي در دبيرستان خليلآقا دانشآموز بود (1948) با تفكر و فعاليتهاي اخوانالمسلمين آشنا شد. در تابستان 1952 رسما به اخوانالمسلمين پيوست و در زمان دانشجويي در دانشگاه قاهره (1952-1956) در جنبش اخوانالمسلمين به طور فعال مشاركت كرد. دغدغه خاطر اصلي حنفي بازگشت به سنت و ميراث اسلامي در پرتو بازسازي و نوسازي علوم اسلامي است و در صدد است تا با اين كار علوم كهن اسلامي را به روز و مطابق اقتضائات دوران جديد بسازد.
حنفي خود ميگويد در پاريس به اهميت علم اصول فقه به منزله روش فكري و عملي مسلمانان آگاه شدم و نخستين رساله خود را به نام «مناهج التاويل في علم اصول الفقه» در آنجا نوشتم. او بر اساس آشنايي با انديشه اروپايي، به ويژه مكتب پديدارشناختي هوسرل، رساله خود را با عنوان «تفسير الظاهريات و الظاهريات التفسير» در آنجا نوشت و سرانجام با همين رويكرد به تفسير ميراث و علوم اسلامي پرداخت.
حنفي تاكنون به 3 زبان عربي، انگليسي و فرانسه آثار بسياري نشر كرده است كه: «الاستغراب»، «دراسات فلسفيه»، «دراسات اسلاميه»، «هموم الفكر و الوطن»،«التراث و التجديد»،«من العقيده الي الثوره» از جمله آنهاست.
حسن حنفي از معدود نوانديشيدان عرب است كه با انديشه انقلاب اسلامي ايران در سالهاي نخست آن آشنا شد. زماني كه در اروپا به سر ميبرد، با دكتر علي شريعتي از نزديك آشنايي و دوستي برقرار كرد. در روزهاي نخست انقلاب اسلامي هم براي آشنايي با دستگاه فكري امام خميني (ره)، پيگير مباحث ولايتفقيه و حكومت اسلامي ايشان بود.
ترجمه عربي كتاب حكومت اسلامي و ولايتفقيه امام خميني (ره)، توسط وي در مصر منتشر شد كه وي در ابتداي اين كتاب، مقدمهاي 70 صفحهاي نوشت و در اين نوشته، ولايتفقيه را تبيين كرد و به جهت آن نيز محاكمه گرديد. او همچنين به دكتر علي شريعتي به ديده الگو مينگرد و خود ميگويد: «براي من علي شريعتي بزرگترين متفكر ايراني است كه سعي ميكرد سنت و مدرنيته را با هم تركيب كند. او دين را به انقلاب متصل ميكرد و در گفتوگو با ليبرالها، ماركسيستها و سكولارها شجاعت بسياري داشت.»
1. پرسشهاي اساسي انديشه حنفي
پروژه فكري حسن حنفي بر پايه پرسشهاي مهم و اساسي شكل گرفته است كه جوامع اسلامي پس از خروج از يوغ استعمار با آن مواجهاند. به نظر او پس از آنكه «ما موفق شدهايم از دل سنت، راه الگويي در مقابله با استعمار پيدا كنيم؛ اما آيا ما توانستهايم براي توسعه الگويي به دست آوريم؟ ما الگوي استفاده درست از نعمتهاي الهي را نميدانيم گاهي تصور ميشود غير مسلمانها ميدانند كه چگونه از نعمتهاي خداوند استفاده كنند اما ما نميدانيم. چرا اين گونه شده؟ مگر نه اين است كه در سنت اسلامي، مالكيت از آن كسي است كه آباداني بيافريند؟ پس الگوي مناسب براي آباداني و عمران در اسلام، چگونه در سنت تفسير شده است؟ كدام برنامه بايد براي تنظيم رفتار مناسب سياسي و اجتماعي در عرصه داخل و بينالملل به كار رود؟ اين همه ظلم و تباهي در جهان اسلام ناشي از چيست؟ عدالت اجتماعي اسلام بايد داراي چه تعريف و ساختاري باشد چرا فقيرترين انسانهاروي كره زمين، در جهان اسلام جاي گرفتهاند و غنيترين انسانها هم باز در جهان اسلاماند؟! آيا عجيب نيست كه شاهد مثال براي انسانهاي فقير و غني، در دنياي اسلام است؟ علت وجود اين حجم از شكمهاي سير و دهانهاي گرسنه در دنياي اسلام چيست؟»
حنفي براي پاسخ به این پرسشها، پرسشهاي ديگري را طرح ميكند كه پرسشهاي عميقتر و مبناييتر هستند و آن پرسشها بر حول نحوه مواجه مسلمين با «متن» است. او ميگويد: « امروزه پرسش جدي در مقابل ما اين است كه چگونه بايد انديشيد؟ چگونه بايد عمل كرد؟ چگونه بايد پديدهها را شناسايي و تحليل كرد؟ چگونه بايد از سنت برداشت كرد؟ فلسفه متن (خواه اين متن از سنتهاي دنياي اسلام و شرق باشد، خواه از سنت غرب) چيست؟ آيا متن، معناي ثابت دارد؟ آيا روح متن، بخشي از قرائت متن است؟» اين پرسشها همه به دنبال يك پاسخاند؛ چگونه ميتوان به آفرينشي جديد در حوزه دين به منظور دستيابي به توسعه دنياي اسلام، دست يافت؟»
2. ظرفيتهاي تمدنساز اسلام از منظر حنفي
حنفي معتقد است آموزههاي اسلامي و متون ديني ظرفيت بسيار بالايي براي توليد علم اسلامي دارد. او ميگويد: «اسلام ماهيتي مجزا از تصور كليشهاي رسانههاي جمعي و شرقشناسان كلاسيك دارد. اسلام دين عقل و طبيعت است. از منظر اين دين، وحي و عقل و طبيعت ماهيتي يكسان دارند. اسلام ديني عقلاني است كه به تامل بر طبيعت توصيه و تاكيد ميكند و به همين دليل رياضيات و فيزيك در آن رونق گرفته است. ضمنا اسلام ديني انساني و اجتماعي است و وحي پيامي از سوي خدا و انسان خليفه خداوند بر زمين است. در اين نظام فكري – عقيدتي انسان آزاد است چون عقل دارد، … اسلام دين مبلغ پيشرفت است و در ميان اديان آخرين و كاملترين دين به حساب ميآيد. از اين رو اسلام دين روشنگري است و بر اساس عقل، طبيعت، آزادي، عدل و پيشرفت بنا شده است.»
بنابراين «اسلام اين ظرفيت را دارد كه با رويكردي جهانشمول، مفاهيمي چون انسان، طبيعت، علم، عدالت و برابري را به دنيا عرضه كند.» به طور مثال او درباره آموزه توحيد ميگويد: «ما نيازمند دركي تازه از مفهوم توحيد هستيم، دركي با كاركردي مناسب از واقعيات دنيا. توحيد تنها يك باور عقيدتي است و بايد در متن جامعه حضور داشته باشد توحيد اگر با مباني انسانگرا قرائت شود، ميتواند «فلسفه حقوق بشر اسلامي» را تعريف كند … بنابراين، توحيد را در عصر حاضر بايد به گونهاي ديگر بازتعريف كرد: توحيد يعني تعامل با واقعيات زمان،توحيد يعني يگانگي دنيا و آخرت.»
3. اسلام انقلابي طريق منتج توليد علم و فرهنگ
حنفي با آسيبشناسي 4 نسل از بيداري اسلامي، تنها راه موفق و منتج كشف ظرفيتهاي اسلام را در اسلام انقلابي ميداند. وي معتقد است جريان اسلام انقلابي (يا چپ اسلامي) كه در درون خود حامل رويكردي بازخوان و تجديدگرا نسبت به ميراث قديم و نيز رويكردي انتقادي نسبت به فرهنگ و تمدن غربي است، به انشقاقي كه از دوره نوزايي (عصر النهفته) پديد آمده پايان خواهد بخشيد. زيرا جريان نوزايي امت را به دو تكه تقسيم كرد:
1.جريان اسلامگرا كه به نام دفاع از ميراث و هويت است، دشمن هرگونه نوگرايي و روشنگري است.
2. جريان غربگرا كه بدون در نظر گرفتن ويژگيهاي امت و عمق حضور ميراث در وجدان آن، غرب را الگوي خود ميداند.
به نظر وي تفكر علمي سكولار نسبت به سنت، رويكرد انتقادي و حتي مخالف دارد. از نظر اين تفكر، سنت امري كهنه و متعلق به گذشته بوده و با نيازهاي كنوني جوامع مسلمان منطبق نيست؛ لذا بهتر است فرهنگي مدرن، به خصوص همانند فرهنگ غربي اقتباس شود، فرهنگي جهاني كه توسط همه انسانها در جوامع پذيرفته گرديد از اصلاحگري مذهبي و سكولاريسم علمي گفتوگويي دو جانبه همراه با رد و قبول وجود دارد. اصلاحگري مذهبي مدافع سنت و فاقد غرب است؛ اما سكولاريسم علمي در مقابل آن سنت را مورد انتقاد قرار ميدهد و از غرب دفاع ميكند.
علي رغم تفاوت آنها در اين كه هر يك چيزي را ميپذيرد و چيزي را رد ميكند، مواضع هر دو افراطي و نتيجه عكسالعمل هر يك در مقابل ديگري است. بر سلفيان نيز سخت است كه اسلام بيايد و از آزادي، عدالت اجتماعي، توسعه، پيشرفت؛ دفاع كند! بدان بهانه كه اين مفاهيم از غرب آمده است.
وي ميگويد: گذشتن از اين وضعيت خطير در گرو بازسازي كامل طرح اصلاحگرايي و تضعيف غرب و پيريزي دوباره شيوه تعامل با غرب است.
هدف از طرح الگوي چپ اسلامي از منظر حنفی
1. ايستادگي در برابر استعماره غلبه بر پس ماندگي
2. دعوت به آزادي و عدالت اجتماعي
3. وحدت بخشيدن به مسلمانان در جامعه اسلامي يا جامعه شرقي
وی معتقد است بين بنيادگرايي و سكولاريسم راه سومي نيز وجود دارد كه اسلام انقلابي است، اسلام پيشرو و عقلاني است، اسلامي كه سياسي و اجتماعي و پرطرفدار است.» او اسلام انقلابي و چپ اسلامي را نتيجه حتمي پيروزي بزرگ انقلاب اسلامي در ايران ميداند كه چگونه ملت توانست در مقابل قواي رژيم مستبدشاه ايستاده و با نيروي «الله اكبر قاصم الجبارين» و با شعار «فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما» پيروز شود.
وی در نهايت در مورد اين جريان ميگويد: «چپ اسلامي هم چنين تحول اصلاح ديني است كه در دويست سال اخير آغاز كردهايم و فقط در سطح مقابله و برخورد با مخاطرات زمان يعني استعمار و سرمايهداري و .. نيست، آن طور كه نزد افغاني بوده؛ بلكه علاوه بر آن در سطح اعاده بناي فكر ديني و اصلاح آن نيز ميباشد و براي اولين بار بعد از اين رشد در فلسفه و معتزله در اصول دين و شاطبي در اصول فقيه و ابن خلدون در تاريخ و ابن تيميه در فقه، به بازسازي صياغ فكر ديني پرداختهايم و اين كار را با دوري جستن از اشاعره كه تفكر رسمي (در مصر) و رايجي كه آميخته با تصوف هم هست، آغاز كردهايم و به معتزله نزديك شدهايم؛ لذا چپ اسلامي موافق با اصول خمسه معتزله آراء خود را شكل ميدهد.
او سنت اسلامي را در ميان مسلمين زنده ميداند و بر پويا نمودن آن تاكيد ميورزد: «اگر ذهن و درون هر مسلماني را تحليل كنيم متوجه خواهيم شد كه سنت هنوز زنده است.» ما رابطه خود را با گذشته قطع نكرديم. اين جدايي يك تجربه غربي بود چرا كه آنها كليسا و جزمانديشي كليسا را دوست نداشتند، آنها وارد مدرنيته شدند و علم و عقل را مورد تاكيد قرار دادند.
از آنجا كه هنوز سنت در درون ما وجود دارد جهانبيني و رفتار ما را تحت تاثير قرار ميدهد و بنابراين براي اينكه بتوانيم در دنياي مدرن زندگي كنيم بايد تغييراتي را بپذيريم و خود را با جنبههاي جديد زندگي سازگار كنيم. امروز ما در عصر شافعي، ابوحنيفه، مالك و احمد حنبل زندگي نميكنيم و با مسائل ديگري روبرو هستيم.
من به الهيات جديدي معتقدم كه از سرزمينهاي اشغال شده دفاع كند
بنابراين او ميگويد: من به الهيات جديدي معتقدم كه از سرزمينهاي اشغال شده دفاع كند، همان طور كه الهيات قديم از خدايي استعلايي دفاع كرد. در مورد فلاسفه نيز همينطور. ما فيلسوفان يوناني، ايراني و هندي را از طريق ترجمه به دنياي اسلام معرفي كرديم. الكندي، فارابي، ابن سينا، رازي و ابن رشد، آيا باز هم بايد همينها را معرفي كنيم؟ دويست سال از ترجمه آثار اينان ميگذرد ولي هنوز الكندي، فارابي و ابنسيناي جديد نداريم.
4. موانع و بايستههاي آزاد انديشي در جهان اسلام
در انديشه حنفي موانع زيادي بر سر راه آزاد انديشي ديني در جهان اسلام هست:
اول سنت گرايي، محافظه كاري و تقليد از گذشته است كه جلو حركت ما را ميگيرد.
دوم تقليد از غرب و جذب غرب شدن است، ما بايد بدانيم كه غرب يك تجربه جهان است، نه همه تجربه جهان.
سوم اين است كه با واقعيتها برخورد نميكنيم بلكه با ايدهها و ايدئولوژيها سر و كار داريم. ما واقعيت آزادي، عدالت اجتماعي و اتحاد را در نظر نميگيريم و هنوز خود را پشت كتابها و تئوريهايمان پنهان ميكنيم.
و شايد چهارم اين باشد: رژيمهاي سياسي، چرا كه بيشتر آنها تماميتخواه و انحصارگرا هستند، موانع ديگري مثل بعضي عادتها و رفتارها، ترس كمبود اعتماد به نفس و ... نيز وجود دارند كه جلو حركت اسلام براي پيشرفت را ميگيرند.
بدين جهت، حنفي راه كار اصلي براي خوديابي و حضور علمي و فرهنگي در عرصه جهاني متوقف بر يافتن رابطه بين سنت، هويت و غرب ميداند. به نظر او بايد ديد هويت ما چيست و چگونه بايد آن را تعريف كرد.
وي معتقد است براي پيشرفت بايد بر خودآگاهي و زايش دروني و توسعه بومي توجه كرد. «خدا در خويشتن انسان تجلي ميكند و آزادي خواهي آدمي، جلوهاي از اراده الهي در اوست» و هيچ انديشه ديني امري مطلق و مقدس نيست و قابل بررسي و انتقاد مجدد ميباشد و انسانها بايد آگاهانه متون ديني را مورد بررسي قرار دهند. درست نيست غرب به عنوان مركزيت فرهنگي جهان به حساب آيد، از اين رو مسلمانان بايد غرب را مورد بررسي دقيق قرار دهند.
ادامه دارد ...
پي نوشت:
منبع اين مطلب دومين شماره از ويژه نامه مربوط به كنگره علوم انساني اسلامي مي باشد.