تدا اسکاچیل میگوید انقلابهای فرانسه و روسیه آمدند و ساخته نشدند ولی انقلاب اسلامی ایران نیامد بلکه با توجه به شرایط موجود ساخته شد.
باشگاه دانشجویان«خبرگزاری دانشجو»؛ این مقاله به مقایسه انقلاب اسلامی ایران با انقلاب فرانسه و روسیه که بزرگترین انقلابها معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشأ رواج گفتمان لیبرالیستی و سوسیالیستی در قرن گذشته شدند، پرداخته و نشان میدهد که چگونه انقلاب اسلامی ایران، از جهات متعدد، عمیقتر، جدیتر و مردمیتر از آن دو بوده و گفتمان سومی را به بشریت معاصر عرضه کرده است. در این مقاله سعی شده که انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه که از بزرگترین و معروفترین انقلابهای جهان میباشند در وجوه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مقایسه شود.
1- موقعیت اقتصادی:
عنوان
دوک د.اورلئان (نایبالسلطنه) در 1715 در این زمینه میگوید دیناری وجه نقد در خزاین سلطنتی و صندوقهای عایدات نداریم که لازمترین مصارف را بتوان پرداخت.
در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانههای روشنی دال بر وخامت موقعیت اقتصادی از هر لحاظ وجود داشته و این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشکلات و بحرانهای مالی و اقتصادی فراوانی بود که روزبهروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده میگشت. دوک د.اورلئان (نایبالسلطنه) در 1715 در این زمینه میگوید «دیناری وجه نقد در خزاین سلطنتی و صندوقهای عایدات نداریم که لازمترین مصارف را بتوان پرداخت چون به امور مالی رسیدگی میکنم، میبینم خالصجات دولتی فروخته شده، عواید دولتی تقریباً معدوم گردیده و عایدات عادی نیز به عنوان مساعده به مصرف رسیده و انواع و اقسام اسناد تعهدآور مالی دولتی در دست مردم است که به مبالغ هنگفت بالغ شده و حتی محاسبه و تعیین میزان آن نیز از امکان خارج است.»
شرایط اقتصادی در روسیه نیز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بیستم وضع مطلوبی نداشت. دو جنگ خارجی که در این دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانیهای اقتصادی افزود، رکود اقتصادی که تا سال 1909 دوام داشت شرایط ناگواری را برای کارکنان و دهقانان ایجاد کرده بود، از یک سو بیکاری را سخت دامن میزد و از سوی دیگر شرایط کار و میزان درآمد این دو طبقه را طاقت فرسا و غیر قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتی که در این دوران کارگران راه میانداختند عمدتاً ماهیت اقتصادی داشت و مرتباً بر تعداد اعتصابات و شماره شرکت کنندگان در اعتصابات افزوده میگشت.
عنوان
با افزایش سریع و غیر قابل پیشبینی درآمد نفت، رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکی از دولتهای ثروتمند شده بود کما اینکه رژیم شاه در سال 1356، 22 میلیارد دلار درآمد نفتی داشت.
حال آنکه در ایران، در اواخر حکومت شاه رژیم ایران در مطلوبترین سطح از قدرت اقتصادی که در تمام سلطنت 57 ساله رژیم پهلوی بیسابقه بود به سر میبرد. با افزایش سریع و غیر قابل پیشبینی درآمد نفت، رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکی از دولتهای ثروتمند شده بود کما اینکه رژیم شاه در سال 1356، 22 میلیارد دلار درآمد نفتی داشت و این درآمد جامعه ایرانی را به یک جامعه کاملاً مصرفی تبدیل کرده بود. بدین ترتیب ملاحظه میگردد در حالی که دولتهای فرانسه و روسیه از نظر اقتصادی در بدترین شرایط بودند و در حقیقت در مرحله ورشکستگی نهایی قرار داشتند دولت ایران با توجه به افزایش ناگهانی و غیر قابل پیشبینی قیمت نفت از نظر ذخائر ارزی و توانائیهای مالی در مطلوبترین و مناسبترین شرایط اقتصادی در تاریخ خود بوده است.
2- اقتدار نظامی:
عنوان
افسران ارتش فرانسه نسبت به سرکوب مقاومت بیعلاقه بودند و این امر موجب اختلاف و تضاد سیاسی و اجتماعی شد به طوری که نهایتاً هر حرکت محدودی را برای سرکوب مخالفین پادشاه و طبقات محافظه کار مسلط غیر ممکن میساخت.
از مهمترین و در عین حال محسوسترین ابزار قدرت و اعمال حاکمیت هر رژیم سیاسی به ویژه نظامهایی که با بحرانها و فشارهای داخلی مواجه میباشند و نیاز به تهدید و ارعاب و احیاناً سرکوب حرکتهای معارض و مخالف خود را دارند قدرت نظامی آنها میباشد. هر گاه در یک نظام سیاسی، قدرت نظامی از انسجام لازم برخوردار نباشند و روحیه خود را در اثر شکستهای پی در پی از دست بدهد و همچنین دولت به خاطر مشکلات اقتصادی امکان تأمین تدارکات و خواستههای آنها را نداشته باشد و در نهایت قدرت نظامی اعتقاد و ایمان خود را به رژیم سیاسی از دست بدهد نه تنها قدرت سیاسی قادر به بهرهبرداری از چنین نیروی نظامی برای سرکوب قدرت اجتماعی معارض نخواهد بود، بلکه خود به صورت یک مدعی خطرناک درآمده و احیاناً به گروههای اجتماعی مخالف خواهد پیوست و احتمال سقوط قدرت سیاسی را شدیداً افزایش خواهد داد.
فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بینالمللی بوده است و در این منازعات جز یک ایالت، نه تنها چیزی بدست نیاورده، بلکه شکستها و خسارتهای عظیم مالی، جانی و ارضی به همراه داشته و قابل پیشبینی بود که افسران ارتش نسبت به سرکوب مقاومت در دورهای که بحران برعلیه مقامات دولتی افزایش یافته بود بیعلاقه باشند و این امر موجب اختلاف و تضاد سیاسی و اجتماعی شد به طوری که نهایتاً هر حرکت محدودی را برای سرکوب مخالفین پادشاه و طبقات محافظه کار مسلط غیر ممکن میساخت و زمینه را برای پیروزی انقلاب فرانسه مهیا کرد.
عنوان
موقعیت نظامی روسیه نیز در اروپا به دلیل جنگهای کریمه و جنگ 1905 تغییر کرده بود. کشوری که در 1815 تنها قدرت قوی قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر میرسید که هنوز فاصله زیادی با سایر قدرتهای اروپایی داشت بعد از جنگ کریمه به حد یکی از چند قدرت مساوی، تنزل یافت و تا زمانی که تزار در سن پترزبورگ حاکم بود هرگز موقعیت 1815 را پیدا نکرد.
موقعیت نظامی روسیه نیز در اروپا به دلیل جنگهای کریمه و جنگ 1905 تغییر کرده بود. کشوری که در 1815 تنها قدرت قوی قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر میرسید که هنوز فاصله زیادی با سایر قدرتهای اروپایی داشت بعد از جنگ کریمه به حد یکی از چند قدرت مساوی، تنزل یافت و تا زمانی که تزار در سن پترزبورگ حاکم بود هرگز موقعیت 1815 را پیدا نکرد. جنگ جهانی اول از نظر وسعت و مدت و نزدیکی به مرزهای روسیه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تأثیر بیشتری در داخل کشور بر جای گذاشت به طوری که قوای نظامی این کشور را کاملاً به تحلیل برده و سربازان شکست خورده و بازگشته از جبهه را به صورت مدعیانی برای قدرت سیاسی حاکم درآورد و به همین علت بود که انقلاب روسیه در اوج اشتعال جنگ جهانی اول به وجود آمد.
با این ترتیب ملاحظه میگردد که نظام سیاسی حاکم بر روسیه قبل از انقلاب نه تنها نیروی نظامی و قوای مسلح نیرومند و وفادار به قدرت سیاسی با خود نداشتند بلکه ارتشی شکست خورده، روحیه از دست داده و عاصی شده از نظام با پیوستن به کارگران اعتصابی نقشی مهم در پیروزی انقلاب بازی کردند. اما ارتش شاهنشاهی ایران بر خلاف فرانسه و روسیه در طول حداقل 57 سال قبل از پیروزی انقلاب در هیچ جنگ خارجی مهمی شرکت نکرده بود. بیش از هر پادشاهی در ایران محمدرضا شاه به نیروهای مسلح توجه داشت. او به عنوان فرمانده نیروهای مسلح، احساس میکرد که یک ارتش قوی و نیرومند و در عین حال وفادار به پادشاه، نه تنها میتواند نظام سیاسی او را در قبال مخالفین داخلی حفظ کند بلکه با توجه به جاه طلبیهایش میتواند ابزار و اهرم لازم را برای دخالت در امور منطقه و همسایگانش و پیشبرد اهداف بینالمللی او فراهم نماید.
عنوان
در حالی که ارتش ایران در بهترین شرایط از نظر نیرو و تجهیزات بوده و جز در موارد استثنایی و آن هم به صورت پراکنده، تا آخرین لحظات عمر رژیم شاه نسبت به نظام وفادار باقی مانده و اکثراً در سرکوب انقلابیون نیز کوتاهی نکردند.
میتوان با قاطعیت ادعا کرد در فرانسه و روسیه از نظر نظامی با توجه به شکستهای پی در پی در جنگهای متعدد ضعیفترین و نامطمئنترین وضعیت بوده و ارتشهای آنها نه تنها حمایت لازم را از نظام سیاسی حاکم نمیکردند بلکه نسبت به انقلابیون گرایش نشان داده و بعضاً به آنها میپیوستند، در حالی که ارتش ایران در بهترین شرایط از نظر نیرو و تجهیزات بوده و جز در موارد استثنایی و آن هم به صورت پراکنده، تا آخرین لحظات عمر رژیم شاه نسبت به نظام وفادار باقی مانده و اکثراً در سرکوب انقلابیون نیز کوتاهی نکردند. کشورهای مورد بررسی ما هر سه از جمله کشورهایی هستند که نه تنها دارای موقعیت استراتژیکی مهم و حساس میباشند بلکه به عنوان قدرتهای بالفعل یا بالقوه بزرگ محسوب میشوند و در طول تاریخ نقش فعالی در روابط بینالملل جهانی و منطقهای بازی کرده و میکنند. بدیهی است که در قبال تحولات انقلابی این کشورها چه قبل از پیروزی و چه بعد از پیروزی کشورهای دیگر به ویژه کشورهای همسایه و ذینفع عکسالعمل نشان داده و به نفع قدرت سیاسی حاکم و یا بالعکس در جهت حمایت از گروههای اجتماعی معارض فعال میگردند. در نتیجه مسئله واکنش بینالمللی از جمله عوامل مهمی است که در بررسی قدرت و توانائیهای رژیم سیاسی حاکم قبل از انقلاب ضرورت دارد که مورد توجه و دقت کافی قرار گیرد.
3- روابط خارجی:
در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهای طولانی که لویی پانزدهم و شانزدهم با کشورهای همسایه خود از جمله اترش، روسیه، انگلیس و اسپانیا داشت نه تنها در شرایط بحرانی دوران انقلاب از حمایت آنها برخوردار نبود بلکه همه این دول همسایه در جهت تضعیف لویی شانزدهم تلاش کرده و متقابلاً به حمایت از گروههای معارض و مخالف برخواستند.
عنوان
توضکاترین چورلی در سال 1943 با یقین ادعا میکند «زمانی که ارتشی همه قدرتهای خود را در مقابل خیزش یا شورش به کار گیرد، هیچ انقلابی به پیروزی نخواهد رسید.»
روسیه نیز از این نظر تفاوت چندانی با فرانسه نداشت بدین معنا که جنگ جهانی اول و درگیری مستقیم روسیه تزاری در جنگ با آلمان، عثمانی و ژاپن دشمنی این دولتها به ویژه دولت قدرتمند و نوپای آلمان را برعلیه خود داشت به طوری که لنین با حمایت و امکانات فراهم شده این دولت توانست به انقلابیون روسیه ملحق شده، و پایه انقلاب بلشویکی اکتبر 1917 را بریزد. از طرف دیگر با توجه به اینکه دولتهای روسیه تزاری یعنی فرانسه و انگلیس خود مستقیماً با آلمان و متحدینش درگیر بودند امکان هیچ نوع حمایتی از تزار روسیه در شرایط بحرانی نداشتند. کاترین چورلی در سال 1943 با یقین ادعا میکند «زمانی که ارتشی همه قدرتهای خود را در مقابل خیزش یا شورش به کار گیرد، هیچ انقلابی به پیروزی نخواهد رسید.»
اما دولت ایران و رژیم شاه از حداقل یک دهه قبل از سقوط خود علیرغم وجود شرایط دو قطبی با توجه به پایان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش و همزیستی مسالمتآمیز از حمایت کامل دو ابرقدرت، و قدرتهای بزرگ و منطقهای، تا آخرین روزهای حکومتش برخوردار بود و متقابلاً انقلابیون ایران از هیچگونه حمایت بینالمللی برخوردار نبودند. با این ترتیب در حالی که دولتهای فرانسه و روسیه از نظر حمایت بینالمللی در شرایط نامناسب به سر میبردند و دول اروپایی اغلب نسبت به رژیمهای این دو کشور در شرایط قبل از انقلاب نظر مساعدی نداشته و بعضاً متخاصم بودند، نه تنها هیچگونه حمایتی از نظامهای سیاسی در آن شرایط نکردند بلکه در مواردی به حمایت از انقلابیون پرداختند دولت ایران از این نظر در شرایط مطلوبی به سر میبرد.
4- پیچیدگی و استحکام:
عنوان
در انقلاب فرانسه نظام سیاسی حاکم نه به علت مخالفت نیروهای مردمی بلکه تنها به علت استیصال کامل در حل معضلات اقتصادی و سیاسی - اجتماعی کشور به مجلس طبقات سهگانه روی آورد و خود را تسلیم آنها کرد.
در هر نظام و سیستم سیاسی وجود ابزارهای قدرت از جمله قدرتهای اقتصادی، نظامی و حمایت بینالمللی بالقوه و فی نفسه نمیتواند در جهت تحکیم و تثبیت قدرت سیاسی حاکم کارساز و مفید باشد بلکه توانایی، مهارت و مدیریت مطلوب در نظام سیاسی است که میتواند در مواقع بحرانی ابزارهای قدرت را از قوه به فعل درآورده و به بهترین وجه و در مناسبترین زمان و مکان مورد استفاده قرار دهد در نبردهای نظامی اغلب این امر به اثبات رسیده است که فرماندهی لایق و کارآمد میتواند با کمترین امکانات، تجهیزات و نیرو بر فرماندهی نالایق و ناتوان و در عین حال با امکانات وسیع پیروز شود. در حالی که نظامهای سیاسی فرانسه و روسیه علیرغم وجود استبداد حاکم به خاطر بیکفایتیهای پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحی که در دربار حضور داشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخیص داده و در جهت حفظ ثبات و موقعیت رژیم خود مدیریت مناسب و توانایی برقرار نموده و تغییرات لازم را اعمال کنند.
تدا اسکاچیل نویسنده آمریکائی بعد از مطالعات تطبیقی خود از انقلابهای فرانسه و روسیه و چین این طور نتیجهگیری میکند: فرانسه، روسیه و چین قبل از انقلاب امپراتوریهایی تأسیس کرده که ظرفیت لازم برای حفظ برتری خود و طبقه حاکم را در قبال شورشهای احتمالی از پایین داشت. بنابراین قبل از آنکه انقلاب اجتماعی بتواند صورت گیرد میبایست قدرت نظامی و اجرایی این دولتها از هم پاشیده شده باشد. زمانی که انقلاب در فرانسه 1789، روسیه 1917، و در چین 1948 اتفاق افتاده به این خاطر نبود که اقدامات عالمانه و از روی قصدی در جهت چنین هدفی از طرف انقلابیون یا گروههای قدرتمند سیاسی در دوران رژیم سابق صورت گرفته باشد بلکه بحرانهای سیاسی انقلابی در اثر از هم پاشیدگی نظامی و اداری بروز میکند و آن هم زمانی ظاهر میشود که دولتهای امپراتوری تحت فشارهای متعدد از قبیل رقابتهای فشرده نظامی، با اعمال نفوذهای از خارج، نارساییهای نهادهای سیاسی گرفتار میشوند و از آنجا که ساختارهای موجود برای آنها تحمل فشارهای نظامی و بینالمللی را در قبال این بحرانهای انقلابی غیرممکن میساخت، در برابر بحران شکننده بودند.
عنوان
دولت تزار روسیه در مقابل اولین حرکت و شورش مردمی که ناشی از انفجار و وجود بحران اقتصادی بود و به صورت تظاهرات و اعتصابات کارخانجات و صنایع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسلیم گردیده و همچون کوه یخی ذوب گردید.
در تئوری نظام دولتهای مستبد میبایست ضعیف شده باشد تا اینکه حرکتهای انقلابی مردمی بتواند توفیقی کسب کند یا حتی بروز کند. در حقیقت از نظر تاریخی، شورشهای مردمی به خودی خود قادر نبودهاند دولتهای مستبد را واژگون کنند. در عوض فشار نظامی از خارج اغلب با تضادها و انشعابهای سیاسی میان طبقه مسلط و دولت به موازات هم میبایست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعیف کرده و راه را برای شورشها و نهضتهای انقلابی باز کنند.
در انقلاب فرانسه نظام سیاسی حاکم نه به علت مخالفت نیروهای مردمی بلکه تنها به علت استیصال کامل در حل معضلات اقتصادی و سیاسی - اجتماعی کشور به مجلس طبقات سهگانه روی آورد و خود را تسلیم آنها کرد و آنگاه بود که حرکتهای مردمی و ترکیب گروههای اجتماعی شکل گرفت و به روند انقلاب شتاب فزایندهای داد.
در انقلاب روسیه نیز اگرچه نیروهای مخالف وجود داشتند، دستهبندیها و احزاب سیاسی مختلف که با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بیستم شکل گرفته بودند، نه تنها هیچگونه نقشی در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلکه تصور هم نمیکردند که بدین سادگی نظام امپراتوری روسیه سقوط کند. البته دولت تزار روسیه علیرغم استیصال و فشار زیادی که تحمل میکرد داوطلبانه و رأساً خود را تسلیم ملت نکرد ولی در مقابل اولین حرکت و شورش مردمی که ناشی از انفجار و وجود بحران اقتصادی بود و به صورت تظاهرات و اعتصابات کارخانجات و صنایع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسلیم گردیده و همچون کوه یخی ذوب گردید.
عنوان
رژیم شاه تدریجاً به مرحلهای از اعتماد به نفس و حاکمیت مطلقه رسیده بود و به ویژه برخورداری از پلیس مخفی خشنی همچون ساواک از توانایی لازم برای حفظ و تداوم قدرت مستبد خود برخوردار بود و در مقابل مخالفتها و معارضهها تا آخرین حد توان خود مقاومت میکرد.
در حالی که انقلاب ایران در شرایطی پیروز شد که نظام شاهنشاهی خود را در اوج قدرت و استحکام و تثبیت شده میدید، رژیم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمی از تاریخ 38 ساله حکومت خود تدریجاً به مرحلهای از اعتماد به نفس و حاکمیت مطلقه رسیده و با برخورداری از مستشاران ورزیده داخلی و خارجی به ویژه برخورداری از پلیس مخفی خشنی همچون ساواک از توانایی لازم برای حفظ و تداوم قدرت مستبد خود برخوردار بوده است؛ و در مقابل مخالفتها و معارضهها تا آخرین حد توان خود مقاومت میکرد؛ گروههای اجتماعی برای به زانو درآوردن چنین نظامی میبایست بر اساس برنامهریزی و بسیج تمام نیروها و قربانی کردن بسیاری از انسانها نظام قدرتمند حاکم را سرنگون سازد.
قدرت اجتماعی
قدرت اجتماعی متشکل از گروههای اجتماعی فعالی است که بر پایه ارزشها و باورهای مسلط و مشترک به هم نزدیک شدهاند و زمانی که قدرت سیاسی توانایی تأمین ارزشها و خواستههای آنها را نداشته باشد یا نخواهد این ارزشها و خواستهها را تأمین کند گروههای اجتماعی مأیوس شده به دنبال رهبر یا رهبرانی که میتوانند خواستهها و نظرات آنها را تعقیب و تأمین نمایند حرکت خواهند کرد در ایجاد و تشکل قدرت اجتماعی سه رکن اساسی قابل تفکیک هستند: مردم، رهبری و ایدئولوژی.
الف - مشارکت مردمی
عنوان
اغراق نیست اگر بگوییم که انقلاب فوریه توسط پتروگراد تحقق یافت و بقیه مملکت از آن تابعیت و پیروی کردند. مبارزه در جای دیگر به جز پتروگراد نبود... انقلاب با حرکت و ابتکار و قدرت یک شهر صورت گرفت که حداکثر یک هفتاد و پنجم جمعیت کشور را تشکیل میداد. تمام کشور در مقابل عمل انجام شدهای قرار گرفت.
در حالی که در فرانسه و روسیه میزان مشارکت مردم در براندازی رژیمهای مستبد حاکم بسیار اندک بوده و حتی در فرانسه همانطور که گفته شد، نقشی نداشتهاند و رژیم فرانسه به خاطر ضعفهای خود الزاماً تسلیم شده و در روسیه تعداد محدودی از کارگران کارخانجات پترزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم کردند.
روبسپیر در این زمینه بیان جالبی دارد که نقل آن مفید است. «تقریباً در همه کشورهای اروپایی سه مرکز قدرت وجود دارد. پادشاهی، اشراف و مردم که البته مردم فاقد قدرت هستند تحت چنین شرایطی یک انقلاب تنها در نتیجه یک پروسه تدریجی میتواند به وجود آید. آن پروسه با نجبا، روحانیون و ثروتمندانی شروع میشود که توسط مردم محروم مورد حمایت قرار میگیرند آن هم زمانی که منافع آنها در مقاومت با قدرت مسلط که همان نظام پادشاهی است بهم تلاقی میکند بنابراین و بدین علت بود که در فرانسه قضات، نجبا، روحانیون و ثروتمندان انگیزه و حرکت اصلی را به انقلاب دادند و مردم بعداً در صحنه ظاهر شدند کسانی که اولین حرکت را شروع کردند دیر زمانی است که توبه کردهاند یا حداقل آرزو داشتند که میتوانستند انقلاب را متوقف کنند زمانی که دیدند مردم ممکن است حاکمیت خود را بدست آورند ولی در واقع آنها بودند که انقلاب را آغاز کردند بدون مقاومت و محاسبات غلطشان هنوز ملت هم میبایست تحت سلطه استبداد باشد. تروتسکی اعتراف میکند که «اغراق نیست اگر بگوییم که انقلاب فوریه توسط پتروگراد تحقق یافت و بقیه مملکت از آن تابعیت و پیروی کردند. مبارزه در جای دیگر به جز پتروگراد نبود... انقلاب با حرکت و ابتکار و قدرت یک شهر صورت گرفت که حداکثر یک هفتاد و پنجم جمعیت کشور را تشکیل میداد. تمام کشور در مقابل عمل انجام شدهای قرار گرفت.»
عنوان
زمانی که بعد از پیروزی انقلابها زمینه مناسب برای ایجاد آگاهی سیاسی و مشارکت تودههای مردم فراهم شده بود به تدریج و به علت بیمیلی حاکمیتهای بعد از انقلاب اعم از میانهروها و رادیکالها در دو انقلاب فرانسه و روسیه، این مشارکت رو به کاهش نهاده است. تاریخ و آمار مشارکت مردم در انتخابات بعد از انقلاب این نظریه را ثابت میکند.
در انقلاب اسلامی ایران به استثنای اقلیت محدودی و بخش اعظم ارتش که وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههای اجتماعی و در سراسر کشور اعم از شهرها و روستاها، کارگران، کارمندان، کشاورزان، اصناف و ... همه و همه چرخهای اقتصادی و اداری کشور را از کار انداخته و در مقابل رژیم تا دندان مسلح آن هم با دست خالی ایستادند و آن را ساقط کردند.
مطالعات بعدی هم نشان داد که حتی بعد از پیروزی انقلاب که زنجیرهای استبداد و دیکتاتوری گسسته شده و زمینه مناسب برای ایجاد آگاهی سیاسی و مشارکت تودههای مردم فراهم شده بود به تدریج و به علت بیمیلی حاکمیتهای بعد از انقلاب اعم از میانهروها و رادیکالها در دو انقلاب فرانسه و روسیه، این مشارکت رو به کاهش نهاده است. تاریخ و آمار مشارکت مردم در انتخابات بعد از انقلاب این نظریه را ثابت میکند. در مقابل تودههای ملت ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در انتخاباتهای مکرر و پی در پی شرکت کردهاند و حتی در شرایط بحرانی و بمباران شهرها هیچیک از انتخابات لازم برای تداوم فعالیتهای سیاسی نظام جمهوری اسلامی متوقف نشده یا به تأخیر نیفتاد. در طول ده سال گذشته مردم کشور ما در بیش از بیست انتخابات (هشت انتخاب ریاست جمهوری، پنج انتخاب مجلس شورای اسلامی، سه انتخاب مجلس خبرگان، یک انتخابات نوع حکومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسی و دو انتخابات شوراهای اسلامی) شرکت کردهاند. آمار مشارکت روزافزون مردم در این انتخابات چشمگیر و جالب توجه است؛ و از همه مهمتر حضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات میلیونی که به خاطر سالگرد انقلاب صورت میگیرد نشانه حضور، بیداری و حمایت مردم از انقلابشان میباشد.
ب - رهبری
عنوان
در انقلاب فرانسه چهرههایی مانند لافایت، روبسپیر، دوک د.اورلئان مطرح هستند که هیچکدام رهبری انقلاب را در تمام دوران شکلگیری و پیروزی آن به طور جامع در دست نداشتند.
نقش و شخصیت رهبر به ویژه زمانی روشنتر و برجستهتر میشود که توسلات ایدئولوژیکی گروههای انقلابی پراکنده و غیر منسجم باشد یا سازماندهی آن ضعیف باشد در این صورت نقش و اهمیت رهبری در پروسه انقلابی و در طول زمان توسعه مییابد. از طرف دیگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم میتوان مشاهده کرد که عبارت است از رهبر به عنوان ایدهئولوگ انقلاب، رهبر به عنوان فرمانده و نهایتاً رهبر به عنوان معمار نظام بعد از پیروزی انقلاب. در بررسی و مقایسه اجمالی میان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهیم کرد که در این رکن از انقلاب نیز مانند رکن مردم انقلاب اسلامی دارای قدرت، امتیازات و ویژگیهایی فوقالعاده و استثنایی بوده است که دو انقلاب فرانسه و روسیه از آن بیبهره بودهاند.
1- در انقلابهای فرانسه و روسیه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالای جامعه بودهاند در حالی که در انقلاب اسلامی ایران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقیر جامعه بودهاند.
2- در انقلابهای فرانسه و روسیه به ویژه در انقلاب روسیه رهبران مدافع و نماینده طبقهای بودند که خود متعلق به آن طبقه نبودند در حالی که در انقلاب اسلامی رهبران انقلاب دقیقاً مدافع طبقهای بودند که از آن طبقه برخاسته بودند.
3- در انقلابهای فرانسه و روسیه طبقه روشنفکر و تحصیل کرده رهبری انقلاب را بر عهده داشته و اشراف و روحانیون نقش ضد انقلاب را داشتند در حالی که در انقلاب اسلامی رهبری ضد انقلاب را روشنفکران وابسته به چپ و راست بر عهده داشتند.
عنوان
در انقلاب روسیه لنین در سقوط رژیم رومانوفها در فوریه همان سال مطلقاً نقشی نداشت چهرههایی مانند زینوویف، کامنف، استالین، تروتسکی و کرنسکی هم دخالتی در سقوط رژیم نداشتند. در حقیقت سقوط رژیم تزاری در اثر یک حرکت خودجوش و بدون رهبری صورت گرفت.
در انقلاب فرانسه و روسیه ما به چهره شاخصی که همه ویژگیهای سهگانه رهبری را در خود جمع داشته و از نظر ارائه ایدئولوژی، فرماندهی انقلاب و سازندگی بعد از انقلاب دارای استعداد، نبوغ و قدرتی همچون رهبری در انقلاب اسلامی باشد برخورد نمیکنیم. در انقلاب فرانسه چهرههایی مانند لافایت، روبسپیر، دوک د.اورلئان مطرح هستند که هیچکدام رهبری انقلاب را در تمام دوران شکلگیری و پیروزی آن به طور جامع در دست نداشتند.
در انقلاب روسیه چهره لنین از چهرههای شاخص و برجسته تاریخ این انقلاب میباشد وی در واقع دارای امتیازات و استعدادها و نبوغ مشخصی بود که در جهت به مرحله عمل درآوردن آنچه را که به انقلاب اکتبر 1917 معروف است نقش اصلی و محوری داشت. در حالی که در سقوط رژیم رومانوفها در فوریه همان سال مطلقاً نقشی نداشت چهرههایی مانند زینوویف، کامنف، استالین، تروتسکی و کرنسکی هم از شهرت ویژهای برخوردار هستند ولی آنها هم دخالتی در سقوط رژیم نداشتند. در حقیقت سقوط رژیم تزاری در اثر یک حرکت خودجوش و بدون رهبری صورت گرفت.
به طور خلاصه مطالعات ما نشان میدهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسیه به چهرهای با ویژگیهای ایدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمیکنیم آنهایی را که نام بردیم هیچکدام نه ایدئولوگ انقلاب بودند و نه فرمانده آن بلکه سازندگان و معماران دولتهای بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصی بودند که بر اسب سرکش تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سیر تحولات بعدی اثر گذاردند.
عنوان
حضرت امام خمینی (ره) به ویژه با برخورداری از جایگاه مرجعیت دینی نقش ایدئولوگ، فرمانده و معماری انقلاب را ایفا کردند.
در حالی که در انقلاب اسلامی رهبر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به ویژه با برخورداری از جایگاه مرجعیت دینی و با نبوغ، قدرت و ویژگیهای خاصی که داشتند که در نوع خود بینظیر بود نقش ایدئولوگ، فرمانده و معماری انقلاب را به نحو احسن و در طول ربع قرن از حیات پربرکت خود بر عهده گرفته و ایفا کردند.
ج - ایدئولوژی
عنوان
انقلابهای فرانسه و روسیه نه تنها برعلیه دولت بلکه برعلیه روحانیت و کلیسا بود. کلیسا در فرانسه فرانسوی شده، از حیطه اقتدار پاپ در واتیکان خارج گردید و در روسیه مطرود و مقهور شد.
با توجه به اینکه تنها عامل مشروعیت و انسجام در جامعه و نظام قبلی در هر سه کشور نهادهای پادشاهی بوده که در موقعیت انقلابی بیاعتبار شده بودند بنابراین ایدئولوژیهای انقلاب مطرح میشوند تا آنکه تجدید بنا و اعمال قدرت دولتی را بر مبنای جدیدی توجیه و استدلال کنند. ضمناً مکاتب مطرح شده به نخبگان انقلابی کمک میکند تا انسجام و تشکل لازم را برای حرکت تودهها در جهت مبارزات و فعالیتهای سیاسی تحقق بخشند. با بررسی اجمالی از ایدئولوژیهای حاکم بر انقلابهای مورد نظر در مییابیم در حالی که مکتبهای لیبرالیسم و مارکسیسم در فرانسه و روسیه با برداشتهای مادی خود افق محدودی را برای پیروان خود در همین دنیا و تنها از یک زاویه فراهم میکردند، نقش مهمی هم در ایجاد انگیزه لازم در براندازی رژیمهای پادشاهی فرانسه و روسیه نداشتهاند و حتی در پیاده کردن ارزشها و معیارهای خود بعد از سقوط نظامهای مطرود با مشکل مواجه شده و الزاماً تغییرات زیادی بر نظریات تئوریکی خود اعمال کردند. از طرف دیگر هر دو مکتب برای مردم فرانسه و روسیه نامأنوس بود و با بنیانهای عقیدتی عامه مردم که غالباً مذهبی بود در تعارض بود لذا این ایدئولوژیها هرگز نتوانستند خمیرمایه لازم را در ایجاد تشکل، انسجام، و وحدت اقشار و تودههای جوامع خود فراهم کنند و تنها به عنوان ایدئولوژی طبقه خاص روشنفکر و با تعابیر متفاوت باقی ماندند.
در حالی که مکتب اسلام که از 1400 سال قبل به ایران وارد شده بود و با مردم مأنوس بوده و قاطبه مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زیست کرده و در تار و پود زندگی آنها نفوذ و رسوخ کرده بود و با توجه به جهانبینی الهی افق بسیار وسیعی برای پیروان خود فراهم کرده علاوه بر آنکه سعادت اخروی را نوید میداد برای همین دوره کوتاه زندگی در این دنیا نیز دستورالعملها و راهنماییهای لازم برای امور روزمره زندگی فردی و اجتماعی و اداره جامعه در جهت تأمین سعادت دنیوی فراهم کرده بود و در مقایسه با دو مکتب دیگر از عظمت ویژهای برخوردار است. به ویژه آنکه در مکتب تشیع با برخورداری از جوهرههای لازم انقلابی زمینههای کاملاً مساعدی برای بهرهمندی از یک مکتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامی در ایران فراهم بود.
عنوان
مطالعات سازمانهای اطلاعاتی آمریکا CIA و DIA چهار ماه قبل از سقوط رژیم شاه به این جمعبندی رسیده بود که ایران نه در شرایط انقلابی و نه پیش از انقلاب است و برای ده سال آینده رژیم شاه پابرجا است.
انقلابهای فرانسه و روسیه نه تنها برعلیه دولت بلکه برعلیه روحانیت و کلیسا بود. کلیسا در فرانسه فرانسوی شده، از حیطه اقتدار پاپ در واتیکان خارج گردید و در روسیه مطرود و مقهور شد در حالی که در انقلاب اسلامی تمام روحانیت شیعه برعلیه دولت قیام کرد و انقلاب را رهبری نمود. موفقیت ایدئولوژی انقلابی اسلام همچون امری ارزشمند و علامت ممیزه انقلاب اسلامی در ایران بود. این ایدئولوژی پاسخی قدرتمند به خواستههای سیاسی شده معاصر و در عین حال مأیوس شده از مکاتب مادی بود. این ایدئولوژی در عین بهرهبرداری از همه امتیازات تکنولوژیکی و تجربه نهضتهای ایدئولوژیکی و سیاسی غرب به کار گرفته شد. به عبارت دیگر این ایدئولوژی امتیاز قابل توجهی بر کمونیسم که با مذهب در تعارض است، داشت. به جای اینکه یک جایگزینی جدیدی برای مذهب خلق کند همان طور که کمونیستها کردند، انقلاب اسلامی مذهب پرتلاش و تهاجمی را که وجود داشت به کار گرفته و با ابزار ایدئولوژیکی مورد نیاز برای جنگ در صحنه سیاست مردمی مجهز گردید. با این عمل آنها کمک بزرگی و ممتازی به تاریخ جهان کردند. بنا به گفته زاگورین، نویسنده آمریکایی، اگر امروز کسی بپرسد که در تئوری انقلاب مارکس چه چیزی معتبر و چه چیز بیاعتبار میباشد، جواب باید این باشد که آن تئوری دیگر به گذشته و تاریخ تعلق دارد. عدم تناسب نظریه مارکس آنگاه آشکار شد که برخلاف پیشبینی مارکس انقلابها در پیشرفتهترین کشورهای غربی تحقق نیافت و در عوض سوسیالیسم در عقب افتادهترین جوامع کشاورزی روسیه و چین به مرحله اجرا درآمد. با رشد تحقیق روی بسیاری از انقلابها این امر به اثبات رسید که مدل مارکس به خاطر سادهانگاری بیش از حد آن غیر قابل بهرهبرداری است و در حقیقت مانعی برای درک بیشتر انقلابها است.
بدین ترتیب ملاحظه میگردد که رمز پیروزی انقلاب اسلامی را تنها میتوان در عظمت و مدیریت و میزان اعمال گسترده سه رکن انقلاب یعنی مردم، رهبری و مکتب جستجو کرد که توانست برخلاف پیشبینیها و محاسبات تحلیلگران و حیرت جهانیان نظام قدرتمند و کهن شاهنشاهی را به زانو درآورده و آن را سرنگون سازد. پیروزی انقلابهای فرانسه و روسیه نه ناشی از انسجام، استحکام، و قدرت نیروهای انقلابی بوده است بلکه به خاطر ضعف بنیادین رژیمهای حاکم بود که ساختار حکومتی را شدیداً پوسانده و بحرانهای نظامی اقتصادی و فشارهای بینالمللی این ضعیف را تشدید کرده بودند به طوری که سقوط نظام سیاسی را امری اجتنابناپذیر ساخت. در واقع گروههای اجتماعی رقیب در جو ناشی از خلأ قدرت و حاکمیت سیاسی به عنوان و وارثان نظام از هم پاشیده و دور از صحنه شده و به عنوان نیروهای انقلابی به تلاش و رقابت برخاسته و قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همین مقایسهها است که ملاحظه میگردد که انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه از عظمت به مراتب بیشتری برخوردار است.
عنوان
اسکاچیل تصدیق میکند که انقلابهای فرانسه و روسیه آمدند و ساخته نشدند ولی انقلاب اسلامی ایران نیامد بلکه با توجه به شرایط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگی بلکه با تجهیز همه امکانات مردمی سراسر کشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعی و با رهبری قوی و پرداخت بهایی گزاف که همانا قربانی کردن چند صد هزار انسانهای عاشق انقلاب بود،
پیروزی انقلاب اسلامی در کانونهای سیاسی و دانشگاهی موجب حیرت شد که بر اساس مطالعات خود از انقلابهای گذشته هرگز نمیتوانستند تصور کنند که چنین حادثهای در ایران اتفاق افتد. مطالعات سازمانهای اطلاعاتی آمریکا CIA و DIA چهار ماه قبل از سقوط رژیم شاه به این جمعبندی رسیده بود که ایران نه در شرایط انقلابی و نه پیش از انقلاب است و برای ده سال آینده رژیم شاه پابرجا است. تدا اسکاچیل در این زمینه میگوید: «سقوط رژیم شاه، آغاز نهضت انقلابی ایران مابین 1977 تا 1979، به عنوان یک شگفتی ناگهانی برای ناظرین خارجی اعم از دوستان شاه تا روزنامهنگاران و دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی از جمله آنهایی که همچون من به اصطلاح از کارشناسان انقلابهای هستیم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حیرت و ناباوری نظاره میکردیم. بالاتر از همه انقلاب ایران پدیدهای کاملاً خلاف قاعده و طبیعت بود. این انقلاب حقیقتاً یک انقلاب اجتماعی است. معذلک پروسه انقلاب مخصوصاً حوادثی که منجر به سقوط شاه بود، علتهایی را که در مطالعه تطبیقی خود از انقلابهای فرانسه، روسیه و چین مطرح کرده بود، زیر سؤال برد. انقلاب ایران آشکارا آن قدر مردمی بود و آن قدر روابط اساسی و پایه فرهنگی - اجتماعی و اقتصادی - اجتماعی را در ایران تغییر داد که حقیقتاً از نمونه انقلابهای اجتماعی - تاریخی بزرگ میباشد.»
اینک این سؤال مطرح میگردد که اگر انقلابهای فرانسه و روسیه را انقلابهای کبیر بنامیم، انقلاب اسلامی را چه بنامیم و اگر انقلاب اسلامی، انقلابی واقعی و تمام عیار است، آنچه را که در فرانسه و روسیه رخ داده است چه باید نامید؟ به همین جهت است که گفته اسکاچیل تصدیق میکند که انقلابهای فرانسه و روسیه آمدند و ساخته نشدند ولی انقلاب اسلامی ایران نیامد بلکه با توجه به شرایط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگی بلکه با تجهیز همه امکانات مردمی سراسر کشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعی و با رهبری قوی و پرداخت بهایی گزاف که همانا قربانی کردن چند صد هزار انسانهای عاشق انقلاب بود، و به همین دلیل بوده که ظهور پیروزی انقلاب اسلامی حیرت و شگفتی همگان بر برانگیخت؛ و به یقین میتوان ادعا کرد که انقلاب اسلامی انقلابی بینظیر در تاریخ بشریت میباشد.
منبع: کتاب انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه - منوچهر محمدی