به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در آخرین بروزرسانی وبلاگ «خط ممتد» آمده است:
کل داستان و روایت و حکایت از پدرم شنیده ام، حاکی از اینکه روزی روزگاری شخصی جنسی گران می فروخت.مردم هم با یکدیگر قرار گذاشتند و چندوقت از آن جنس استفاده نکردند. اجناس شخص گران فروش روی هم تلمبار شد یا سهامش رکود کرد یا اینکه میوه هایش تا مرز گندیده شدن و غیرقابل استفاده شدن رفت و ... قس علی هذا ! بعد هم خود فروشنده با عجز و لابه ، کالای موردنظر را به زیر قیمت معمولش عرضه کرده که " توروخدا بخرید تا از دست نرفته ام! "
حالا اصل حرف پدرم چه بود ؟اینکه... پدرجان وقتی جنسی گران میشود ، هم غر میزنیم هم میرویم و به مقدار زیاد و حتی بعضی مواقع بیشتر از نیازمان از آن کالا میخریم.اصلا تکلیفمان با خودمان معلوم است؟ بالاخره یا ناراضی هستیم یا نیستیم! اگر ناراضی هستیم از گرانی ، پس چرا میخریم؟ نگوییم نیاز داریم و اگر نباشد نمیشود! چون خودمان هم میدانیم مثلا پسته هیچگاه یک کالای ضروری به حساب نمی آید!
القصه قرار و مدار گذاشتیم یکسال پسته نخوریم.حداقل اینطور شاید اندازه خودمان از گران فروش ها گله کرده باشیم.همین!
از کالاهاي جايگزين استفاده کنيم