به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، هشتمین جلسه از سلسله درس گفتارهای «تمام شدگی مدرنیته و ناتمامی صیرورت در انقلاب اسلامی» با سخنرانی حسن عباسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی برگزار شد.
حسن عباسی در این نشست به موضوع فروپاشی نظام سرمایه داری و آینده پژوهی انقلاب اسلامی پرداخت.
تمدن غرب ساختمانی است که طرح کلی اش قبلاً ریخته شده و شالوده اش مدرنیته است و مدرنیته هم یک طرح کلی دارد. هر چند هابرماس معتقد است که مدرنیته پروژه ناتمام است، اما اگر این پروژه را نیمه تمام هم فرض کنیم، ساز و کارش مشخص میباشد.
به عنوان مثال اگر ساختمانی ساخته شود، یعنی قبلاً طرح داشتیم و وقتی آماده تحویل است، یعنی آن که شمارش معکوس برای پیری و هلاکت ساختمان رقم میخورد. همان طور که انسان از لحظهای که به دنیا می آید شمارش معکوس برای مرگش آغاز میشود.
سیستمی که درون انسان به کار گذاشته شده، از یک سو روح و فطرتش است و از سوی دیگر ساز و کار جسمی اوست که از مرحله نطفه گذاری و قبل از آن و لقمه پاک و شیر پاک رقم میخورد و نتیجه آن کودک سالم و نهایتاً انسان ممتازی است که تحویل جامعه داده می شود.
وقتی کسی نطفه گذاری نشده و ساختمانی طراحی نشده، تبیین آن خیلی راحت است؛ در اینجا مقوله انسان تراز مطرح خواهد بود و انسان تراز یعنی آن که فرد می خواهد چه انسانی را به دنیا آورد و بپروراند و برای آن برنامه ریزی کند.
بحث دیگر در چارچوب تئوری و نظری این است که هنوز شالوده کلی نظام تمدنی برای بنیاد گذاشتن آن را آغاز نکرده ایم؛ در بحث آینده شناسی به این بحث، تعیین مسیر می گویند.
تعیین مسیر به دو دسته کلی تقسیم می شود؛ یک بار مبدا را تعیین می کنیم و گاهی مقصد را مشخص می نماییم. در حالت اول ساز و کار مبدا را مشخص کرده و حول مبدا مطالعه می کنیم.
تعیین مسیر غربی ها در مبدا آغاز شده و آینده شناسان، مقصد را تعریف نمیکنند و می گویند از یک مبدا شروع می کنیم و سرنوشت محتوم جهان این است که باید به سمت جلو در یک مسیر حرکت کنیم.
پس در این چارچوب تئوریک در مباحث آیندهشناسی در علوم استراتژیک، مسئله فروپاشی غرب و مدرنیته و صیرورت انقلاب اسلامی را از دو زاویه نگاه می کنیم. از یک زاویه انقلاب اسلامی طرح و ساختمان اصلی را شروع نکرده است و هنوز در مرحله نهضت است، در حالی که تمدن غرب طرح خود را نهایی کرده و به جایی می رود که فرجام خود را به ما نشان می دهد.
مولفهای که تمدن غرب و مدنیته برای تعیین مسیر به ما داده، 13 مورد است که اثراتش بر سایر تمدن ها جدی است.
به گفته ریچارد واتسون ما تا سال 2050 هیچ الگویی برای جایگزینی یا اصلاح اقتصاد لیبرالی نداریم و در ادامه مسیر برای تببین آینده تنها یک الگو را پیش بینی کرده و آن یعنی نظام مالی اسلامی.
ما معتقدیم آنچه در قرآن آمده و جوهره جامعه اسلامی است، این است که ربا جنگ با خداست و چه می شود که انسان در مبادله های معیشتی خود به جنگ خدا و رسول خدا می رود؟!
فروپاشی اقتصاد غرب به خاطر ربوی بودن آن است که به اصالت بشر برمیگردد که آن چنان بلایی بر سر غرب آورده که مردم آمریکا بر پایه اصلی، محیط این معاملات یعنی خیابان وال استریت، جنبش اشغال آن را رقم می زنند.
انسان تمدن مدرن غربی مفهومی را دنبال می کند که پول برایش خداست و سجده گاهش بانک و کعبه پولش وال استریت است.
پس کاپیتالیسم و سرمایه گرایی نبض نظام تمدنی بشر امروز را با قیمت طلا و نوسانات بورس و آنچه که در وال استریت رقم می خورد، می سنجد.
غرب همچون کودکی شکل گرفت و مراحل نطفه و جنینی اش کامل شد و به دنیا آمد و امروز به یک فرد پیر تبدیل شده است که ایدئولوژی اصلی یعنی فاشیسم، مارکسیم و نهایتاً لیبرالیسم را پشت سر گذاشت و به آخرین سیستم عاملی رسید که نئولیبرالیسم است.
یکی از تعیین های مسیر برای ما این است که مدرنیته نه که در آینده بپاشد، بلکه ناکارآمدی خود را در ارائه الگوهایش نشان داد که جز نابودی چیزی برایش باقی نمانده است. عملاً علم اقتصاد مدرن سقوط آزاد کرده و این علم نابود شده؛ به طوری که تمدن غرب از اقتصادش نابود می شود.
نهایتاً انچه آقای واتسون مشخص می کند نظام مالی اسلامی است.
دومین مفهومی که دراثر ساز و کار اجتماعی مدرنیته رقم خورده پیری است؛ تمدنی که به پیری رسیده و زاد و ولدش کم شده است.
اساساً پیری در سال 2050 میلادی یکی از زمینه های فروپاشی عظیم غرب است و نشان دهنده آب شدن تمدن غرب می باشد و مقوله زاد و ولد هیچ ساز و کاری در این مقوله ندارد.
البته که این مصیبت با توجه به پیاده کردن انگاره های مدرن در دولت سازندگی و بعد تعمیر آن در دوران اصلاحات سراغ ایران هم آمده است که شخص رهبری در بجنورد به عنوان زنگ خطر هشدار دادند که رسوخ مدرنیته از جنس نئولیبرال است و آن ناظر بر طرحی است که در وزارت بهداشت مطرح شد که در دوره اصلاحات به آن تعمق بخشیدند و نتیجه آن این بود که ما اولین کشوری هستیم که در 12 سال گذشته نسبت دانشجویان دختران نسبت به پسران بالا رفته است.
سومین مولفه اضطراب است. تمدن غرب شاید رفاه مادی را در ظاهر آورده است، اما این بدهی نسبت به نسل های آتی وجود دارد. تمدن پر زرق و برق غربی محصول نسل بعد را خورده است و نسل هایی که در آینده در اروپا و آمریکا به دنیا می آیند باید بدهی اجدادی خود را پرداخت کنند.
این وضعیت فاجعه باری است که در نظام آکادمیک جمهوری اسلامی در محافل رسمی اقتصادی محلی از اعراب ندارد؛ یعنی کسی را نمی توان شناخت که بتواند در این حوزه ها اظهارنظر کند.
اضطراب که یک بخشش به این بدهی برمی گردد جزو لاینفک مناسبات اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی تمدن بشر است.
مدرنیته ورای ساز و کار پرزرق و برق، اضطراب را تزریق کرده است، پس فروپاشی مدرنیته از بدهی به پیری رسیده و سپس به مفهومی به نام اضطراب خود را نشان می دهد.
چهارمین مولفه که شاخص و عمیق است و متاسفانه در جامعه ما اهمیتی به آن داده نمیشود، فردیت است که پیامد اجتماعی و فرهنگی مدرنیته از جنس لیبرال می باشد.
وقتی لیبرالیسم در جامعهای محقق شد، انسان روز به روز به سمت فردیت جلو می رود و متاسفانه این مولفه ایثار را نهی می کند و نهایتاً آنچه که مولفه اساسی زندگی است، نابود می شود که از نظر واتسون ابر راه آینده است.
مولفه بعدی مسئله دیجیتالی شدن است. روز به روز مناسبات و روابط و ساز و کارهای مردم با مردم و مردم با دولت به وسیله رسانه انجام می شود؛ این موارد منجر به فردی شدن روابط و زندگی در فضای سایبر شده و نهایتاً به سمت جامعه الحاقی و زندگی روز به روز دیجیتالی شده پیش می رود.
مناسبات دیجیتالی مناسباتی است که انسان مجازی زندگی می کند و آواتار درست می کند؛ اینجاست که دیگر بحث رسانه مطرح نیست و جامعه ای که شکل می گیرد، جامعه الحاقی است که یک زندگی عجیب و غریبی است.
هر قدر وابستگی به دنیای مجازی بیشتر باشد از خودبیگانگی عمیقتر خواهد بود
مولفه بعدی شهرنشینی مفرط است و آنچه ادعا می شود این است که در سال 2050 میلادی روستایی وجود نخواهد داشت، بنابراین آنچه مدرنیته رقم زده شهرنشینی مفرط است که منجر به نابود کردن ساز و کارهای روستا می شود؛ در واقع مدرنیته ریشه بشر را با این ادعا زد؛ چرا که کشاورز و زمین ریشه انسان را شکل می دهد.
محلی گرایی و تغییرات زیستی از دیگر مولفه هاست؛ این تغییرات زیست محیطی است که بشدت ساز و کارهای فیزیکی چهره طبیعت را تغییر می دهد.
یکی دیگر، انتقال قدرت از غرب به شرق است و نمونه آن به گفته واتسون ترکیه و ایران و مکزیک است که کلید قدرت را این سه کشور در دست می گیرند.
پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا مهمترین چالش این اتحادیه می شود و پیش بینی می شود که در سال 2050 اتحادیه اروپا به دنبال آن است که لیدری همچون ترکیه پیدا کند.
همچنین کشور مکزیک موفق شده که حجمی از جمعیت خود را به آمریکا بفرستد؛ ادامه این مسیر را در مورد ایران نیز پیش بینی کردهاند که ایران برای جهان مدل ارائه می کند و نئولیبرالیسم کارایی خود را از دست می دهد.
در هیچ کدام از این مولفههای واتسون هیچ نقطه مثبتی وجود ندارد؛ همچنین پیش بینی واتسون این است که از سال 2050خیانت به بحران جهانی تبدیل می شود.
با این مولفه ها می توان فهمید که دوره تمدن غرب گذشته و این تمدن دچار فروپاشی شده است.
اما آنچه ثروت انقلاب نامیده شده، تعیین راه و مسیر و به مقصد نگاه کردن است. انقلاب اسلامی از سال گذشته پروژه نظام سازی را که همان فقه استدلالی است، مطرح کرده؛ جمهوری اسلامی از سال 90 دوره 30 ساله ای را آغاز کرده که در این دوره قرار است نظام سازی کند.
در علوم استراتژیک هرم جامعه چهار لایه دارد. رأس هرم، ساختمان دولت است، لایه دوم چینش و نظام سازی، لایه سوم ملت چینی و لایه پایین ملک و تعیین سرزمین است؛ این چهار پروژه، صد سال طول می کشد.
جمهوری اسلامی دولت سازی را در حد قابل قبولی جلو برده و به یک الگوی حرفه ای رسیده که از نظریات پیشرو و رقیب جدی برای نظریات دیگر است.
جمهوری اسلامی ملت سازی را نیز شروع کرده است؛ هر چند مشکلات زیادی در آن به وجود آمد. یکی از این اشتباهها نبودن ترکیب فرهنگ های متفاوت در کف جامعه است.
کسانی که ادعای تمدن سازی می کنند، دوره 250 ساله را طی کرده اند، در حالی که جمهوری اسلامی به دنبال آن است که این مسیر را در دوره 70 ساله طی کند.
در صیرورت انقلاب اسلامی شخص رهبر انقلاب اسلامی تعیین مسیر می کند که ابعاد و ملاحظات خاص خود را دارد. به نسبت این 13 مولفه منفی، بیش از 100 مولفه مثبت از جانب رهبری وجود دارد که تلخیص و منظم شده که نهایتاً برای افق 50 تا 70 ساله و برای اداره جهان معرفی خواهد شد.
پروژه جمهوری اسلامی این است که بین دولت چینی و ملت چینی حد وسط وجود دارد و دولت چینی ساز و کارش مشخص شده و باید بین ملت و دولت، نظام سازی حرفهای شکل بگیرد؛ زیرا نظام جمهوری اسلامی باید اسلامی و قرآنی باشد تا تحول پیدا کند؛ جمهوری اسلامی در دوره 30 ساله به بلوغ رسید و نظام سازی را آغاز کرد.
ما وارد جوهری ترین و کلیدی ترین مرحله انقلاب اسلامی شدیم و آن اتصال بین حکومت و دولت است؛ ارتباط ارگانیک بین دولت و ملت در قالب نظام و نظام سازی حرفه ای و ارتباط بین اجزا تا نسبت به محیط خدمات ارائه داده شود.
نظام سازی که از سال 90 شروع شده، مسئله صیرورت انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی باید مصداقیابی نظام سازی را ساختاری کند.
به امید اینکه بتوانیم این پروژه را به سرانجام مطلوب برسانیم؛ چرا که جهت گیری و مسیرها مناسب و معین است.