![شهدا در گوشه دانشگاه غریبند و مسئولان بیتفاوت!](http://media.snn.ir/specialNews/archive/7-2-1392/IMAGE635027454073812899.jpg)
باشگاه دانشجویان «خبرگزاری دانشجو» میعاد حسنی؛ این روزهای سال مثل سال های گذشته نیست؛ حال و هوای دانشگاه فرق می کند، اواسط فرودین 87 است و تمام کانون ها در حال آماده سازی دانشگاه برای اتفاقی مهم است.
خبرهایی شنیده می شود که ستاد پاسداشت شهدای گمنام به ریاست سرپرست دانشگاه دکتر سید علی میر محمدی و مسئولیت اجرایی کانون هایی مثل هیئت منتظران، بسیج دانشجویی، انجمن اسلامی و... تشکیل شده است _ سال های بعد این سال را سال وحدت تشکل ها نامیدند_ پس از گذشت چند روز، خبر تدفین پنج شهید گمنام با پوسترهای تبلیغاتی مراسمی به نام قاصد عشق به اطلاع همه می رسد. تنش هایی به وجود آمده، چند کانون بیانیه ای صادر کرده اند که این اقدام حرمت محیط دانشگاه را می شکند؛ اما همین کانون ها در اتفاقات سال 88 منحل می شوند.
امروز 26 اردیبهشت 87 مردم یزد در خیابانی جمع شده اند و منتظر بازگشت گمشده ای هستند. مادری با قاب عکس پسری بیست و چند ساله، که از چشمان گریان مادر و قاب خاک گرفته اش پیداست که سالیان درازیست که چشم به آمدنش دارد.
در آن طرف کودکی دست در دست پدرش آمده با سئوالی در ذهن و در انتظار پاسخ، که آنکه پدرم می گوید، کیست؟ آن سو مردی است با محاسن سپید و سیاه که با سپیدی و سیاهی چفیه اش در هم آمیخته و به جای دو پایش، چرخ های ویلچر را به کار گرفته و پسری از نسل دیگر که ظاهرش به پدر نمی خورد در پس حرکت چرخ ها گام می زند. حال و هوای عجیبی است، حزن و شادی در هم آمیخته دل ها نگران اند که آیا می توانند در لحظه دیدار پاسخ شبنم سرخ را دهند؟
لحظه دیدار نزدیک است گل های بی نشان در راه اند، سیل پروانگان را می بینم که به سوی شمع قدم بر می دارند نه می دوند نه پرواز می کنند. شور عجیبی است، همه گریانند؛ اما در دل شاد از آمدن فرزند مادری، جواب سئوال کودکی و دوستی قدیمی. در سمت جنوب دانشگاه در کنار مسجد جایگاه آرمیدن این فانوس هاست.
نمی دانم چه حکمتی است که قاصدان عشق بر سر شانه های دوستان جامانده می آیند در روزهایی که در شب های مادری از نسل برترین مخلوق خدا که پیامبر او را اُم ابیها نامید، در غربتی حزن انگیز بردوش یاران جامانده به دیدار پدر می رود.
امروز پنج اسفند 91 است در بین بچه های قدم میزنم، هر کس مشغول کاری است کسی با عجله در راه رسیدن به دفاع از پایان نامه، کسی ساکت در گوشه ای در انتظار رسیدن دوستی، وسط دانشکده فنی حوضی است که در انتظار جسمی از جنس انسان که حالا بر روی دست دیگران غوطه ور است، شور و نشاط عجیبی بر محیط دانشگاه حاکم است با تعدادی از آن ها گفتوگو می کنم خیلی ها از قاصد عشق اطلاعی ندارند، شاید به دلیل اینکه ورود آن ها به دانشگاه پس از اردیبهشت 87 بوده است.
بعد از گذشت چند سال نظرات مختلفی در رابطه با خاکسپاری شهیدان گمنام وجود دارند، بعضی معتقدند که این کار باعث بی حرمتی به شهدا شده است، بعضی دیگر معتقدند که اهداف سیاسی در پس این حرکت بوده و خیلی ها نیز معتقدند که این عمل تاثیر معنویی به سزایی داشته است؛ اما همه نالانند که بعد از گذشت چند سال شهیدان در گوشه دانشگاه غریبند و مسئولان بی تفاوت، مگر به همت خود دانشجویان که هرسال یادواره ای برگزار می کنند.
حال پاسخ این سئوال باقی مانده که آیا آنچه وظیفه تک تک افراد نسبت به شهدا بوده، انجام شده است؟