گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»- زهرا مهاجری؛ همان ساعات اولیه بود که از درب نیمه باز پایگاه آمد داخل. مقدمات کار هنوز انجام نشده بود؛ نه صندوق ها پلمپ شده بودند، نه فرم ها چیده و آماده بودند و نه چینش اعضا مشخص شده بود.
مرد میانسال خوش تیپ و قد بلندی بود با تی شرتی تیره به تن و شلوار لی به پا. عینک دودی به چشم داشت و موها را با ژل، مرتب، بالا داده بود.
یک کیف کمری سیاه رنگ کوچک به کمرش بسته بود و گوشی نسبتا بزرگی به دست داشت. وقتی آمد تو و دید هنوز رای گیری شروع نشده، چهره اش توی هم رفت. ساعت گوشی اش را نگاهی انداخت و از نزدیکترین مردی که کنارش ایستاده بود پرسید که تا کی باید برای رای دادن صبر کند؟
جواب را که شنید مضطرب تر شد. کمی ایستاد. قدم زد. ساعتش را نگاه کرد و شناسنامه اش را از کیف کمری بیرون آورد. رفت سمت یکی از مسئولین صندوق و گفت: «نمی شود من الان رایم را بنویسم، وقتی صندوق ها آماده شدند شما برایم بیندازید توی صندوق؟»
مرد جواب منفی داد و گفت که هنوز ساعت رای گیری آغاز نشده و طبق قانون باید صبر کند. مرد میانسال تشکر کرد و رفت به سمت در. هنوز از در پایگاه خارج نشده بود که بلند پرسید: «ببخشید! توی فرودگاه هم صندوق رای هست؟!»