گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- محمد زند؛ دانستیم که علم حضوری، یافتن خود واقعیّت عینی است و از اینروی شکّ و شبههای در آن، راه ندارد. اما دایره علوم حضوری، محدود است و به تنهایی نمیتواند مشکل شناختشناسی را حل کند و اگر راهی برای باز شناسی حقایق در میان علوم حصولی نداشته باشیم نمیتوانیم منطقاً هیچ نظریّه قطعی را در هیچ علمی بپذیریم. بنابراین، لازم است تلاش خود را برای ارزشیابی شناختهای حصولی و به دست آوردن معیار حقیقت در آنها ادامه دهیم و بدین منظور به بررسی انواع علم حصولی میپردازیم.
تقسیمات علوم حصولی
منطقیّون علم را به دو قسم تصوّر و تصدیق، تقسیم کردهاند. تصوّر نیز در یک بخشبندی به دو قسم کلّی و جزئی، تقسیم میشود، تصوّرات کلّی که به نام «مفاهیم عقلی» و «معقولات» نامیده میشوند محور بحثهای فلسفی مهمّی را تشکیل میدهند و از دیر زمان، مورد گفتگوهای فراوانی قرار گرفته است.
نظر نومینالیستها در مورد مفاهیم کلی
از زمانهای قدیم چنین نظری وجود داشته که اساساً مفهومی به نام مفهوم کلّی نداریم و الفاظی که گفته میشود دلالت بر مفاهیم کلّی دارند در واقع، نظیر مشترکات لفظی هستند که دلالت بر امور متعدّدی مینمایند. مثلاً لفظ «انسان» که بر افراد فراوانی اطلاق میشود مانند اسم خاصّی است که چندین خانواده برای فرزندانشان قرار داده باشند یا مانند نام فامیلی است که همه افراد خانواده به آن نامیده میشوند. طرفداران این نظریه به نام «نام گرایان» (=نومینالیست ها) شهرت یافتهاند.
در عصر حاضر، پوزیتویستها و بعضی از مکتبهای دیگر را باید جزء این دسته به حساب آورد. نظریه دیگر که قریب به نظریه مزبور میباشد این است که تصوّر کلّی عبارتست از تصوّر جزئی مبهم. مثلاً تصوّری که از شخص خاصّی داریم با حذف بعضی از ویژگیهایش قابل انطباق بر برادر او هم میباشد و با حذف خصوصیّات دیگری بر چند فرد دیگر هم قابل تطبیق میشود.
و بدین ترتیب هر قدر ویژگیهای بیشتری از آن، حذف شود کلیتر و قابل انطباق بر افراد بیشتری میگردد تا آنجا که ممکن است شامل حیوانات و حتّی نباتات و جمادات هم بشود. هیوم در باره مفاهیم کلّی چنین نظری را داشت چنانکه تصوّر بسیاری از مردم در باره کلیّات، همین است.
نظر افلاطون در مورد مفاهیم کلی
از سوی دیگر بعضی از فلاسفه باستان مانند افلاطون بر واقعیّت مفاهیم کلّی، تأکید کردهاند و حتّی برای آنها نوعی واقعیّت عینی و خارج از ظرف زمان و مکان، قائل شدهاند و ادراک کلیّات را از قبیل مشاهده مجرّدات و مثالهای عقلانی (مُثُل افلاطونی) دانستهاند.
این نظریه به صورتهای گوناگونی تفسیر شده، یا نظریّات فرعی دیگری از آن، اشتقاق یافته است. چنانکه بعضی گفتهاند: روح انسان قبل از تعلّق به بدن، در عالم مجرّدات، حقایق عقلی را مشاهده میکرده و بعد از تعلّق گرفتن به بدن آنها را فراموش کرده است، و با دیدن افراد مادّی به یاد حقایق مجرّد میافتد و ادراک کلیّات، همین یادآوری آنهاست.
بعضی دیگر که قائل به قدیم بودن و وجود روح قبل از بدن نیستند ادراکات حسّی را وسیلهای برای مستعد شدن نفس نسبت به مشاهده مجرّدات، دانستهاند. امّا مشاهدهای که از راه چنین استعدادی حاصل میشود مشاهدهای از دور است و ادراک کلّیّات، عبارتست از همین مشاهده حقایق مجرّده از دور، به خلاف مشاهدات عرفانی که با مقدّمات دیگری حاصل میشد و مشاهدهای از نزدیک است. بعضی از فلاسفه اسلامی مانند صدر المتألّهین و مرحوم استاد علامه طباطبائی این تفسیر را پذیرفتهاند.
نظریه ارسطو در مورد مفاهیم کلی
ولی معروفترین نظریات در باب مفاهیم کلّی اینست که آنها نوع خاصّی از مفاهیم ذهنی هستند و با وصف کلیّت در مرتبه خاصّی از ذهن، تحقّق مییابند و درک کننده آنها عقل است. و بدین ترتیب یکی از اصطلاحات عقل به عنوان نیروی درک کننده مفاهیم ذهنی کلّی، شکل یافته است. این نظریّه از ارسطو نقل شده و اکثر فلاسفه اسلامی آنرا پذیرفتهاند.
با توجّه به اینکه نظریات نومینالیست ها و افلاطونیان در واقع به معنای نفی ادراک عقلی است و نقطه اتّکائی برای ویران کردن متافیزیک و تنزّل دادن آن به حدّ مباحث لفظی و تحلیلات زبانی به شمار میرود لازم است در این مقام بیشتر درنگ کنیم تا پایه استواری برای مباحث بعدی نهاده شود.
ادامه دارد...