به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، سایت رجانیوز در یادداشتی به قلم «رسایی» نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی اورده است:
دکتر زیباکلام در روزهای اخیر از جمله مدافعان سینه چاک به تاراج دادن زحمات چندساله جوانان این مرز و بوم در خصوص توانمندیهای هستهای و پیشرفتهایی که در این حوزه به دست آمده، شده است. زیباکلام میگوید که انرژی هستهای اساسا چیز به درد بخوری نیست و هزینههایی که برای آن میپردازیم، هزینههای بیجایی است. در این خصوص آقای زیباکلام تقبل کردهاند و نامه سرگشاده در این خصوص خطاب به بنده و سپس خطاب به مدیر مسئول کیهان نوشتهاند.
پاسخ آقای زیبا کلام را در یادداشتی منتشر کردم که در روزنامه کیهان به چاپ رسید. دکتر صادق زیباکلام اخیرا با نامه نگاریهای سرگشاده - از جمله در نامهای خطاب به اینجانب - در تلاشند تا مخاطبانشان را قانع کنند که انرژی هستهای به اندازهای که برایش هزینه میپردازیم، به دردمان نمیخورد. در پاسخ به ادعای جناب زیباکلام پنج نکته را یادآور میشوم:
1. جناب زیباکلام اگر واقعا به دنبال این هستند که از منافع انرژی هستهای و تأثیر آن بداند، لازم نیست حتی از دانشجویانی که برایشان در دانشگاه تدریس میکند، بپرسد که فایده این دانش چیست؛ بلکه کافی است به نزدیکترین دبستان محل زندگیشان مراجعه کند و یکی از دانش آموزان ابتدایی را مورد سئوال قرار دهد و بگوید: آمریکا ما را به دلیل «غنی سازی اورانیوم» در فشار گذاشته، تهدید و تحریم کرده است، به نظر شما میارزد که چنین هزینهای بدهیم؟ تردید نکند که آن کودک خردسال به او خواهد گفت: «اگر غنی سازی اورانیوم بد است، چرا آنها میتوانند داشته باشند و ما نمیتوانیم؟»
حتما جناب زیباکلام خواهد گفت: موضوع فقط غنی سازی اورانیوم نیست بلکه دلیل اصلی فشار آمریکاییها این است که ما متهم به «دستیابی به سلاح هستهای» هستیم. باز هم تردید نکند که آن کودک خردسال با عقل کوچکش، در استدلالی بدیهی پاسخ او را چنین میدهد که «اگر سلاح هستهای بد است، چرا آمریکا داشته باشد و ما نداشته باشیم؟»
تردید ندارم اینجا جناب زیباکلام پاسخی به این استدلال کودکانه نخواهد داد چرا که ایشان اساسا نمیتواند علیه آمریکا سخن بگوید، بنابراین سکوت میکند. اما بدون درنگ، معلم آن دانش آموز خردسال که اتفاقا مانند یک عضو هیأت علمی حقوق چند میلیونی و از رسانههای دوستدار آمریکا حق التحریری دریافت نمیکند، در پاسخ به آن کودک خواهد گفت: فرزندم سلاح هستهای بد است، هیچ فایدهای ندارد و عامل بازدارنده از تهدیدهای نظامی دیگران نسبت به ما نخواهد بود اما برخورداری از «انرژی هستهای» به معنای داشتن «سلاح هستهای» نیست و این در قراردادی بین المللی به نام NPT پذیرفته شده. علاوه بر این، رهبر معظم انقلاب به عنوان عالیترین مقام سیاسی و دینی انقلاب اسلامی تولید، تکثیر و استفاده از این سلاح کشتار جمعی را حرام دانستهاند.
اما باز دانش آموز دبستانی که ذهن فعالی دارد، قانع نمیشود و این بار، او جناب زیباکلام را خطاب قرار میدهد و میپرسد: «شما که استاد دانشگاهی، بگو اگر دغدغه آمریکاییها احتمال دستیابی ما به بمب اتم و سلاح هستهای است، پس چرا کشور همجوار ما را تهدید و تحریم نمیکنند؟ پاکستان که معاهده NPT را امضا نکرده و رسما اعلام میکند که سلاح اتمی و کلاهک هستهای هم دارد؟»
کودک دیگری از حلقه دانش آموزان که شاهد گفتگوی زیباکلام با همکلاسی خود بوده، حتما خطاب به زیباکلام فریاد میزند: «آقایی که خودت را دکتر و استاد دانشگاه میدانی، آیا آمریکا که در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن، از سلاح هستهای استفاده کرده و در یک لحظه صدها هزار نفر را به خاک و خون کشیده، باید اعتماد دنیا را جلب کند یا ما که این کارها را نکردهایم؟ آیا آمریکایی که در عراق و افغانستان از سلاحهای خفیف شده هستهای استفاده کرده و امروز صدها کودک ناقص الخلقه در آن کشورها به دنیا میآیند، باید اعتماد ما را جلب کند یا ما که نه از این سلاح استفاده کردهایم، نه آن را در اختیار داریم و نه به ساخت چنین سلاحی اعتقاد داریم؟
تردید ندارم که زیباکلام پاسخی به این سئوالات کودکانه ندارد و راهی دانشگاهی میشود که عضویت هیأت علمی آن را دارد و قرار است در کلاس آن تدریس کند.
2. هنوز دکتر زیباکلام در امواج سئوالات کودکانه دبستان محل زندگیاش است که خود را در تاکسی و به سمت دانشگاهی میبیند که در آن تدریس میکند. راننده تاکسی از گرانی قطعات خودرو مینالد. فرصت مناسبی است تا زیباکلام همدم همراهی بیابد اما او که مانند مشاور رئیس جمهور - دکتر سریع القلم - هیچ حق اظهارنظری برای رانندههای تاکسی آن هم در خصوص موضوع مهمی مانند انرژی هستهای قائل نیست، ترجیح میدهد که با راننده تاکسی حرفی نزند اما مسافر دیگر تاکسی با لباس اتو کشیده و ریش پرفسوری از فرصت استفاده میکند و همان سئوالات زیباکلام را به زبان میآورد: وضع قطعات خودرو اگر خرابه به خاطر تحریمه، آمریکا ما را به دلیل» غنی سازی اورانیوم «در فشار گذاشته، تهدید و تحریم کرده است، به نظر شما میارزد اینقدر هزینه بدهیم؟ آخر غنی سازی شکم ما را سیر میکند، اقتصادمان را رونق میدهد؟
واقعا انتظار شنیدن پاسخی با ادبیات دانشگاهی از راننده تاکسیای که با جابجا کردن دنده و گرفتن ترمز و کلاچ و... هزینههای سرسام آور زندگی و پژو زرد رنگش را تأمین میکند، بجا نیست اما شنیدن پاسخی مستدل و منطقی هر چند با ادبیات کوچه بازاری، چرا!
راننده تاکسی با همان ادبیات محاورهای کوچه و بازار، پس از اینکه تأکید میکند انرژی هستهای حق مسلم ایران است، برای مسافر ریش پرفسوری مثالی ساده میزند:» عمو جون فک کن یک لات بیسر و پایی که به قداره کشی و زورگیری تو محلّتون مشهوره، دست گذاشته روی ناموست. تو هم میزنی به سیم آخرو هر چی از دهنت در میاد بهش میگی تا دیگه از این غلطا نکنه ولی طرف که بد جور اهل محل را ترسونده، وقتی میبینه شما تسلیمش نمیشی به قصاب سر کوچه میگه بهش گوشت نفروشین. به نونوای محلّه میگه بهش نون ندین. نمیذاره کسی بیاد و از مغازت خرید کنه. وقتی میری از بانک محلتون با عابر بانکت پول بگیری، کاری کرده که دستگاه کارت خون، کارت بانکیت را نخونه. تو فشارت میزاره تا به خواسته نامشروش تن بدی، چی کار میکنی؟ تن میدی؟ حالا اگه یک بچه کوچیکی اومد گفت: بابا آخه این ناموس چیه، شکم آدمو سیر میکنه؟ قسطای ما رو میده؟ آخه اینقدر ارزش داره که ما تو فشار باشیم، تو چه جوابی بهش میدی؟ چطور بهش حالی میکنی که بابا همه چیز پول و راحتی نیست یه چیزای دیگهای هم هست به اسم غیرت، به اسم حریّت، به اسم زیر بار حرف زور نرفتن... دیگه زیبا کلام رسیده به دانشگاهی که قرار است برای تدریس در کلاسش حاضر شود.
3. تا اینجا دو بحث داغ، دکتر زیباکلام را بهم ریخته و حسابی کلافه شده، سرش درد میکند. به لبو فروشی میرسد که در مقابل ورودی دانشگاه روی چهار چرخی، لبو میفروشد. یکی از دانشجویان کلاس استاد زیباکلام که تفکرات ملی مذهبی دارد، موضوع هستهای را دست مایه بحث با لبو فروش مقابل دانشگاه قرار داده است. شاگرد زیباکلام همان سئوالات استاد را از لبو فروش میپرسد. زیباکلام که باز به یاد سخن مشاور انگلیس درس خوانده رئیس جمهور میافتد که اساسا برای حل موضوع مهم و پیچیدهای مانند انرژی هستهای، نباید از لبو فروش و راننده تاکسی نظر خواست، ترجیح میدهد محل را ترک کند اما دانشجو برای غلبه بر لبو فروش، استاد را خطاب قرار میدهد: «اصلا مگر ما انقلاب کردهایم برای غنی سازی اورانیوم؟ مگر ما این همه هزینه دادیم برای موضوع هستهای؟ چرا انقلاب را به موضوع هستهای پیوند میزنید؟ اصلا مگر همین استاد زیباکلام که دو سال و یک ماه در زندان دوره طاغوت بوده، برای غنی سازی زندان را تحمل کرد؟»
کار نداریم که زیباکلام با چه اعتقاداتی در زندان بوده اما حتما او با خودش میگوید که چرا این موضوع به ذهن خودم نرسید؟ آفرین به این شاگرد! واقعا ما برای غنی سازی و انرژی هستهای انقلاب کردیم؟ از این منظر اگر ورود کنم، دیگر متهم هم نمیشوم حتی میتوانم با پُز انقلابی، مدافعان انرژی هستهای را به نقد بکشم... زیباکلام در این رویای شیرین به سر میبرد که با یک جمله کوتاه لبو فروش، ساختمان استدلالهایش ترک برمی دارد.
لبو فروش میگوید: بله ما برای غنی سازی یا انرژی هستهای انقلاب نکردیم اما برای استقلال خودمان که انقلاب کردهایم. بحث بر سر استقلال یک کشور و ملت است نه غنی سازی! چرا آمریکاییها باید درباره حقوق صلح آمیز ما تصمیم بگیرند تا دیروز میگفتند بمب، از امروز میگویند غنی سازی و فردا چیز دیگری خواهند گفت. اصلا ما میخواهیم غنی سازی 20 درصد که قانونی است را با دانش بچههای خودمان تولید کنیم و به کشورهای دیگر بفروشیم، آیا باید از آنها اجازه بگیریم؟
4. زیباکلام به حیاط دانشگاه وارد شده باورش نمیشود. دانشجویان حلقه حلقه دور دوستان و همکاران شهدای هستهای جمع شدهاند. دانشجویان وقتی از احمدی روشن، شهریاری، علیمحمدی و قشقاییبا تعجب از تغییراتی که دولت تدبیر و امید پس از پلمب کردن مراکز هستهای داده و 54 تن از آنان را به بهانه تعدیل نیرو از کار برکنار کرده، میپرسند. اما همکاران شهدای هستهای میگویند این مشکلات موقت است و گذرا و همانطور که رهبری فرموده این تجربه هر چند تلخ است اما با یک شرط نتایج خوبی خواهد داشت. دانشجویان از شرطی که رهبری قرار داده میپرسند و دوستان شهدای هستهای میگویند: همان شرطی که امام خامنهای در 12 آبان از همه نخبگان خواسته تا با نقدهای خود ملت را بیدار کنند: «به مذاکرات جاری خوشبین نیستم چرا که معلوم نیست نتایجی را که ملت انتظار دارد به همراه بیاورد اما معتقدیم این تجربه ایرادی ندارد به شرط اینکه ملت بیدار باشد و بداند چه اتفاقی دارد میافتد.»
دانشجویان با اشتیاق از انرژی هستهای و تأثیری که این دانش در بخشهای مختلف کشور خواهد داشت، سخن میگویند و زیباکلام با خودش میگوید کهای کاش وقتی در سال 46 به انگلستان رفته بودم و در پلی تکنیک شهر هدرزفیلد در شمال انگلستان وارد رشته مهندسی شیمی شدم و تا دکترای این رشته در دانشگاه برادفورد انگلیس تحصیلم را ادامه دادم، مانند این دانشجویان جوان به استقلال کشورم هم فکر میکردم، به عدم وابستگی، به اینکه چرا غربیها باید برای ما تصمیم بگیرند فکر میکردم تا امروز در برابر سئوالات یک کودک دبستانی، یک راننده تاکسی و یک لبو فروش سرافکنده نباشم و مانند این جوانان پرشور، فواید این دانش را در کنار روحیه استقلال خواهی به دانشجویانم منتقل کنم و مجبور نباشم برای حمید رسایی و حسین شریعتمدار نامه سرگشاده بنویسم و حق التحریرش را بگیرم.
5. رشته افکار زیباکلام با صدای دانشجویی بهم میخورد: نامههای سرگشادهتان و نظرات شما و برخی از مدافعان سینه چاک توافقنامه ژنو و تعطیلی فعالیتهای هستهای کشورمان را که میشنوم، توجیه انگلیسیها را به یاد میآورم که وقتی برای غارت نفت کشورمان آمده بودند، میگفتند: نفت چیز بد بو و به درد نخوری است، حاضریم آن را با خود ببریم بیرون.
خوشبینانه نگاه کنیم باید بگوییم که مشکل امثال زیباکلام، دغدغه اقتصادی مردم نیست. مشکل این است که این جماعت، به دلیل وادادگی چشم امیدشان به درون کشور نیست بلکه برای حل مشکلات فقط یک راه را بلدند؛ دست دراز کردن به آن سوی آبها. چنین کسانی را نه روزنامه نگار کار کشتهای مانند حسین شریعتمداری و نه طلبه کوچکی مانند نویسنده این یادداشت میتواند از خواب بیدار کند، چون اساسا خوابی در کار نیست.