گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ مجله «پنجره»، در شمــــاره 184، پروندهای درباره «پدر بیداری اسلامی یا عضو لژ بیداری: سیری در زندگی و تأملی در اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی» منتشر کرد. در آن پرونده، گفتوگویی با سیدهادی خسروشاهی با عنوان «روش سیدجمال در مقابل اتهامات سکوت بود» منتشر شده بود که ایشان مقایسهای بین سیدجمالالدین اسدآبادی و امام سیدموسی صدر انجام داده بودند.
در آن مصاحبه، استاد خسروشاهی بر نکته درستی تاکید کرده و به نقل خاطرهای پرداخته بودند، که: «در سفری به الجزایر که همراه مرحوم سیدجعفر شهیدی برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلامی به آنجا رفته بودم، امام موسی صدر هم از لبنان آمده بود. در یکی از این دیدارهای خصوصی که مرحوم شهیدی هم بود گفتم اگر جنابعالی در قم یا نجف میماندید، بیشک یکی از مراجع بزرگ آینده عالم تشیع میشدید.
چرا حوزه را ترک نمودید؟ امام موسی صدر ضمن تشکر از حسن ظن بنده گفت اتفاقا من روزی در نجف با آقای صدر (آیتالله سید محمدباقر صدر) صحبت میکردم و ایشان پیشنهاد کردند در حوزه نجف بمانیم و همین نکته را هم که جنابعالی اشاره کردید یادآور شدند، ولی من به ایشان پاسخ دادم پسر عموی عزیز، شما در نجف بمانید و حوزه را اداره کنید و مرجعیت را بهعهده بگیرید و اجازه دهید من دنبال کار سیدجمالالدین را بگیرم که ظاهرا متولی ندارد و اکنون هم عقیدهام این است که مشکل جهان تشیع فقدان مرجع تقلید یا کمبود رساله عملیه نیست».
با این اشاره، اگر بخواهیم از دو متفکر و مصلح اجتماعی در دوره معاصر یاد کنیم، در صدر آنها سیدجمالالدین اسدآبادی است و بعد از آن امام موسی صدر، که مدعی است میخواهد کار سیدجمال را ادامه دهد. به هر حال، در کار و فعالیتهای هر دو بزرگوار در حوزه اصلاح اجتماعی میتوان تأمل کرد. این دو اندیشمند اگرچه در حوزه اندیشه بهنحوی مشترکاتی دارند و در حوزه اجتماعی و حوزه عمل اجتماعی بهدنبال همبستگی اجتماعی هستند هم سیدجمال میخواهد با ایجاد بیداری- که بیداری اسلامی با نام ایشان گره خورده است- در جامعه تحولی ایجاد کند و هم امام موسی صدر میخواهد همبستگی اجتماعی در جامعه خاصی مثل لبنان بهوجود آورد، اما در مقام عمل این دو مصلح متفاوت رفتار کردند.
در بحث آزادی، بهنظر میرسد سیدجمال برخی وابستگیها را از خود دور کرده است. جالب اینکه سیدجمال حتی تشکیل خانواده نداد و نخواست حتی تعلق خاطر به خانواده و اقوام و... داشته باشد. سید به رهایی فوقالعادهای فکر میکرد. تصورم این است که او فکر میکرد اگر بخواهد تحولی در جامعه ایجاد کند طبیعتا خود باید از تعلقات رها باشد. حتی تعلق به خانواده و مکان خاصی نداشته باشد. به همین دلیل، سیدجمال در کشورهای مختلفی حضور پیدا کرد و میخواست ایده اصلاحگری را محقق کند و از این منظر احساس میکرد که نمیتواند دچار برخی تعلقات و وابستگیها باشد؛ وابستگی به خانواده و حتی وابستگی به مذهب خاصی.
عمده حیات سیاسی و اجتماعی سیدجمال در مناطقی بوده است که اهل سنت بودند. سیدجمال نمیتوانست از منظر متفکر و مصلح شیعی، دست به اصلاح اجتماعی بزند، چون در جامعه سنی مورد پذیرش قرار نمیگرفت. از این رو، بهنظر میرسد سیدجمال حتی مذهب خود را پنهان کرد و از تعلق به مذهب خاص رها شد و درصدد نبود آموزهها و تعلقاتی را که در آموزههای تشیع به آن وابسته است برجسته و آنها را بهصورت آشکار مطرح کند.
اگرچه معتقدم سیدجمال بهطور غیرمستقیم آموزههای شیعی را پیگیری میکرد و از همین منظر حرکت اصلاحی خود را انجام داد، اما دغدغه این را نداشت که صراحتا درباره آموزههای شیعی صحبت و آن آموزهها را برجسته کند.
درحالیکه در مقابل، امام موسی صدر که خود را در ادامه سیدجمال معرفی میکند وابستگیها و تعلقات زیادی دارد. هم برخلاف سیدجمال تعلق به خانواده دارد و هم از سویی بر آموزههای شیعه تصریح میکند و به نوعی با فعالیتهای خویش در تلاش است جامعه و طایفه شیعیان در لبنان را بهلحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ارتقا دهد.
بنابراین امام موسی صدر برخلاف سیدجمال بهصورت آشکار در موضع برجستهسازی آموزههای تشیع حرکت میکند. امام موسی صدر نقاط مغفولی را که در اندیشه و سیره و عمل سیدجمال بوده کشف کرد و درصدد بود که آنها را آسیبزدایی کند و به نوعی اصلاح اجتماعی را در پیش گرفت تا بتواند بیشترین بهرهبرداری را از آنها داشته باشد.
از همین منظر است که اگر سیدجمال بهعنوان مصلح اجتماعی حرکت میکرد و نه از موضع مرجع تقلید یا مجتهد اعلم و نمیخواست در فضای مرجعیت قرار گیرد ـ بهرغم اینکه مجتهد مسلم بود و بهرغم اینکه حرکت او، حرکت اجتهادی بود و از این منظر و پایگاه بهسمت اصلاح اجتماعی حرکت میکرد ـ اما در مقابل میبینیم امام موسی صدر این نقیصه را رفع میکند؛ البته اگر این را بهعنوان نقصی بر سیدجمال بدانیم، چون بر این باورم در فضایی که سیدجمال در جهان اهلسنت زیست میکرد و میخواست اصلاح اجتماعی را انجام دهد، شاید این امکان برای او بهوجود نیامد که از منظر پایگاه شیعی حرکت کند.
بنابراین این امر هم میتواند تفاوت تلقی شود و هم میتوانیم آن را تکمیل یافته راه سیدجمال بدانیم، که در واقع امام موسی صدر اولا از موضع رهبر مذهبی و ثانیا از منظر رهبر سیاسی و در واقع از موضع یک مصلح اجتماعی به مسائل نگاه میکند و از این منظر، حرکت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و در مواقعی حرکت اقتصادی و حتی نظامی خودش را با تاسیس جنبش امل برجسته میکند.
بنابراین در اینجا نگاه سیدجمال، توسط امام موسی صدر تکمیل شده و تصحیح شده است و بر تاثیراتش افزوده شده. بهتعبیر امروزی، امام موسی صدر بسیار شفاف و آشکارا و از موضع رهبر دینی حرکت میکند، درحالیکه سیدجمال بهگونهای خاکستری حرکت میکرد. اگرچه سیدجمال همچنان وفادار به آموزههای شیعی بود، سعی نمیکرد آنها را برجسته کند و حتی ممکن بود برخی از آنها را در جامعه سنی مخل وحدت و همبستگی اجتماعی مسلمانان بداند.
درحالیکه در عمل و گفتار امام موسی صدر مشاهده میکنیم بر این ابعاد شیعی تاکید فراوان است و از همین منظر هم به تحرک اجتماعی شیعیان و جایگاه شیعیان میاندیشید و به منظور ارتقای آنان تلاش میکرد و میکوشید شیعیان را در موضوعات سیاسی و اتفاقاتی که در جامعه لبنان میافتد تاثیرگذار کند.
از منظری که سیدجمال کار اصلاحگری را پیش میبرد عمدتا بر اشتراکات تاکید میکرد. حتی اگر این تلقی را درست ندانیم که او نمیخواست آموزههای شیعی را برجسته کند، میتوانیم از این نظر، نگاه ایجابی بیشتری به حرکت سیدجمال داشته باشیم؛ بدین معنا که او در واقع میخواست با تصریح بر اشتراکات، همبستگی اجتماعی و همبستگی بین مسلمانان و بیداری اسلامی را محقق کند. درحالیکه میبینیم امام موسی صدر نه تنها بر اشتراکات بین مذاهب اسلامی تاکید میکند؛ بلکه بر اشتراکات بینالادیانی نیز تاکید دارد و فقط در پی این نیست که ما به اشتراکات بپردازیم، بلکه تاکید امام موسی صدر ـ که این مسئله میتواند وجه تمایز دیگری بین او و سیدجمال باشد ـ این است که معتقد است و عملا هم این مسئله را اثبات میکند که ابتدا باید تفاوتهای فرهنگی را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم که با هم در مواردی تفاوت داریم.
بنابراین شرط اول ایجاد همزیستی، همبستگی و ایجاد جامعه متعالی و مطلوب و - به تعبیر امام موسی صدر- جامعه صالح است. جامعه صالح جامعهای است که در آن این تفاوتها را به رسمیت میشناسیم و بعد از آن میتوانیم با همدیگر گفتوگو کنیم و بهسمت مشترکات حرکت نماییم و حتی در موارد اختلافات فقهی میتوانیم و تلاش میکنیم دیدگاهها را به هم نزدیک کنیم و نگاه وحدتگرا را پیش ببریم و حاکم نماییم.
بنابراین در فضای عدم پذیرش دیگری، حتی تاکید بر اشتراکات هم نمیتواند کارساز باشد. این درسی است که امام موسی صدر آموخته است، اگرچه معتقدم سیدجمال در فضایی که زیست میکرد با این تکثر فرهنگی، اجتماعی، دینی، مذهبی، سیاسی، و... که امام موسی صدر با آن مواجه است، روبهرو نبوده است. به هر حال، وقتی امام موسی صدر خود را ادامه سیدجمال معرفی میکند، طبیعتا راه سید را تکمیل و اشتباهات را مرتفع و با اشتباهات کمتری بهسمت مطلوبتری حرکت میکند.
بهرهگیری از عرصههای نظامی و اقتصادی و حضور در آنها درسی است که امام موسی صدر از سیدجمال آموخته است. به هر حال، سیدجمال در جامعهای زندگی و فعالیت میکرد که عمدتا با نخبگان اجتماعی و علمی و فرهنگی و سیاسی ارتباط داشت و کمتر بهسمت ارتباطگیری با عموم مردم حرکت میکرد و نگاه صرفا روشنفکرانه به مسائل داشت؛ و شاید بهتعبیر خودش، یکی از علل ناکامی سیدجمال، همین موضوع باشد؛ یعنی، صرف نگاه روشنفکرانه و حضور در مجامع نخبگی نمیتواند تحولی ایجاد کند.
بنابراین، سیدجمال ضرورت حضور در حوزههای نظامی و حتی اقتصادی را نمیتواند درک کند و بهسمت آن هم حرکت نمیکند یا نمیتواند در این زمینه اقدام نماید؛ درحالیکه امام موسی صدر در این فضا حرکت میکند و حتی تلاشهای اقتصادی انجام میدهد تا وضعیت اقتصادی شیعیان بهبود یابد. او در برههای جنبش نظامی امل را بهطور مخفیانه تاسیس کرد و مقاومت را شکل داد و بر آن بود که با رژیم صهیونیستی اسرائیل مقابله کند.
بهنظر میرسد از آنجا که امام موسی صدر خود را در نسبت با سیدجمال تعریف میکند به نوعی سیدجمال را آسیبشناسی کرده است و توانسته به این ابعاد برسد و حرکت اجتماعی خود را قوت، غنا و عمق بیشتری ببخشد. در این زمینه، میراث سیدجمال با عنوان بیداری اسلامی و اصلاح اجتماعی میتواند مورد توجه قرار گیرد و میراث امام موسی صدر، افزون بر اصلاح اجتماعی، بیداری تشیع و ارتقای جایگاه اجتماعی شیعیان، مقاومت و حتی جنبش حزبالله است.
مقاومتی که امروزه در لبنان در مقابله با رژیم صهیونیستی ایجاد شده و تداوم دارد، میراثی است که از امام موسی صدر بر جای مانده و در لبنان ریشه دوانده و به نوعی تکمیل حرکتی است که سیدجمال آغاز کرده بود. البته این مقاومت را در سید هم میبینیم، زیرا او بر آن بود که به نوعی به مقابله با استعمار هم بپردازد و مشکل جامعه را استعمار میدانست که بر کشورهای اسلامی استیلا یافته و منابع آن را به غارت میبرد. ضمن اینکه تلاش برای همبستگی اجتماعی را میتوان میراث هر دو بهشمار آورد.
به هر حال، ضمن تاکید بر نقاط اشتراکی که بین امام موسی صدر و سیدجمال وجود دارد، باید گفت کسی که توانسته در جامعه مسلمانان، صرفنظر از ایران، در تفکر شیعی تحولی ایجاد کند، امام موسی صدر است. در همین راستا باید گفت امام موسی صدر خود را در ادامه سیدجمال تعریف کرده و نقصانهای موجود در سیره و اندیشه وی را شناسایی کرده و با حضور در بین مردم و نخبگان، حرکتش را عمق و غنا بخشیده و تحولی را در جامعه متکثر و متنوع و متفاوت لبنان ایجاد کرده است.
البته مبنای هر دو مصلح تعامل با دیگران است، اگرچه در مرحله عمل گستره کار آن دو متفاوت است؛ یعنی اگر سیدجمال در کشورهای مختلف با نخبگان و صاحبمنصبان و سیاستمداران گفتوگو میکند و میخواهد از بالا اصلاح اجتماعی را انجام دهد، فعالیتهای امام صدر از این آسیب مصون است. درواقع امام از سطوح پایین جامعه شروع میکند و در بین مردم و بهویژه در اقصی نقاط لبنان حضور موثر دارد. البته این باعث نمیشود که با نخبگان ارتباط نداشته باشد، بلکه همزمان با نخبگان سیاسی، مذهبی، اقتصادی، فرهنگی و... ارتباط دارد و گفتوگو و مذاکره میکند و برنامههایش را پیش میبرد؛ بنابراین تصحیح و ارزیابی و آسیبشناسی گذشته و حرکت بهسمت مطلوب صورت گرفته است.
این مسئله البته برمبنای فلسفی خاصی که در هر دو متفکر وجود دارد اتفاق میافتد. این دو بزرگوار هر دو حکیم حکمت متعالی هستند و برمبنای عناصری که در این حکمت تئوریپردازی شده است به نازلترین بخشهای جامعه توجه میکنند و انسان و جامعه را به تعالی و کمال مطلوب سوق میدهند.
به گمان سید، میتوان با اصلاح از بالا در پایین هم اصلاح به عمل آورد. درحالیکه این نگاه و اقدام اصلاحی سیدجمال ناتمام میماند، ولی امام موسی صدر از آن حرکت و نگاه درس میگیرد و با تصحیح اشتباهات بهسمت نقشآفرینی موثر حرکت میکند. از این رو، همزمان به سطوح پایین اجتماع و سطوح بالای اجتماع بهطور یکسان مینگرد و هر دو را درمییابد. اگر مبنای فلسفی مباحث این دو بزرگوار مورد توجه قرار گیرد، میتواند مبنای خوبی برای تقریر حرکت اصلاحی این دو بزرگوار باشد.
اگر بخواهیم به مبنای فلسفی حرکت اصلاحی و اندیشههای این دو بزرگوار اشارهای کوتاه کنیم، عمده این نگاه به تئوری موجود در حرکت ارادی و اختیاری جوهری برمیگردد که بهنظر این دو حکیم از آن بهره میبرند و در واقع تحولات سیاسی و اجتماعی و تحول درونی و باطنی و جوهری انسانها را بر آن مبنا شکل میدهند. بهویژه، نوع نگاه اینها در ادامه حرکت جوهری، یکپارچگی نفس و بدن در فلسفه ملاصدراست که این دو بزرگوار، به نوعی این یکپارچگی را میبینند و بین نفس و بدن فاصله و جدایی نمیبینند، لذا سیاستشان همراه با دیانتشان و حرکت اجتماعیشان برمبنای حرکت دینیشان است.
طبیعتا این جریان دائما در حال نو شدن است. یعنی از اشتباهات درس گرفته میشود، با دیگران تعامل میشود و دوباره اقدام جدیدی آغاز میشود و حرکت استمرار مییابد و به پیش میرود. این نوع نگاه به رابطه نفس و بدن در فلسفه ملاصدرا و در نزد حکمای حکمت متعالیه، به این معناست که نفس در مراتب متفاوت و مختلفی مشاهده میشود و کاربرد آن را فقط در حوزهای مثل عقل خلاصه نمیکنیم؛ کما اینکه در فلسفههای قبلی ممکن است این نگاه صورت گیرد که نفس از جای دیگری میآید و به بدن الصاق میشود و در مقطعی هم از بدن جدا میشود و با مرگ در واقع فراق حاصل میشود.
درحالیکه در این نگاه و از منظر حکمت متعالیه، نفس همزمان با رشد بدن از خود بدن خلق میشود و هستی و وجود مییابد. طبیعتا، اگر بخواهیم پیامدهای سیاسی و اجتماعی این نگاه را بررسی کنیم، متوجه میشویم این نگاه بایستی به همه اقشار و همه لایهها و ابعاد جامعه همزمان توجه کند، که این موضوع را در حرکت اصلاحی هر دو بزرگوار کم و بیش شاهدیم. از این روست که امام صدر حرکت اصلاحی سیدجمال را اصلاح و تکمیل میکند و از اشتباهات یا کاستیهای حرکت سید درس میگیرد و در نتیجه حرکتش از گستردگی خاصی هم برخوردار میشود. ضمن اینکه امام صدر دارای پایگاه و جایگاه مشخص، قانونی، مردمی و اجتماعی هم هست و این جایگاه و پایگاه حرکت ایشان را پوشش میدهد.
در حرکت اصلاحی سیدجمال، که تاکید بر اشتراکات دارد، میخواهد همه گروهها و افکار و سلایق حول ارزشهای خاصی جمع شوند و از طریق آن اقدام کنند؛ اقدامی که مقابله با استعمار است و در واقع هدف سیدجمال مقابله با استعمار است. در مقابل، همین مسئله را در سیره و عمل امام موسی صدر هم مشاهده میکنیم، با این تفاوت که امام موسی صدر صرفا بر اشتراکات تاکید نمیکند بلکه تفاوتها را هم به رسمیت میشناسد و از این طریق میخواهد کار را پیش ببرد. این موضوع میتواند پایه و مبنای فلسفی باشد تا بتوانیم حرکت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... این دو بزرگوار را بیشتر بشکافیم و طبیعتا از همین منظر است که میتوانیم همواره به حرکتهای خود پویایی ببخشیم.
معتقدیم هر دو اندیشمند مورد بحث، تاثیرات زیادی هم در جامعه و در زمانه خودشان و هم بهویژه در وضعیت فعلی ایجاد کردند. ما امروزه به آرا و اندیشههای این بزرگان رجوع میکنیم و درباره عمل اجتماعی آنان میاندیشیم و از ظرفیتی که آنها برای ما ایجاد کردند، با لحاظ کردن همه لایههای وجودی انسان، برای ساختن جامعه مطلوبمان استفاده میکنیم
برگرفته از هفته نامه پنجره