گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- مجید بابایی*؛ چندی پیش از سوی محسن کدیور کتابی در قالب الکترونیکی در سایت ها منتشر شده است که مطالب آن در جهت زیر سؤال بردن مرجعیت حضرت آیتالله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی است. وی خواسته با ذکر شواهدی چند این موضوع را به اثبات برساند که حضرت آیتالله خامنه ای صلاحیتی برای این منصب نداشته و ندارد. اگرچه کدیور ادعا نموده که سعی کرده است در این تحقیق منصفانه قضاوت کند و به دنبال حقیقت است، نه به کرسی نشاندن فرضیه خود، اما متأسفانه به این ادعای خود عمل نکرده و از حد اعتدال در قضاوت خارج شده است. بنده نمی خواهم در ابتدای بحث، قضاوتی در این باره داشته باشم و قضاوت درست و نهایی را بهعهدهی خود خوانندگان واگذار می کنم و از خداوند تبارک و تعالی عاجزانه درخواست می کنم که در این نوشته به من کمک کند که جز حق و حقیقت بر قلم و نوشته هایم جاری نشود. انه ولیّ التوفیق.
این کتاب در چهار بخش و یک مقدمه تنظیم شده است. با توجه به تصریح خود ایشان، که مقدمه چکیده آن چهار بخش است، نیازی به ابطال و رد ادعا های ایشان که در بخش مقدمه آمده نیست، زیرا عین همین مطالب در بخش های چهارگانهی کتاب آمده است و ابطال و رد آنها موجب ابطال مطالب مقدمه می شود.
اما در بخش های دیگر کتاب، ادعا با استدلال همراه است که رد ادله، خود سبب به اثبات نرسیدن ادعاست و تمام غرض این نوشتار رسیدن و توجه دادن خوانندگان به این نکته است که همه مطالب این کتاب، که معطوف به اثبات ادعای غیرصالح بودن مرجعیت حضرت آیتالله خامنه ای است، صرفاً جز ادعا چیز دیگری نیست، زیرا وی استدلالی که قابل اعتنا باشد بر مدعای خود ندارد. بدیهی است که صرف ادعا هیچ مطلبی را اثبات نمی کند.
همانطوری که اشاره شد، کدیور مطالب کتاب را در چهار فصل به رشتهی تحریر در آوردهاند و مباحث هر فصل را در ضمن ابواب و برای مطالب هر باب، مراحلی قرار دادند. در باب اول از فصل اول، چهار نکته گفته و از این چهار نکته استنباط کرده که دلیلی و شاهدی بر اجتهاد ایشان تا سال 1347 وجود ندارد.
از خود حضرت آیتالله خامنه ای نقل شده است که ایشان همزمان، هم درس آقای بروجردی میرفتند، هم درس مرحوم امام و هم درس مرحوم حائری یزدی. پس می توان نتیجه گرفت ایشان پنج سال در درس امام و پنج سال در درس آقای حائری و دو سال و اندی در درس آیتالله بروجردی شرکت کردهاند.
نکته اول: از سال 1334 تا سال 1347 که یک دورهی سیزدهساله است، ایشان فقط هفت سال مشغول تحصیل در سطوح عالیهی حوزه، یعنی درس خارج بودند و شش سال دیگر آن را به غیر فعالیتهای درسی میپرداختند یا فعالیت درسی مهمترین فعالیت ایشان نبوده است.
نکته دوم: از سال 1342 مشغول فعالیت های سیاسی و دیگر فعالیت ها مانند خطابه و منبر بودند و اگر هم فعالیت علمی داشتند، چیزی جز ترجمهی کتاب تاریخی نبوده که ربطی به فعالیت های علمی حوزوی ندارد.
نکته سوم: تقریر درس های خارج که شرکت کرده چاپ نشده است. کسانی که با او بحث کرده اند شاگردان قوی در فقه و اصول نبوده اند و خود ایشان هم فقط به کار فقهی و اصولی که در تحقق اجتهاد دخالت دارد مشغول نبوده و کار های متفرقه داشته است.
نکته چهارم: از اجازهنامه ای که از مرحوم امام گرفته است احراز نمی شود که ایشان مجتهد بوده است.
با توجه به این نکات چهار گانه، باید به قضاوت بنشینیم که آیا می توان ادعای آقای کدیور را اثبات کرد یا نه؟ به نظر می رسد که هیچیک از نکات چهارگانهی فوق نمی تواند مدعی نویسنده را اثبات کند.
اما نکتهی اول اگر درست باشد، فقط دلالت دارد که ایشان در مدت هفت سال فقط مشغول خواندن درس فقه و اصول بوده اند و شش سال دیگر را نبوده اند. اما در رابطه با اینکه آیا ایشان می توانسته در این مدت به درجهی اجتهاد برسد یا نه، نکته ای که دال بر نفی و اثبات باشد وجود ندارد؛ یعنی جملهی فوق نه دلالت بر اجتهاد ایشان دارد، نه شاهدی بر عدم اجتهاد ایشان است. اما برای اینکه بتواند مدعی ایشان ثابت شود، باید یک نکته به آن اضافه کرد که یک طلبه نمی تواند با خواندن هفت سال درس خارج فقه و اصول مجتهد شود.
پس در واقع ایشان می خواهند چنین بگویند که چون ایشان از سال 1334 تا سال 1347 فقط هفت سال مشغول خواندن فقه و اصول بودند و در این مدت طلبه ای نمی تواند مجتهد شود، پس شاهدی بر اجتهاد ایشان در این مدت نیست.
اما مطلب فوق درست نیست، زیرا اولاً مدتی که ایشان در درس خارج شرکت کرده اند بیش از هفت سال بوده است، زیرا نقلی که خود ایشان قبول دارند دلالت داشت که ایشان ابتدا دو سال و نیم در مشهد مشغول به درس خارج بودند و از سال 1337 تا 1343 نیز در قم مشغول به درس بودند که مجموع این سال ها (با کسر یک سال که مشغول مبارزه بودند، اگرچه مشغولیت 24ساعته نبوده که کل وقت ایشان را بگیرد) می شود هفت سال و نیم. از سال 1343 تا 1347 ایشان دوباره مشغول درس بودند و جملهای که از خود ایشان نقل شده این است که بهطور رسمی در این سالها تحصیلات را ادامه دادم و معنای بهطور رسمی یعنی اینکه ایامی که جزء ایام درسی بوده است، ایشان مشغول درس بودند؛ یعنی فعالیت های غیردرسی در ایام درسی نداشتند و حداقل ایشان در این ایام سه سال مشغولیت درسی داشتند که مجموع آنها ده سال و نیم خواهد بود.
علاوه بر آن ظاهر نقلی که از خود حضرت آیتالله خامنه ای نقل شده است، ایشان همزمان هم درس آقای بروجردی میرفتند، هم درس مرحوم امام و هم درس مرحوم حائری یزدی. پس می توان نتیجه گرفت ایشان پنج سال در درس امام و پنج سال در درس آقای حائری و دو سال و اندی در درس آیتالله بروجردی شرکت کردهاند. و با توجه به هوش و ذکاوتی که از ایشان نقل شده است که دروس سطح را در سن شانزدهسالگی به پایان برده اند (که این طول دوران حوزه برای کمتر کسی اتفاق افتاده است)، بهراحتی می توان در مدت ده سال و نیم و به یک معنا، پانزده سال، به درجهی اجتهاد رسید.
فقهایی داریم که در کمتر از هفت سال به درجهی اجتهاد رسیده اند. مرحوم محقق علی دوانی در کتاب «مفاخر اسلام» در بارهی مرحوم علامه حلی چنین می نویسد: هنوز سنین عمرش به حد بلوغ نرسیده که از تحصیل علوم یادشده فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد رسیده است!
ثانیاً اگر قبول کنیم که مدت تحصیلات ایشان هفت سال بوده است، باز هم نمی توان نتیجه گرفت که ایشان نتوانسته در این مدت به اجتهاد برسد، زیرا علمای زیادی داریم که در کمتر از این مدت به درجهی اجتهاد رسیده اند؛ مانند مرحوم امام خمینی، حضرت آیتالله مکارم و آیتالله صانعی، مرحوم علامه طباطبایی و فقهای دیگر که نام آنها در کتاب های تاریخ علما ثبت شده است که خود نویسنده بهتر از همه به این امر واقفاند.
فقهایی داریم که در کمتر از این مدت به درجهی اجتهاد رسیده اند. مرحوم محقق علی دوانی در کتاب «مفاخر اسلام» در بارهی مرحوم علامه حلی چنین می نویسد: هنوز سنین عمرش به حد بلوغ نرسیده که از تحصیل علوم یادشده فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد رسیده و... و یا در مورد پسر علامه حلی، فخرالدین آورده است: وی در خدمت پدر بزرگوارش تربیت یافته و در سن دهسالگی نور اجتهاد از ناحیهی او تافته؛ چنانکه خود او در شرح خطبهی کتاب القواعد به آن اشاره کرده است. علمای زیادی مانند فاضل هندی در آغاز کتاب «کشف اللثام»، نورالله شوشتری در «مجالس المؤمنین»، شیخ عباس قمی و صاحب «روضات الجنات» این مطلب را ذکر کرده اند. اگرچه بعضیها قائلاند ایشان در سن هفدهسالگی کتاب پدر خود را شرح کرده است، اما قطعاً قبل از این سن به درجهی اجتهاد نائل گشته بود. (کتاب مفاخر اسلام، جلد چهارم، ص 303 تا 306)
وقتی یک انسانی در سنین پایین به درجهی اجتهاد می رسد، چطور یک انسانی که از لحاظ زمان بیشتر از آنها درس خوانده و از لحاظ مطلب عمیق تر از آن ها تحصیل کرده است، به چنین درجه ای نرسیده باشد؟ البته نمیخواهیم بگوییم که آقای خامنه ای از نبوغ بالایی برخوردار است که البته هست، اما رسیدن به اجتهاد در این مدت درسی که ایشان گذرانیده، در حوزه امری مسبوق به سابقه و متداول است.
ثالثاً نهایت چیزی که از بیان کدیور استفاده می شود این است که بعید است طلبه ای در این مدت درسی به درجهی اجتهاد برسد و پُرواضح است که بعید بودن دلیل یک ادعا نیست، زیرا اولاً دلیلی بر این بُعد ارائه نشده است و ثانیاً اگر بدون دلیل بتوان ادعای بُعد را مطرح کرد، از آن طرف می توان ادعا کرد بعید نیست، زیرا حرف بی منطق زدن معونه ای ندارد و به دست هر انسانی برمی آید. در حالی که مصادیق زیادی وجود دارد که فقیهی در این مدت زمانی کم و حتی کمتر از این زمان، به درجهی اجتهاد رسیده است.
اما نکتهی دوم نیز نمی تواند ادعای آقای کدیور را اثبات کند، زیرا معنای کلام ایشان این است که طلبه تنها در صورتی می تواند در مدت خاصی مثلاً ده سال به درجهی اجتهاد برسد که فقط کارش خواندن فقه و اصول باشد و کار های دیگر از قبیل تبلیغ و نوشتن کتاب را رها کند و این مطلب اشکالات عدیده ای به دنبال دارد که عبارتاند از:
1. طبق بیان وی، قرار بود این فعالیت ها را جزء سال هایی قرار دهیم که ایشان ممحض در درس نبودند. در نتیجه، آیتالله خامنه ای در سال هایی که ممحض در درس بودند، فعالیت های غیردرسی نداشتند، والا باید فعالیت های درسی و غیردرسی را به مدت سیزده سال به حساب آوریم؛ یعنی ایشان در خلال مدت سیزده سال در کنار فعالیت های درسی، فعالیت های غیردرسی مانند منبر و تبلیغ و فعالیت های سیاسی و نوشتن کتب غیرفقهی و اصولی داشته اند. که واقعیت زندگی طلبگی هم همین است که طلبه های درسخوان در ایام غیردرسی، فعالیت های غیردرسی دارند که لطمه ای به درس خواندن آنها نمی زند و آنچه از نقل خود حضرت آیتالله خامنهای به دست می آید همین است که فعالیت های غیردرسی در ایام غیردرسی بوده است.
معروف و مشهور است مرحوم امام در ظرف مدت پنج سال تحصیلی یا بیشتر از آن به درجهی اجتهاد رسیدند، در حالی که از نظر آقای کدیور، این امر نشدنی است، زیرا در این مدت به سبب کمی وقت، کسی قادر نیست به درجهی اجتهاد برسد.
2. همانطوری که گفته شد و معروف و مشهور است، مرحوم امام در ظرف مدت پنج سال تحصیلی یا بیشتر از آن، به درجهی اجتهاد رسیدند، در حالی که از نظر آقای کدیور، این امر نشدنی است، زیرا در این مدت به سبب کمی وقت، کسی قادر نیست به درجهی اجتهاد برسد و و بر فرض امکان، مرحوم امام خمینی در این مدت زمانی فعالیت های غیرفقهی و اصولی داشتند، زیرا ایشان به درس فلسفه و عرفان می رفته و کتاب های عرفانی غامض و سنگینی نوشتهاند که حتی مجتهدین و مراجع آن زمان که اطلاعی از مفاهیم عرفانی نداشتند، قادر به فهم حتی یک جملهی آنها هم نبودند. نوشتن چنین کتبی نیاز به فهم دقیق عرفان و فهم دقیق عرفان هم نیاز به کار علمی طولانی دارد. در نتیجه، امام هرگز نمی توانسته است در آن مدت یا بیشتر از آن به اجتهاد رسیده باشد. و نیز مرحوم علامه طباطبایی در ظرف مدت کمتر از ده سال به درجهی اجتهاد رسیده اند، در حالی که در کنار فقه و اصول، در این ده سال، به فلسفه، عرفان، ریاضیات و علوم دیگر هم مشغول بوده اند؛ بهطوریکه شهرت اصلی ایشان در فلسفه و عرفان بوده است. در حالی که بهزعم آقای کدیور، مرحوم علامه نباید مجتهد باشد.
3. اگر کتبی را که دربارهی فقهای بزرگ اسلام نوشته شده اند ورقی بزنیم، درمی یابیم که اکثر ایشان در موضوعات مختلف متبحر بوده اند؛ به اندازه ای که شهرت بسزایی در آن رشته داشته اند و اینطور نبوده که حتماً بعد از اخذ درجهی اجتهاد به آنها پرداخته باشند که به چند نمونه اشاره می کنیم:
الف) ناصر بن احمد بن عبد الصمد الموسوی البحرانی کان فقیهاً امامیاً ادبیاً و شاعراً زعیماً دینیناً کبیراً. فقیه بحرانی که علاوه بر فقاهت، ادیب و شاعر بوده است و معنای ادیب بودن این نیست که اطلاعاتی از ادبیات زمان خود داشته است، زیرا همهی مجتهدین باید به مقدار کافی اطلاعات از ادبیات داشته باشند، والا تحقق اجتهاد دستخوش اشکال خواهد شد، بلکه معنایش این است که در این فن اهل نظر بوده است که این مسئله نتیجهی کار و زحمت متمادی و سالیان طولانی است که از اول طلبگی هم آغاز می شود. با اینکه زعیم (مرجع) بزرگ دینی بوده، فقط در علم اصول از آن بزرگوار یک کتاب بهجا مانده است، آن هم در بحث مقدمهی واجب که بخش کوچکی از علم اصول است و کتاب های دیگر او دربارهی توحید و امامت و جامعالشتات و کشکول است.[1] و همچنین شهرتش در شعر به جهت زیادی انس بوده است که تا آخر عمر ادامه داشته است. این نکته را به این جهت بیان کردم که نداشتن اثر و کتاب در علم فقه و اصول ضرری به اجتهاد و مرجعیت نمیزند.
ب) ناصر بن هاشم احسایی فقیه امامی و عالم جلیل و شاعر بوده است. این فقیه نیز در شعر تبحر داشته و با اینکه فقیه بوده، فقط در باب صلات جمعه رساله ای نوشته است.[2]
ج) موسی بن محسن بن علی العصامی النجفی که دربارهی او چنین تعابیری آمده است: فقیه امامی، خطیب توانا و مسلط بر تاریخ و ادب و شاعر. ایشان فقط یک رسالهی فقهی دربارهی حجاب دارد. از این نمونه ها فراوان به چشم می خورد که مشغولیت های غیرفقهی و اصولی مانع رسیدن به اجتهاد در مدت زمان خاص نمی شود.[3]
4. آنچه از مطالب وی برمی آید این است که بعید است انسان در طی سیزده سال درسی به اجتهاد برسد. اگر در این خلال فعالیت های غیراصولی و فقهی داشته باشد. و روشن و بدیهی است که صرف ادعای بُعد داشتن، چیزی را اثبات نمی کند. در نتیجه، نکتهی دوم هم نتوانست چیزی را اثبات کند.
نکتهی سوم و چهارم را در قسمت بعدی مقاله بررسی میکنیم.
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
[1]. کتاب طبقات فقهاء، جلد 14، ص 872 و 873.
[2]. کتاب طبقات فقهاء، جلد 14، ص 874 و 875.
[3]. کتاب طبقات فقهاء، جلد 14.
* حجتالاسلام بابایی از محققان و پژوهشگران توانمند حوزوی است. وی در سال 1368 وارد حوزهی علمیه شده و با اتمام «کفایتن» در سال 1374 در شهرستان قم، از درس خارج فقه حضرت آیتالله شیخ جواد تبریزی و مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی اصول، حضرت آیتالله وحید و حضرت آیتالله شیخ صادق لاریجانی رئیس قوهی قضائیه سالهای متمادی بهره برده است. در کنار دروس حوزوی، رشتهی فلسفه را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داده است. حجتالاسلام بابایی به مدت چهار سال عضو هیئتعلمی پژوهشگاه نظام سیاسی اسلام وابسته به مجلس خبرگان بوده و در این مدت چندین مقاله و کتاب به رشتهی تحریر درآوره است و هماکنون اشتغال به تدریس در حوزه و دانشگاه دارد.
پایگاه تحلیلی- تبیینی برهان