گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ در شمارههای قبل از مباحث تأملی بر تحول علوم انسانی، دیدگاه ها و بیانات مقام معظم رهبری را پیرامون مسئله تحول علوم انسانی بیان کردیم. در این شماره قصد داریم به صورت جزئی تر مسئله را مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم؛ لذا از ابتدایی ترین و مقدماتی ترین مسئله ای که در تحول علوم انسانی می بایست به آن پرداخته شود، یعنی تعریف علوم انسانی آغاز کرده و قدم به قدم مسائل این مبحث را دنبال می کنیم.
تعریف علوم انسانی
با اندکی تطور در همفکری و تعاملات جدی میان متفکرین علوم انسانی، به تعریفی جامع از علوم انسانی دست می یابیم. این علوم، علومی هستند که با فکر و اندیشه انسان سروکار دارند. البته پر واضح است که تمامی علوم با فکر و اندیشه بشر در ارتباطند؛ اما منظور و مقصود از ارتباط این علوم با فکر و اندیشه بشر در حقیقت این است که متعلق علوم انسانی، اندیشه انسان است.
بر اساس تعریفی از آیت الله مصباح، علوم انسانی علومی است که نتیجه و حاصل آن بر روح و ابعاد معنوی انسان عارض میشود و موجبات سقوط یا تعالی او را فراهم میآورد. ایشان در این تعریف می فرماید: «علوم انسانی عبارت است از علومی که در ساختن انسان و تکامل معنوی و روحی انسان میتوانند نقشی داشته باشند و از این جهت، با هدف انبیا و تعالیم آنها ارتباط پیدا میکنند؛ چون هدف انبیا نیز ساختن انسان بوده است.»
علامه جعفری نیز بنابر تعریفی دیگر علوم انسانی را در معنایی بسیار عام و کلی به کار برده و آن را به این صورت تعریف کرده است: «منظور ما از علوم انسانی، دایرهای بسیار وسیع از اصول و مسائلی است که انسان به عنوان موضوع کلی در مرکز آنها قرار دارد. این که گفتیم «اصول و مسائل»، برای آن است که بعضی از آنها هنوز به عنوان مجموعه تشکیلدهنده یک علم خاص، مشخص نشدهاند، ولی کمال ضرورت را برای رسیدگی به عنوان مسائل انسانی دارند.»
بدین ترتیب می توان دریافت که علوم انسانی، دایره گسترده ای است که در این دایره، انسان مرکزیت موضوعی داشته و از طریق پرورش فکر و اندیشه خود می تواند به تکامل روحی و معنوی دست یابد. علومی همچون سیاست، تربیت، اقتصاد، تاریخ و ادبیات از جمله علوم انسانی هستند که ابتدا باید هویت و نقش انسان را در این علوم تعریف کرد تا مطالب این علوم نیز تعریف شوند.
ریشه های علوم انسانی موجود به کجا می رسد؟
در مورد علوم انسانی که هم اکنون متداول است، می توان گفت مبدأ و منشأ اصلی این علوم تمدن غرب است. در دنیای غرب پس از رنسانس، بشر با دین وداع کرد و خواست که با قدرت تعقل خویشتن جامعه و جهان را اداره کند. این در حالی بود که در مشرق زمین و جوامع اسلامی مسائل خود را با استناد به مبانی دینی، شرعی، فقهی و عرفانی حل می کردند. بدین ترتیب علوم انسانی جدیدی در غرب پدید آمد و پس از آن با گسترش این علوم، کم کم فلسفه ای هم برای علوم انسانی ایجاد شد.
چند انتقاد به علوم انسانی موجود
1. تفاوت تعریف انسان در غرب و ادیان الهی:
در تعریف خدا از انسان آمده است: «لا اسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المومنین» همه آسمان ها و زمین با این وسعت و عظمت، گنجایش خدا را ندارند، اما چیزی در انسان مومن هست به نام قلب که خداوند در آن می گنجد. با وجود چنین تعریفی از انسان در ادیان الهی، دنیای غرب شانه خود را از زیر بار هر گونه مسئولیتی خالی کرده و یک تعریف مقطعی به نام تعریف متغیر از انسان ارائه داده است.
در این تعریف انسان غربی مدعی می شود که مبنا همان چیزی است که در لحظه اتفاق می افتد، بنابراین بشر مجاز است در هر زمانی در صورتیکه تعریفش از انسان تغییر کرد، حرف خود را پس گرفته و به گونه ای دیگر عمل کند. در نتیجه این ادعا و تغییر دائمی انسان شناسی، ستون های زیربنایی علوم انسانی هم متزلزل شده و به لرزه در خواهند آمد. بنابراین در علوم انسانی چیز ثابتی دیده نخواهد شد و این یکی از افتخارات غربی ها تلقی می شود، چراکه می گویند ثابت بودن، تعبدی بودن را در پی دارد، در حالیکه متغیر بودن ما و اصولمان نشانه علمی بودن ماست.
گفتنی است وجود این نقایص و ضعف های کارکردی در علوم انسانی غربی، موجب شد پدیده ها به شیوه متفاوتی دیده شوند و در نتیجه بشر در مواجهه با این پدیده ها دچار ابهام و انحراف شد. از این رو حجتی عقلانی بر نیاز انسان به معارف وحیانی و ارسال رسل اثبات می شود.
2. عدم پوشش دهی علوم انسانی موجود به نیازهای بشری:
انتقادی دیگر به وضعیت موجود در علوم انسانی این است که نه تنها این علوم، پاسخگوی نیازهای بشر در دنیای امروزی و در فضای کلان بین المللی نبوده است، بلکه اتفاقا خود بر نیازهای جدیدی دامن زده است.
سه دیدگاه در برخورد با علوم انسانی موجود
1. دیدگاه انقلابی: این دیدگاه تمامی مسائل و مباحث علوم انسانی موجود را کفر و الحاد دانسته و معتقد است تماما باید دور ریخته شود و در تولید و کشف مبانی علوم انسانی باید از صفر شروع کرد.
2. دیدگاه اصلاحی و ترمیمی: این دیدگاه مبتنی است بر حفظ مبانی لازم با تأکید بر استفاده از داده های وحیانی در این مسیر. این دیدگاه با اینکه دیدگاه رایجی محسوب می شود لکن خطر بزرگ التقاط را به دنبال دارد؛ به گونه ای که در این التقاط ممکن است نه اصالت ها حفظ شوند و نه الزام های علوم انسانی رعایت گردد.
3. دیدگاه برگرفته از نگاه رهبری: در این دیدگاه علوم انسانی باید مورد نقد و بررسی قرار گرفته و سپس اشکال های آن گرفته شود.
ضرورت تحول در علوم انسانی
کارکردهای ویژه علوم انسانی از جمله عواملی هستند که تحول در علوم انسانی را به امری خطیر تبدیل کرده اند. یکی از مهمترین این کارکردها تبیین است که چه از جهت علت، چه از جهت معنا و از هر جهت دیگری که قابل استدلال و مورد پذیرش اهل علم باشد، مورد بررسی قرار می گیرد. کارکرد دیگر هماهنگ کنندگی است، از آن جهت که علوم انسانی قادرند بین علوم مختلف هماهنگی ایجاد کنند. در این راستا علوم انسانی باید بتواند علوم مختلف را تشخیص دهد و نسبت بین آن ها را بر مبانی معرفتی خاصی تعیین کند. اما کارویژه سوم تعریف و تأسیس ایده، قاعده و یا قواعدی برای ایجاد نظم اجتماعی است.
موضوع دیگری که بحث تحول در علوم انسانی را ضروری می نماید نقش مهمی است که این علوم در توسعه و پیشرفت کشور ایفا می کنند. لذا به گفته آیت الله حائری می توان ادعا کرد که هم اکنون جامعه ما در قبر علوم انسانی دفن شده است و فقط گاهی صدایی از این مقبره شنیده می شود. تنها زمانی جامعه از این قبر بیرون می آید که در علوم انسانی تحولی بوجود بیاید.
تقویت احساس خودباوری و انگیزه تولید نظریات علمی، اسلامی و بومی در میان اساتید و دانشجویان نیز از موارد دیگری محسوب می شود که موجبات لزوم و ضروری بودن تحول در علوم انسانی را فراهم می آورد.
در شماره بعد از سلسله مباحث تأملی در تحول علوم انسانی به مسائلی دیگر در این حوزه از جمله نقش دین در تحول علوم انسانی و طبقه بندی الگوهای مطلوب در علوم انسانی خواهیم پرداخت.
منابع
1. پیشرفت جامعه و تحول علوم انسانی، آیت الله محی الدین حائری شیرازی، کیهان فرهنگی، فروردین و اردیبهشت 90، شماره 292-293
2. اهمیت و ضرورت تحول علوم انسانی و تولید علم دینی و راهکارهای تحقق آن، ابوالفضل میرزاپور ارمکی، رهیافت، پاییز زمستان 90، شماره 49
3. علوم انسانی، اسلام و انقلاب فرهنگی، جمعی از نویسندگان، تهران: جهاد دانشگاهی، چاپ اول، 1361
4. تحلیل تعریف علامه جعفری از علوم انسانی، مهدی جمشیدی، پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، پایگاه تبیینی- تحلیلی برهان
5. مبانی فلسفی علوم انسانی، غلامعلی حداد عادل، موسسه امام خمینی، 1389