گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ در بحث گذشته از سری مباحث تأملی دوباره بر تحول علوم انسانی، مقدمتا مباحثی چون تعریف علوم انسانی، ریشه های علوم انسانی موجود، دیدگاه هایی در برخورد با علوم انسانی موجود و ضرورت تحول در علوم انسانی را مطرح کردیم. در این نوشتار ابتدا به نقش دین در تحول علوم انسانی پرداخته و سپس به بررسی نقش تعقل می پردازیم. در ادامه بحث نیز رابطه علوم انسانی و هویت اجتماعی و الگوی طبقه بندی مطلوب تحول علوم انسانی مطرح می شود.
نقش دین در تحول علوم انسانی
امام صادق علیه السلام در حدیثی به مفضل در مورد خلقت خداوند که به برخی چیزها تعلق گرفته است و انجام برخی چیزها را به خود انسان واگذار کرده است، می فرمایند: «ای مفضل! عبرت بگیر در خلقت گندم، جو، کرک، پشم و موم، خلقت دارو، در این گونه موارد هرجا که در قدرت انسان نبود، خدا وارد عمل شد، هر جا در قدرت انسان بود، خدا اقدامی نکرد تا انسان انجام بدهد...»
امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث به این مضمون توضیح می فرمایند که برای مثال، خداوند خود گندم را خلق کرد، چون انسان قادر به خلق آن نبود؛ اما کاشت، داشت و برداشت آن را به عهده انسان گذاشت، چون انسان قدرت انجام آن را داشت. به همین ترتیب خداوند بسیاری از کارها را که انسان قدرتی بر آن نداشت، با تدبیر حکیمانه خود به عهده گرفت. یکی از این کارها پاسخ به این سوال است که انسان کیست؟
همانطور که می دانیم پاسخ به این سوال با گذشت سال ها و قرن ها هنوز که هنوز است، از دست انسان به خودی خود و بدون یاری جستن از دین و ماوراء الطبیعه برنمی آید. به همین دلیل است که خداوند متعال در قالب ادیانی که یکی پس از دیگری کامل تر شد تا به دین مبین اسلام رسید، پاسخ این سوال را داده است. بدین ترتیب تعریف انسان را نیز می توان به پروسه خلقت گندم تشبیه کرد که فقط از خداوند متعال برمی آید، اما پس از اتمام و اکمال پروسه تعریف انسان، تولید علوم انسانی موضوعی است که در دایره وسع بشر میگنجد و در اختیار و قدرت انسان قرار دارد؛ لذا لازم نبود که خلق علوم انسانی را هم خداوند متعال به عهده بگیرد.
بنابراین زمانی که انسان شناخته شد، بر مبنای این شناخت، مسائل علوم انسانی تعریف و استخراج می شود. به عبارتی دیگر اصل تعریف قراردادی انسان را از قرآن گرفته و سپس بقیه مسائل را از راه تجربه، تحقیق و بررسی انجام می دهیم. به وسیله این تعریف از انسان میتوانیم احکام اسلامی را رنگ علمی بدهیم، به این شکل که با تعبد بفهمیم و با تعقل تقویتش کنیم.
در این زمینه می توان گفت، در فرایند تحول علوم انسانی و تولید علم دینی، اصل تعیین موضوع و پس از آن تعریف موضوع و تبیین این مفاهیم با تکیه بر مبانی اندیشه اسلامی و معارف دینی، گامی ضروری به شمار می آید.
نقش تعقل در تحول علوم انسانی
پس از بیان نقش دین در تحول علوم انسانی، ممکن است این سوال به اذهان خطور کند که آیا عقل هم در علوم انسانی نقشی دارد یا خیر؟ در پاسخ به این سوال قبل از هر چیز توجه به این نکته ضروری است که هر انسانی قبل از آشنایی اش با هر دینی، با عقل آشنا می شود. در حقیقت ادیان نیز به زبان عقل سخن می گویند و تا آخر هم رابطه بین انسان و ادیان چیزی نیست جز عقل. «ان لله علی الناس حجتین، حجه ظاهره و هم الانبیاء و حجه باطنه و هو العقل.»
بدین ترتیب اینجاست که در رهیافت تحول علوم انسانی، مسئله مهم توجه به علوم انسانی موجود و دستاوردهای کسب شده از ابتدا تا کنون حائز اهمیت شده و نقش دیگری از قدرت عقل در تحول علوم انسانی به اثبات می رسد. در این راستا طبق آیه قرآن که می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا یستمعون القول فیتبعون احسنه»، انسان به شنیدن نظرات و فرضیات مختلف امر شده است، چراکه با استفاده از قدرت تعقل خواهد توانست علوم و دانش را از هر نوع که باشد دریافت کرده و از میان آن ها آنچه را که با عقلانیت او سازگاری دارد، انتخاب کرده و بدان التزام عملی پیدا کند.
آیا علوم انسانی با هویت اجتماعی رابطه ای دارد؟
همانطور که گفتیم علوم انسانی ما برگرفته از وحی است، در نتیجه عرف و هویت اجتماعی افراد جامعه ما نیز تابع وحی می باشد؛ این در حالی است که در دنیای غرب حتی قانون اساسی شان را هم از عرف موجود در جامعه می گیرند.
الگوی طبقه بندی مطلوب تحول علوم انسانی
در نتیجه می توان گفت؛ الگوی طبقه بندی مطلوب تحول علوم انسانی در صورتیکه نگاه ها از غرب و دنیای پوشالی آن ها به سمت و سوی وحی و تعالیم دینی جلب شود و قدرت تعقل ما به غربی ها و دنیای فانی آن ها سپرده نشود، به راحتی قابل رویت است. به مضمون فرموده علی علیه السلام، بسی جای تعجب است که غربی ها اراجیفی دارند و رویشان می شود اسم اراجیفشان را علم بگذارند، اما ما حقایق نابی داریم، در حالیکه خجالت می کشیم اسم علم روی آن ها گذاشته و آن حقایق را به عالم عرضه کنیم.
بنابراین می توان گفت الگوی طبقه بندی مطلوب علوم انسانی اول از همه انسان شناسی است و از انسان شروع می شود. انسان شناسی دستگاه شناخت و معرفت است و تا زمانیکه شناخت و معرفت و انسان شناسی انسان، ثابت نشود، راهی به توحید و شناخت خداوند متعال باز نخواهد شد؛ لذا انسان شناسی قبل از پرداختن به توحید، قابل بحث و بررسی است.
راهکارهایی برای تحقق علم دینی در عرصه علوم انسانی
برای اجرا و عملی شدن نقش دین در تحول علوم انسانی لازم است در تولیدات فرهنگی و اجتماعی جامعه به افزایش تولید علم دینی در عرصه های مختلف، به خصوص در عرصه علوم انسانی بپردازیم. لذا در این قسمت برآنیم تا به راهکارهایی بیندیشیم که منجر به افزایش کیفی و کمی تولید علم دینی در جامعه خواهند شد؛ بنابراین ذیلا مواردی را در این زمینه ذکر می کنیم و در بحث آینده به تبیین و بررسی این موارد خواهیم پرداخت.
1. راهکارهایی در حوزه برنامه آموزشی و درسی
2. راهکارهای تربیتی و پرورشی
3. راهکارهای مربوط به نظام رسمی علم و ساختارهای فرهنگی حاکم بر دانش و پژوهش
منابع
1. پیشرفت جامعه و تحول علوم انسانی، آیت الله محی الدین حائری شیرازی، کیهان فرهنگی، فروردین و اردیبهشت 90، شماره 292-293
2. اهمیت و ضرورت تحول علوم انسانی و تولید علم دینی و راهکارهای تحقق آن، ابوالفضل میرزاپور ارمکی، رهیافت، پاییز زمستان 90، شماره 49
3. پارادایم اجتهادی دانش دینی، مهدی علیپور و سید حمیدرضا حسنی، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389
4. ارزش و دانش، اصغر افتخاری، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1387
5. تأملی در باب بایسته های تحول در علوم انسانی؛ حرکت به سمت تحقق علوم انسانی اسلامی، حسین سوزنچی، راهبرد فرهنگ، 1388، شماره 5