کد خبر:۳۶۷۱۶۹
اومانیسم در ساحت حقوق؛

اومانیسم و تأثیر آن در تدوین قانون اساسی ایران/ تفاوت نگاه اومانیستی و غیر اومانیستی به آزادی

اگر در نگاه سنتیِ غیر اومانیستی، خداوند انسان را آزاد قرار داده بود و حدود آزادی را خداوند جعل و تعیین می‌­نمود، در نظام لیبرال، همه آزادی­‌ها بالذات هستند و انسان بما هو انسان آزاد است.
اومانیسم و تأثیر آن در تدوین قانون اساسی ایران/ تفاوت نگاه اومانیستی و غیر اومانیستی به آزادی

گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»، متن پیش رو خلاصه‌ای است از جزوه «اومانیسم در ساحت حقوق» که از درس گفتارهای دکتر عطاالله بیگدلی در باب نسبت بین اومانیسم و حقوق استخراج شده است. در این مقاله ابتدا اومانیسم معرفی شده و خاستگاه و تاریخچه آن بیان می‌شود، سپس علاوه بر بیان جایگاه حقوق در نظام تمدنی و شرح فضای حاکم بر آن، تأثیرات اومانیسم بر این لایه تمدنی شرح داده می‌شود. هم‌چنین در این نوشتار به مصادیق تأثیرات اومانیسم بر حقوق ایران اشاره شده است.

 

تاریخچه اومانیسم

 

اومانیسم مانند بسیاری از مفاهیم دیگر که در مغرب‌زمین شکل گرفت، یک مفهوم تاریخی است. در یونان، مفهوم خاصی از اومانیسم وجود دارد. انسان­‌های یونانی به چند دسته تقسیم می­‌شوند که در رأس تقسیم‌بندی افراد جامعه، کسانی قرار دارند که آزادند؛ به این معنا که برده نیستند و در اصطلاح، «Educated» شده­‌اند و یک سیر آموزشی را گذرانده­‌اند. یونانی‌­ها این دسته از انسان‌­ها را که در این طبقه وجود داشتند، «human» می‌­خواندند.

 

این روند در روم هم ادامه پیدا کرد با این تفاوت که نوع آموزش­‌ها اندکی متفاوتم شده یا به عبارتی تمدنی‌­تر می‌­شود. در واقع به­‌جای آتن که بیشتر فکری و تفکری بود، در روم بیشتر تمدنی می‌­شود. در واقع، انسانِ مبادی آداب در نظام رومی «human» نامیده می‌­شود و بقیه طبقات اجتماعی نام­‌های دیگری دارند.

 

مسیحیت و اومانیسم

 

با ظهور مسیحیت و قرون وسطی، اومانیسم با تزلزل مواجه شد و دلیل اصلی این امر، بیشتر نگاه مسیحی موجود در قرون وسطی بود، اما عده­‌ای از نظریه‌­پردازان، درصدد برآمدند که بین نگاه مسیحی و اومانیسم، را جمع کنند. البته مسیحیت اصولاً استعداد پذیرش اومانیسم را در خودش داشت. این به سبب نوعی اعتقاد خاص در مسیحیت بود؛ اعتقاد به این‌که مسیح، تجلی و تجسد خدای پدر است و خداوند در مسیح متجلی شده است. یعنی عالم ملکوت، به تمامه در یک انسان تجلی کرده است. این اعتقاد اندکی راه را برای اومانیسم غیر دینی باز کرد؛ از این‌رو اومانیسم در این روند تاریخی در طول قرون وسطی ادامه یافت.

 

رنسانس و ظهور اومانیسم واقعی

 

با آغاز رنسانس، اومانیسم در دولت­‌شهرهای ایتالیا آغاز و آرام آرام بزرگ­تر می‌­شود. مشخصه اومانیسم در عصر رنسانس این بود که آرام آرام در مقابل کلیسا قرار گرفت. حدود سال­‌های ۱۳۰۰ تا ۱۶۰۰، شاهد ظهور مکتبی در اومانیسم مدرن هستیم که به آرامی جوانه می‌­زند و هدف آن جمع‌کردن نگاه‌­های اومانیستی و نگاه­‌های مسیحی است که به اومانیسم­‌های الهی معروف شدند، اما به تدریج، متفکران و اندیشمندان اومانیستی به این نتیجه رسیدند که به هیچ‌­وجه، این دو نگاه قابل جمع نیستند؛ این روند در اواخر رنسانس ادامه پیدا کرد، اومانیست‌­های قدیمی کم­رنگ شدند و اومانیست­‌های جدید متولد شدند که به اومانیسم واقعی رسیدند.

 

شاخصه‌های اومانیسم جدید

 

شاخصه­‌های اومانیسم جدید این است که منِ انسان در هستی فارغ از خلیفةاللهی، محوریت دارم؛ یعنی انسان بما هو انسان محوریت دارد، نه یک انسان خاص، نه یک خلیفةالله و نه امام. در ادامه، اومانیسم در نگاه کانت، کاملاً عقل­‌محور می­‌شود و این روند عقل­‌گرایی کانت، ادامه پیدا می­‌کند تا این‌که در قرن نوزده، انتقاداتی به قرائت عقلانی از اومانیسم وارد شد.

در پی این انتقادات، مکاتب اومانیستی شمول­‌گرا ایجاد شدند که معتقد بودند انسان نه عقل تنها، بلکه عواطف و احساسات است؛ یعنی کلیتی است که هم عقل دارد، هم احساس دارد. از این‌رو مکتب رومانتیسم، در اواخر قرن نوزده ایجاد می­‌شود و در ادامه رومانتیسم، مکاتبی مانند «existansialism»، «post modern»، «فرانکفورتی‌‌ها» و دیگر مکاتب به وجود آمدند که مکاتب انتقادی به غرب هستند، اما همگی در انسان‌محوری، اشتراک دارند.

 

جایگاه حقوق در سه‌­گانه تفکر، فرهنگ و تمدن

 

حقوق، در لایه بیرونی نظام تمدنی قرار می­‌گیرد و از آن حفاظت می‌­کند. آخرین چیزهایی که در یک تمدن عوض می­‌شود، حقوق آن تمدن است. به عنوان مثال، در انقلاب­‌ها معمولاً آخرین ساختاری که از رژیم گذشته عوض می­‌شود، قانون و حقوق اساسی است.

 

حقوق اروپایی در اواخر قرون وسطی دو شاخه داشت: یک شاخه، اروپایی برّی یا قاره­ای بود که به نظام­های «رومی– ژرمنیک» معروف هستند و یک دسته در انگلستان و جزیره اروپایی به حقوق «کامن لا  آنگلاساکسون» معروف هستند. البته در هر دو نظام، آن چیزی که محوریت داشت، نظام اخلاقی کلیسایی یا همان نظام مسیحی بود.

 

دین مسیحیت، نگاه مثبتی به صنف تجار ندارد، لذا از این‌رو تجارت در حقوق مسیحی، محدودیت­‌های زیادی دارد. صنف تجار که نمی‌­توانستند با این حقوق کنار بیایند، حقوقی عرفی برای خودشان ایجاد کردند و به تدریج، دادگاه­‌هایی بر همین اساس شکل دادند. از این طریق، مفاهیم جدیدی وارد دستگاه حقوقی اروپا شد و به تدریج، در این سال‌­ها مفهوم «ناسیونالیست» و «ملیت» شکل گرفت.

 

ورود اومانیسم به حقوق

 

در عصر روشن­فکری چند نظریه­‌پرداز بزرگ مانند «جان لاک»، «هابز»، «مونتسیکو»، «ماکیاولی» و «روسو» وجود دارند که حقوق به معنای مدرن از زمان آنان آغاز می‌­شود و اومانیسم به معنای واقعی، نظریه‌­پردازی می‌‌شود. در نظریات اندیشمندان آن عصر، روشنفکری معنی عقل به خود می­‌گیرد و منشأ جعل، وضع، انتشار و اعتبارِ باید و نباید، عقل است و دیگر خداوند نباید در عرصه حقوق و سیاست دخالت کند.

 

در نظام لیبرال همه آزادی‌ها بالذات هستند

 

اگر در نگاه سنتیِ غیر اومانیستی، خداوند انسان را آزاد قرار داده بود و حدود آزادی را خداوند جعل و تعیین می‌­نمود، در نظام لیبرال، همه آزادی­‌ها بالذات هستند و انسان بما هو انسان آزاد است. با این وضعیت، امکان ایجاد تنازع بین آزادی­‌ها در جامعه پیش می­‌آید و در نتیجه ناچار به جعل قانون می­‌شوند. در واقع، قانون در نگاه اومانیستی مدرن، ریشه در تنازع آزادی­‌ها دارد.

 

در عصر روشنگری به تبع تغییر حقوق، مفاهیم فراوانی مانند آزادی، قرارداد اجتماعی، مشروعیت، حاکمیت، کشور، ملت، تبعه و… تولید می‌­شود که پیش از آن، چنین مفاهیمی در عرصه حقوق وجود نداشت. علاوه بر این مفاهیم، تقسیم‌­بندی­‌های جدیدی وارد می‌­شود. در عصر قرون وسطی، سخن از حق الله و حق الناس بود، اما در این عصر، حقوق به نحو دیگری به دو بخش عمومی و خصوصی تقسیم‌­بندی می‌­شود.

 

تاریخِ حقوق را کسانی مانند مونتسکیو و روسو نوشتند که در آن بر خلاف نظام­‌های کلیسایی، حقوق از social contract شروع می­‌شود. بنابر آن­چه گفته شد، روشن است که مفاهیم جدید، تقسیم‌­بندی­‌های حقوق، تاریخ حقوق و فلسفه حقوق، همه ذیل تاریخ اومانیسم سیر می­‌کنند.

 

اولین قانون اساسی در ایران و تحولات پس از آن

 

از سال ۱۲۵۸ که مشروطه تصویب شد، اولین قانون اساسی ایران نوشته شد که دینی نبود. پس از چند سال، متمم قانون اساسی به اصرار شیخ فضل‌الله و دیگران نوشته و نهادی با عنوان نهاد علمای ناظر، تأسیس شد که وظیفه‌‌شان این بود که در هر عصری جمع شوند و بر قوانین مجلس نظارت کنند.

 

از سال ۱۳۰۴ که رضا شاه به صورت رسمی انقراض سلسله قاجاریه را اعلام کرد، آن قانون اجرا نشد. در این دوره، متجددین در ایران صاحب مسند شدند. چند نفر حقوق‌دان بسیار متبحرِ متجدد که در خارج درس خوانده بودند مانند «داور»، عدلیه را تأسیس کردند. نفر دوم، «محمد علی فروغی» بود.

 

پس از چند سال که به تدریج امر قانون‌‌نویسی نهادینه شد، اولین قانون ماهوی ایران که بهترین قانونی است که بین فقه و نظام متجدد جمع کرده است (قانون مدنی) مصوب ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ را نوشتند. به این صورت که از یک طرف، فقهایی مانند مرحوم فاطمی و از طرف دیگر، متجددینی چون فروغی و داور، اقدام به نوشتن قانون مدنی کردند.

 

در واقع این قانون مدنی، جمع  بین دو گرایش است و به همین دلیل در پاره‌‌ای موارد فقهی است، در مواردی هم آثاری از قوانین فرانسه و سوئیس دیده می‌­شود. در واقع، نه در تولید قوانین و نه در نظارت بر قوانین، فقه، نقش بسزا و تأثیرگذاری مستقیم ندارد و به عبارت دیگر، مدخلیت فقه به صورت استنباط قانون از منابع شرع نیست، بلکه صرفاً در مرحله نظارت بر عدم اختلاف قانون با شرع است.

 

 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار