به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، سایت khamenei.ir منتشر کرد: در گرماگرم جنگ، هنگامی که نیروهای انقلاب همهی همّ و غم خود را معطوف مبارزه با دشمن بیرونی کرده بودند، ابوالحسن بنیصدر و طرفداران او از یک سو بر آتش اختلافات داخلی میدمیدند و از سویی دیگر، با اتخاذ راهبردهای اشتباه نظامی، موجبات شکست ایران در عملیاتهای نظامی را رقم زدند. به همین علت، امام خمینی رحمهاللهعلیه با مشورت مسئولان عالیرتبهی نظام، وی را در تاریخ بیستم خرداد ماه ۱۳۶۰ از فرماندهی کل قوا عزل کرد. ۱۱ روز بعد، حضرت آیتالله خامنهای در جلسهای که در مجلس شورای اسلامی بهمنظور بررسی عملکرد بنیصدر برگزار شد، در بیکفایتی وی، ۱۴ دلیل اقامه میکنند و در نهایت مجلس نیز رأی به بیکفایتی بنیصدر میدهد. اما عزل بنیصدر، جدای از تأثیرات سیاسی- اجتماعی که در درون کشور داشت، موجب تغییر سرنوشت جنگ نیز شد که یادداشت زیر به واکاوی این موضوع پرداخته است.
[*] تجربهی جنگ نیابتی آمریکا علیه ایران
سه ماه بعد از شروع جنگ تحمیلی علیه ایران، طارق عزیز، نخستوزیر وقت عراق، در سفر خود به فرانسه خبر ملاقات برژینسکی با صدام را در مرز اردن، در اختیار مجلهی «فیگارو» قرار داد و مدعی شد که ملاقات محرمانهی برژینسکی و صدام قبل از آغاز جنگ بهمنزلهی چراغ سبز آمریکا به عراق برای حمله به ایران بود. فیگارو در اینباره چنین نوشته بود که: «جریان جنگ ایران و عراق در واقع از تیرماه ۱۳۵۹ زمانی آغاز شد که برژینسکی به اردن سفر کرد و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد و قول داد که از صدامحسین کاملاً حمایت نماید و این امر را تفهیم کرد که آمریکا با آرزوی عراق دربارهی اروندرود(شطالعرب) و احتمالا برقراری یک جمهوری عربستان در این منطقه مخالفت نخواهد کرد.»۱
بعدتر، مک فارلین، مشاور امنیت ملی رونالد ریگان، رئیسجمهور ایالات متحده نیز پس از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ توسط ایران، در مقالهای در روزنامهی «لسآنجلستایمز» بهصراحت عنوان کرد: «ما بهظاهر اعلام بیطرفی کردیم. اما اینطور نبود. ما در خلیج فارس حاضر شدیم تا مطمئن باشیم که صدام شکست نمیخورد و چون لازم دیدیم که باید جلوی سقوط صدام را گرفت، خود وارد جنگ شدیم.»
اما حقیقت حملهی عراق به ایران را در مصاحبهی طه یاسین، معاون نخستوزیر عراق با «الثوره» میتوان یافت. او در این مصاحبه، به نکتهی مهمی اشاره میکند و میگوید: «این جنگ بهخاطر چند صد کیلومتر خاک یا نصف شطالعرب نیست. این جنگ بهخاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است.»۲ در واقع هدف از جنگ، واژگونی نظام انقلابی حاکم بر ایران یا تعدیل و مهار انقلاب برای اعادهی نظام پیشین بود؛ چراکه انقلاب اسلامی نظم حاکم بر منطقه و ایران را بر هم زده بود. بنابراین میتوان گفت که فشار شرق و غرب در یک نقطه تلاقی پیدا کرد و آن نقطه صدام بود که میبایست ثابت میکرد هیچ نظامی بدون وابستگی به شرق یا غرب، نمیتواند باقی بماند.
مک فارلین، مشاور امنیت ملی رونالد ریگان، رئیسجمهور ایالات متحده نیز پس از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ توسط ایران، در مقالهای در روزنامهی «لسآنجلستایمز» بهصراحت عنوان کرد: «ما بهظاهر اعلام بیطرفی کردیم. اما اینطور نبود. ما در خلیج فارس حاضر شدیم تا مطمئن باشیم که صدام شکست نمیخورد و چون لازم دیدیم که باید جلوی سقوط صدام را گرفت، خود وارد جنگ شدیم.»
[*] حمایتهای سیاسی- اقتصادی آمریکا و همراهانش از رژیم صدام
ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ژاندارم آمریکا در منطقه بود و آمریکا خود را از اتحاد با سایر کشورهای ضعیف منطقه بینیاز می دانست. تجربهی تاریخی آمریکا از خروج عراق از پیمان بغداد و پیوستن به کمربند کمونیسم نیز منجر به عدم نیاز و اعتماد مقامات آمریکایی به عراق شده بود. اما با پیروزی انقلاب اسلامی، معادلات منطقهی غرب آسیا دچار تغییرات اساسی شد. آمریکا به یک متحد استراتژیک جدید در منطقه نیاز داشت تا علاوه بر مهار انقلاب ایران در داخل مرزها، از سرایت آن به سایر کشورهای منطقه نیز جلوگیری کند. از همینروی در سال ۱۳۶۳ شمسی (نوامبر ۱۹۸۴)، حمایت سیاسی آمریکا از عراق به ازسرگیری روابط کامل دیپلماتیک بین دو کشور پس از هفده سال رکود و قطع روابط انجامید. پس از آن، ریگان با تغییر سریع و صریح رویهی خود، ضمن تأمین اعتبار برای عراق، کشورهای اروپایی را نیز تشویق کرد تا با تعویق زمان بازپرداخت بدهیهای عراق موافقت کنند. خارج کردن عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم، اقدام دیگری بود که به تجهیز تسلیحاتی عراق کمک کرد. فروش هواپیماهای میراژ و سوپراتاندارد و موشکهای اگزوسهی فرانسوی، هواپیماهای میگ روسی و عوامل شیمیایی سیانور، خردل، تابون و سارین آلمانی و بلژیکی، همه در این راستا بود.
علاوه بر این، آمریکا عربستان را تشویق کرد تا با کاهش قیمت نفت، ایران را از مهمترین منبع درآمد برای تأمین هزینههای جنگ، محروم کند. عربستان نیز در راستای طرحهای آمریکایی، برای ضربه زدن و تحت فشار قرار دادن هرچه بیشتر ایران، میزان تولید نفت خود را از دو و نیم میلیون بشکه در روز به شش میلیون بشکه افزایش داد. بدینترتیب قیمت نفت از سی دلار برای هر بشکه، به یکباره به نُه دلار رسید تا شرایط برای ایران هرچه سختتر از گذشته شود.
مقاومت و دفاع جانانهی ایران بهتدریج منجر به مواجههی بیشتر آمریکا در روند نیابتی جنگ با انقلاب اسلامی شد. اقدامات بعدى آمریکا در قبال جنگ ایران و عراق با تجمع ناوگان جنگى این کشور در خلیج فارس، ابعاد گستردهترى یافت و با حمله به سکوهاى نفتى و واحدهاى دریایى ایران، ایجاد مزاحمت براى ایران در اعمال حق «تفتیش و بازرسى»، تجاوز به حریم هوایى، شناسایى و عکسبردارى از مراکز نظامى و غیرنظامى ایران و بالأخره ایجاد حریم امنیتى براى ناوگان هوایى و دریایى خود، حالت خصمانه به خود گرفت.
[*] سناریوهای پیش روی ایران در جنگ
اما در دیگر سو و در جبههی ایران، از ابتدای آغاز جنگ تحمیلی، سه سناریوی اصلی پیش روی دولتمردان و ایران قرار داشت:
بازدارندگی: ایران بهقدری قدرتمند شود که ارتش بعث عراق را منزوی کند و اجازه ندهد که هیچ کشوری به مرزهای ایران نزدیک شود.
یارگیری سیاسی و شرکت در ائتلافهای بینالمللی: با توجه به فضای انقلاب و روحیهی استکبارستیزی انقلاب، به نظر میرسید که ایران در هیچ ائتلافی جایگاه خاصی نخواهد داشت، مگر آنکه خود مبدع و تعیینکنندهی مسیر آن ائتلاف باشد.
دادن امتیاز: به معنای اینکه با قبول اشغال نظامی برخی از قسمتهای ایران، شرایط برای ایجاد آتشبس و صلح و در نتیجه واگذاری بخشهایی از خاک ایران به دشمن مهیا شود. تجربهی تاریخی ایران در دوران معاصر و بهطور خاص بعد از جنگهای ایران و روس نشان داده بود که این راهبرد عملا جز انفعال و شکست چیزی در بر نخواهد داشت.
بنیصدر که در آن زمان فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، سناریوی دوم و سوم را در پیش گرفت. اما عملکرد نیروهای لیبرال به سرکردگی بنیصدر بههمراه گلایههای بیشمار نهضت آزادی از عملکرد نیروهای انقلابی در مجلس، و تأکید آنها بر کمک سازمانهای بینالمللی و کشورهای خارجی در ششماههی ابتدایی جنگ و از سوی دیگر، تأکید بر تاکتیکهای نظامی کلاسیک غربی و آمریکایی، هیچ پیروزیای برای ایران در ششماههی نخست جنگ در بر نداشت.
در مقابل تئوری جنگ کلاسیک بنیصدر، رویکرد حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه و انقلاب اسلامی مانند بسیاری دیگر از عرصههای اجتماعی- سیاسی، استفاده از «نیروهای مردمی» بود، اما بنیصدر نظریات انقلابیون مبنی بر استفاده از نیروهای مردمی و تئوری دفاع و مقاومت را به سخره میگرفت. با این وجود، حضور «نیروهای مردمی»، مانع اصلی از پیشروی ارتش بعث عراق در ایران بود.
کارتر در اظهارنظری در مورد جنگ ایران و عراق گفت: «امیدواریم این جنگ، ایران را بر سر عقل بیاورد.»۳ این در حالی بود که سران لیبرال در ایران هنوز به کمک آمریکا در این جنگ امیدوار بودند و تأکید داشتند که کار را باید از طریق سازمانهای بینالمللی پیش ببریم تا آنها مانع حرکت صدام شوند.
درحالیکه نیروهای لیبرال در پی تلاش برای رسیدن به یک اجماع جهانی علیه عراق بودند و امید به شورای امنیت برای بازدارندگی از ادامهی هجوم عراق داشتند، نامهی وزارت خارجهی آمریکا به هیئت نمایندگی دفتر اروپایی سازمان ملل، حاکی از واقعیت دیگری بود. در آن نامه، «وزارت خارجه به نمایندهی آمریکا در سازمان ملل دستور میدهد که حمایت سایر هیئتهای نمایندگی غربی در سازمان ملل را جلب نمایند تا در مورد پیشنویس قطعنامهی ایران که استفادهی عراق از جنگافزار شیمیایی را محکوم میکند، رأی ممتنع دهند. در غیر اینصورت، ایالات متحده جریان این قطعنامه را متوقف میسازد.»
[*] شکست استراتژی بنیصدر در جنگ
در دوران ریاستجمهوری بنیصدر و نخستوزیری شهید رجایی، دولت رجایی از دو جهت تحت فشار بود: از بُعد خارجی تحریمهای آمریکا و اروپا و حملهی هواپیماهای عراقی به پایانههای نفتی ایران و در بُعد داخلی کارشکنی بنیصدر در وزارت اقتصاد و بانک مرکزی و شورشهای مجاهدین خلق بهعنوان حامیان بنیصدر کار را برای دولت رجایی سخت کرده بود.
فرماندهی بنیصدر بر کل قوا، عیوب و کاستیهای زیادی بر بنیهی دفاعی کشور تحمیل کرد و بر سهولت پیشروی نیروهای ارتش عراق در عمق ایران و محاصرهی شهرها افزود. از طرفی آرایش دفاعی نیروهای ایرانی به شیوهی سنتی و بدون بررسی دقیق و بدون در نظر گرفتن احتمالات گوناگون انجام میگرفت. معابر مسدود نشده بود و درک روشنی از تلاش اصلی عراقیها وجود نداشت.
بنیصدر تصور میکرد با اتکا به استفاده از روشهای کلاسیک، هم میتواند پیروزیهایی در جنگ به دست بیاورد و هم با این پیروزیها، مخالفان داخلی خود را شکست دهد. اما آنچه در عمل رقم خورد، دقیقاً خلاف تصور بنیصدر بود. در زمان وی، چهار عملیات طرحریزی شد که همهی آنها با شکست مواجه شدند:
در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۵۹در منطقهی غرب رودخانهی کرخه که در نهایت نیروهای ایرانی به مواضع قبلی خود عقبنشینی کردند.
در تاریخ ۳ آبان ۱۳۵۹برای شکست محاصرهی آبادان که به دلیل نداشتن اطلاعات دقیق و بعضاً تکیه بر اطلاعات کاذب، با ناکامی روبهرو شد.
در تاریخ ۱۵ دیماه ۱۳۵۹، عملیات نصر اتفاق افتاد که بعدها به عملیات هویزه معروف شد و شهادت بسیاری از دانشجویان پیرو خط امام را در بر داشت.
در تاریخ ۲۰ دیماه ۱۳۵۹ عملیات «توکل» برای شکست حصر آبادان و فتح خرمشهر طرحریزی شد که نتیجهای مانند سه عملیات قبل در برداشت.
[*] رویکرد نیروهای انقلاب اسلامی: استفاده از «نیروهای مردمی»
در مقابل تئوری جنگ کلاسیک بنیصدر، رویکرد حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه و نیروهای انقلاب اسلامی مانند بسیاری دیگر از عرصههای اجتماعی- سیاسی، استفاده از «نیروهای مردمی» بود، اما بنیصدر نظریات انقلابیون مبنی بر استفاده از نیروهای مردمی و تئوری دفاع و مقاومت را به سخره میگرفت. با این وجود، حضور «نیروهای مردمی»، که به فرمان امام خمینی وارد کارزار جنگ شده بودند، مانع اصلی از پیشروی ارتش بعث عراق در ایران بود. از همین روی، رژیم عراق پس از روبهرو شدن با مقاومت مردمی و متوقف شدن پیشرویهای سریع در خاک ایران و نرسیدن به مقاصد نظامی مدنظرش، دو راهحل پیش روی خود داشت: عقبنشینی یا استقرار در مواضع اشغالی.
انتخاب مورد اول برای سران عراقی بهمنزلهی شکست بود و تنها راهحل دوم را میتوانستند مورد توجه قرار دهند. تصمیم اشتباه بنیصدر نیز به کمک ارتش صدام آمد. وی بعد از شکستها و ناکامیهایی که تجربه کرد، تصمیم گرفت تفکر تهاجم گسترده به دشمن را بهصورت کلی کنار بگذارد. ودر «خطایی راهبردی» اعلام کرد که ایران قصد تهاجم گسترده به دشمن را ندارد و فقط به فکر دفاع از مواضع باقیمانده خواهد بود!۴ این سخنان بنیصدر، رژیم عراق را نسبت به درست بودن استراتژی انتخابشدهی خود امیدوارتر کرد.
طراحی عملیات آزادسازی آبادان و فتح خرمشهر نیز دقیقا زمانی آغاز شد که ایران، تحول راهبردی جدید را در سرلوحهی طرحریزی نظامی خود قرار داده بود. به همین دلیل بود که روزنامهی آمریکایی «یونایتد پرس» بعد از روی کار آمدن نیروهای انقلابی، در مقالهای نوشت: «جنگ بهجای آنکه ایران را تضعیف کند موجب تحکیم آن شده است و اکنون مسئولان عراقی بهدنبال آتشبس هستند.»
اما درحالیکه وضعیت در جبهههای جنگ مناسب نبود، بنیصدر به اختلافات داخلی مشغول بود. امام خمینی بارها بر اصلی بودن جنگ و کنار گذاشتن اختلافات داخلی تأکید میکردند، ولی از سوی بنیصدر و طرفداران وی هیچگونه عکسالعمل مثبتی دریافت نمیشد. سرانجام امام بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و نمایندگان مجلس هم عدم کفایت سیاسی او را تصویب کردند و بنیصدر از ریاستجمهوری عزل شد.
تغییر راهبرد ایران پس از عزل بنیصدر
بعد از برکناری بنیصدر و روی کار آمدن نیروهای انقلابی، دو تحول اساسی اتفاق افتاد:
ابتکار در حوزهی طراحی و عملیات و عدم اکتفا به روشهای جنگی کلاسیک
تأکید بر شناخت «توان داخلی» و استفاده از ظرفیت بالقوهی «نیروهای مردمی» و همچنین عدم تکیه بر سازمانهای بینالمللی و نیروهای خارجی
این تغییر استراتژی، موجب تقویت جبههها و آغازی برای پیروزیهای ایران شد. تنها راه نجاتبخش برای ایران، ایستادگی و بازدارندگی و تلاش بیوقفه برای جبران ضعفهای باقیمانده بود. در حقیقت دو اصل اساسی برای پیروزی ایران را میتوان مقاومت و تلاشهای بیوقفهی مردم و مسئولین و مهمتر از آن، همراهی مسئولین با یکدیگر با وجود اختلافات بعضاً بسیار شدید، نام برد.
در حقیقت، بعد از برکناری بنیصدر و کنارگذاشتن تفکرات او و همراهانش مبنی بر ادارهی جنگ به روش کلاسیک و همچنین قرار دادن ارتش در برابر نیروهای مردمی از سویی، و نادیده گرفتن ظرفیت عظیم مردمیای که بعد از انقلاب اسلامی در ایران بهوجود آمده بود از سویی دیگر، موجب شد سرنوشت جنگ تغییر کند و ماشین جنگی عراق که به تمام قوت در حال پیشروی بود، متوقف شود. کار حتی به جایی کشید که طرف مقابل، صحبت از اعلام آتشبس و اتمام حملات و قبول شروط ایران میکرد.
طراحی عملیات آزادسازی آبادان و فتح خرمشهر نیز دقیقا زمانی آغاز شد که ایران، تحول راهبردی جدید را در سرلوحهی طرحریزی نظامی خود قرار داده بود. به همین دلیل بود که روزنامهی آمریکایی «یونایتد پرس» بعد از روی کار آمدن نیروهای انقلابی، در مقالهای نوشت: «جنگ بهجای آنکه ایران را تضعیف کند موجب تحکیم آن شده است و اکنون مسئولان عراقی بهدنبال آتشبس هستند.»۵
پینوشتها:
۱. روزنامه انقلاب اسلامی، ۱۷/۹/۱۳۵۹
۲. جوادیپور محمد، نیکفرد علی، حسینی یعقوب (۱۳۷۲)، نقش ارتش جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس، جلد اول: نبردهای غرب دزفول، تهران: سازمان عقیدتی- سیاسی ارتش، ص ۴۱
۳. بهزاد حسین، بابایی گلعلی (۱۳۸۸)، همپای صاعقه، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر، چاپ دهم
۴. درودیان محمد (۱۳۸۵) سیری در جنگ ایران و عراق، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ دهم، فصل دوم، ص ۳۵
۵. حسین بهزاد، گلعلی بابایی، همان