به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، محمدرضا حافظ نیا استاد و مدیر گروه جغرافیای سیاسی و مدیر قطب علمی جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس اظهار داشت: مسائل تهران در طول 220 سالی که از عمر انتخاب تهران به عنوان پایتخت کشور ایران میگذرد، به خصوص در 100 سال گذشته و در سنوات اخیر، هرچه به جلو آمده است بر پیچیدگیها و مشکلات آن افزوده شده است.
وی افزود: مشکلات تهران مانند داستان گلوله برفی است که از سر کوه شروع میشود، کم است و بعد بزرگتر میشود. درباره اینکه چه دلایلی سبب وقوع این مسئله شده و ریشههای آن چیست؟ میتوان به چند مورد اشاره کرد.
تمرکز ،مهمترین عامل شکلگیری تهران کنونی
استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دانشگاه تربیت مدرس با اشاره به مهمترین دلایل مشکلات کنونی تهران گفت: مهمترین عامل شکلگیری تهران کنونی از دید من به عنوان جغرافیدان سیاسی چیزی است که به آن تمرکز میگوییم. تمرکز در فضای ملی. یک نقطۀ کانونی به عنوان پایتخت انتخاب شد ولی فرآیندهای سیاسی در کشور و شیوه و نگرش به اداره کشور در ساخت سیاسی و حکومتی، سبب شد تا تهران یک موقعیت کانونی تمرکزگرایانه پیدا کند.
حافظ نیا ادامه داد: تمرکز سیاسی در تهران نقطۀ آغاز تمرکزهای دیگر در تمام مولفههای قدرت در ابعاد مختلف اداری، اقتصادی، اجتماعی، فنی و تکنولوژی و خدماتی بود. این تمرکز سیاسی به ساخت سیاسی کشور در گذشته بر میگردد.
وی تصریح کرد: ساخت سیاسی کشور از انقلاب مشروطه توسط انقلابیون مشروطه و طرفداران قانون اساسی آن زمان، «بسیط و متمرکز» انتخاب شد. با روی کار آمدن حکومت رضاشاه بر جنبههای تمرکزگرایانه این ساخت سیاسی افزوده شد و تمام امور ریز و درشت فضای ملی در کنترل تهران قرار گرفت و لایههای مختلف حکومتی در فضاهای دیگر کشور عملا کماختیار و بدون قدرت شدند.
مدیر گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس افزود: این تمرکز قدرت، سایر عناصر قدرت را در سطح ملی متوجه تهران کرد و در حال حاضر قدرت سیاسی، علمی، ارتباطی، اقتصادی، خدماتی، دیپلماتیک، نظامی، امنیتی و ... در تهران متمرکز شده است. تمرکز هر یک از این موارد به صورت یک جریان و فرآیند رخ داده و یک شب به وقوع نپیوسته است.
حافظ نیا گفت: این تمرکز قدرت سبب شد تا تهران بتواند پشتیبانیهای لازم را از عوارض تمرکز قدرت فراهم کند. این مسئله باعث افزایش جمعیت تهران شد. برای تامین نیازهای جمعیت و انجام خدمات، تهران به تاسیسات و نهادهای پشتیبان نیاز داشت. از فضای جغرافیایی تا کالبدها، از ابزارهای حمل و نقل تا ابزارهای فنی و تخصصی و زیرساختها، از نیازهای روزمرۀ مردم در شبکۀ تجاری و شبکۀ فروشگاهی تهران مانند بازار و فروشگاههای سر خیابانها تا سیستمهای خدماتی مانند مدرسه و مراکز بهداشت و درمان، آب و ... همه به فضای جغرافیایی نیاز داشتند.
رئیس سابق انجمن ژئوپلیتیک ایران عنوان کرد: این مسئله سبب شد تا تهران دچار انبساط فضایی شده و در دو بعد افقی و عمودی توسعه پیدا کند. یعنی تهران به شکل یک مثلث که هم از قاعده و هم در ارتفاع رشد کرد.
وی ادامه داد: تهران از نظر تراکم جمعیت اشباع شد و این تراکم به کرانهها و پس کرانههای آن سرایت کرد. شبکههای شهری اقماری شکل گرفتند و الان شبکه پس کرانهای بسیار آشفته هم در تهران و هم در اطراف آن شکل گرفته که یک سر آن به آبعلی و رودهن و سرهای دیگر آن به قم و قزوین منتهی میشود و این احتمال وجود دارد که در آینده حتی به تاکستان و زنجان هم برسد. این پهنۀ فلاتی جنوب البرز مرکزی در قالب یک سپهر جمعیتی و سکونتگاهی آشفته در آمد.
حافظ نیا گفت: ریشه همه این مسائل به حکومت سیاسی بسیط بر میگردد که از نوع متمرکز است نه غیرمتمرکز. حکومت در کشورهایی مانند ژاپن، ایتالیا و فرانسه از نوع بسیط و تکساخت است اما نوع حکومت ایران بسیط تکساختی است که در آن تمرکز هم حاکم است.
مدیر قطب علمی جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس افزود: این الگوی حکومتی در دوره مشروطه در ایران پایهگذاری شد و در جمهوری اسلامی نیز توسط طراحان قانون اساسی تداوم پیدا کرد. حقوقدانهای اساسی ایران بر مبنای این پارادایم فکر میکنند و همین افراد الگوی قانون اساسی ایران را طراحی کرده و در فضای ملی استمرار دادند.
وی تاکید کرد: بخش عمدهای از معضلات کشور، ریشه در این ساخت سیاسی متمرکز دارد که از نظر من برگشت از آن بسیار دشوار است؛ چون یک فرهنگ سیاسی در این صد سال تولید و یک پارادایم شده است و این پارادایم در افکار عمومی، تودۀ مردم، طبقۀ دانشگاهی، به ویژه در طبقۀ موثر مانند حقوقدانها چه حقوق اساسی و چه اداری و نیز علوم سیاسی جا افتاده است.
بخش عمده منابع مالی کشور در تهران متمرکز است/ متهم اصلی در معضلات تهران تمرکز سیستم بانکی و پولی است
حافظ نیا اظهار داشت: مسئله دیگر، تمرکز مالی در تهران است. به این معنا که منابع قدرت مالی و سرمایه در تهران متمرکز شده است. پول متغیر اصلی است که انسانها برای زندگی خود به دنبال آن هستند. بخش عمده منابع مالی کشور در تهران متمرکز است.
وی ادامه داد: تناسب مستقیمی بین حجم پول و حجم جمعیت و آدمها وجود دارد. در بخش عمدهای از خیابانهای اصلی تهران نهادهای مالی و پولی و موسسات مالی و بیمه مانند قارچ روییدهاند. این نشان میدهد که حجم پول در پایتخت بالاست. تاسیس و راه اندازی بانکها و موسسات مالی در تهران، از دم و بازدم پول در این شهر حکایت دارد.
حافظ نیا گفت: این تراکم پول ریشه در تراکم سیاسی و فعالیتهای اقتصادی دارد. هرچه پول بیشتر باشد، فعالیتهای اقتصادی و جذب جمعیت بیشتر میشود. هر فردی که وارد تهران میشود، به خدمات مختلفی از قبیل غذا، مسکن، اشتغال و تحصیل نیاز دارد. تامین هر یک از این نیازها، به فضای جغرافیایی احتیاج دارد و این باعث توسعه تهران میشود.
استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دانشگاه تربیت مدرس تصریح کرد: این سیستم بانکی و پولی کشور که در تهران متمرکز است را یک متهم اصلی میدانم و متولیان این کار از بانک مرکزی تا وزارت اقتصاد و خود دولت و مجلس، همه در معضلات تهران مسئول هستند.
وی با ذکر دلایل دیگر مشکلات تهران افزود: یک سری عوامل فرعی نیز در ایجاد مشکلات برای تهران نقش دارند. مثلا برخی از شبکههای خدماتی که نیاز به فضای وسیعی دارند در تهران به وجود آمدهاند.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس با اشاره به گستره شبکه دانشگاهی در تهران ،گفت: یک شبکه بزرگ دانشگاهی در تهران وجود دارد. چه نیازی به حضور این شبکه دانشگاهی در تهران است؟ حضور برخی موسسات مانند دانشگاه علمی و کاربردی لازم است اما چه لزومی دارد که دانشگاههای ملی و بزرگ در تهران باشند؟ وجود این دانشگاهها نیاز ذاتی تهران نیست. دانشگاه تهران و دو الی سه دانشگاه محوری میتوانند در تهران باشند. اما چه نیازی است که این همه دانشگاه مختلف در تهران باشند؟ بودنِ اینها بار فضایی بر فضای جغرافیایی تهران ایجاد میکند.
در طول تاریخ 120 ساله تهران، مدیریت سیاسی فضا در این شهر ناموفق عمل کرده است
رئیس سابق انجمن ژئوپلیتیک ایران گفت: شبکه دیگر، دستگاههای نظامی- دفاعی کشور است. چه نیازی است که خیلی از سیستمهای دفاعی کشور در تهران باشند؟ ستاد کل نیروهای مسلح، ستادهای کل و ستادهای فرماندهی نیروهای چندگانه باید در تهران باشند، اما چه لزومی دارد که لشکرها، واحدهای عملیاتی و ستادهای فرعی در تهران حضور داشته باشند؟
وی افزود: دو عامل دیگر را هم در مشکلات تهران مقصر میدانم؛ یکی مربوط به سوء مدیریت سیاسی است. یعنی متاسفانه در طول تاریخ 120 سالۀ تهران، مدیریت سیاسی فضا در این شهر ناموفق عمل کرده است.
مدیر قطب جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد: در این زمینه دو نقص دیده میشود؛ یک مسئلۀ مربوط به عدم بینش و دانش جغرافیایی مدیران سیاسی فضا بوده است که این مدیران هم در سطح ملی یعنی پایتخت کشور، هم در سطح منطقهای یعنی پهنۀ فلاتی جنوب البرز مرکزی و هم در سطح محلی یعنی شهر تهران، در طول صد سال گذشته، یعنی هم در رژیم قاجار ، هم در رژیم پهلوی، و هم در جمهوری اسلامی بینش و دانش جغرافیایی نداشتهاند و پدیدههای فضایی آن را نتوانستهاند مدیریت کنند. از علم و دانش جغرافیا به خصوص جغرافیای سیاسی هیچ استفادهای نکردهاند.
حافظ نیا تاکید کرد: اگر ذرهای دانش و فهم جغرافیایی در مدیران وقت تهران بود، حداقل صنایع تهران را در غرب این شهر مستقر نمیکردند. زیرا جغرافیدانها میدانستند که تهران در مسیر بادهای غربی قرار دارد و استقرار کارخانهها در غرب تهران میتواند آلودگیهای آنها را به فراز شهر تهران منتقل کند. مشکلی که شهروندان تهرانی و خود دولتمردان را آزار میدهد.
وی درباره نقص دوم گفت: به نظر من، ساختار مدیریت سیاسی تهران ضعیف بوده است. یعنی ما در مجموعه تهران یک ساختار مدیریت سیاسی فضایی گسیخته داریم. این گسیختگی ریشه تاریخی دارد. یعنی از انقلاب مشروطه شروع شده است و تا الان نیز ادامه دارد.
این استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک افزود: تا سیستم مدیریت سیاسی فضا در تهران یکپارچه نشود، امکان درست کردن آن وجود ندارد. از نظر قانونی مسئول مدیریت سیاسی فضا در حوزه تهران، استاندار و به خصوص فرماندار است. اما فرماندار تهران ضعیفترین نهادی است که در سیستم مدیریتی از آن نام برده میشود. فرماندار تهران باید در تراز هیات وزیران و عضو کابینه باشد.
وی ادامه داد: پس یکی دیگر از ریشههای مشکل به نهاد مدیریت کننده فضای تهران در سطح محلی و منطقهای بر میگردد که دو بعد دارد، یکی عدم بینش جغرافیایی به خصوص در زمینه جغرافیای سیاسی و دوم اینکه سیستم مدیریت سیاسی فضا از هم گسیخته است.
شکست تمرکز سیاسی و اجرایی ، راهکار برون رفت از مشکلات تهران است
مدیر گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس در بخش دیگر گفتگو، با اشاره به راهکارهای برون رفت از مشکلات تهران گفت: راهکار برون رفت از مشکلات تهران این است که همان ریشههای مشکل را ریشهزدایی یا ریشهکنی کنیم. یعنی اینکه، تمرکز سیاسی و اجرایی شکسته شود. دیگر اینکه مدیران سیاسی کشور و طبقۀ نخبهای که ادعا دارند خیلی از مسائل را میفهمند به خصوص در حوزه حقوق، علوم سیاسی، علوم اجتماعی و اقتصادی نگرش خود را تغییر دهند. باید نگرش و دانش جغرافیایی نیز پیدا کنند. البته کار سختی است.
می توان به ظرفیتهای قانون اساسی تکیه کرد و تمرکز را در هم شکست/ ذات جمهوری اسلامی نیز تمرکزگرا نیست
حافظ نیا افزود: از دید من قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران راهها را باز کرده است، یعنی به همین ظرفیتهای قانون اساسی میشود تکیه کرد و تمرکز را در هم شکست. ما در کشور به وحدت سیاسی نیاز داریم نه به تمرکز سیاسی. تاریخ و سنت سیاسی در ایران چند هزار ساله، تمرکز سیاسی از این نوع نبوده است.
مدیر قطب علمی جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس تاکید کرد: این نوع تمرکز سیاسی و اجرایی در ایران، حدود 100 سال عمر دارد، و ریشههای آن به انقلاب مشروطه و بعد فرهنگسازی سیاسی ناشی از آن که انجام شده است، بر میگردد. به نظر من حضرت آیت الله خمینی (ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی تمرکزگرای سیاسی نبود و ذات جمهوری اسلامی نیز تمرکزگرا نیست.
وی گفت: آنهایی که تمرکز سیاسی در ایران را ایجاد کردند میخواستند از طریق تمرکز اداری، تمرکز و وحدت سیاسی در ایران را تامین کنند. یعنی در واقع استراتژی آنها استراتژی وحدت سیاسی از طریق تمرکز سیاسی و اداری و اجرایی بود.
استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دانشگاه تربیت مدرس افزود: از نظر من جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد وحدت سیاسی، به این نیازی ندارد، بلکه از طریق شبکۀ ائمه جمعه، شبکۀ نمایندگان ولی فقیه در استانها و مناطق کشور و شبکه رسمی نمایندگان دولت در سطح کشور خیلی راحت میتواند وحدت سیاسی را حفظ و تضمین کند.
حافظ نیا عنوان کرد: اصلا نیازی به سیستم اداری و اجرایی متمرکز ندارد که از آن طریق بخواهد وحدت سیاسی ایجاد کند. من بر این باورم که ذات جمهوری اسلامی اصلا نیاز به تمرکز سیاسی و اداری ندارد. بنابراین تمرکززدایی همهجانبه از ساخت سیاسی-اداری کشور و تهران به عنوان مرکزیت سیاسی آن باید انجام شود.
وی ادامه داد: تمرکز مالی- اقتصادی نیز در تهران به تدریج ایجاد شده است. اگر در گذشته تمرکز مالی- اقتصادی تبعی یعنی به تبعیت از تمرکز سیاسی در تهران ایجاد شده بود، در حال حاضر دیگر تمرکز سیاسی عامل بقای آن نیست و خودش عامل بقای خود است.
رئیس سابق انجمن ژئوپلیتیک ایران تاکید کرد: الان اگر تمرکز سیاسی را از تهران بگیرند، مسائل تهران حل نمیشود، چون گرفتن پایتخت و بردن آن از تهران به جای دیگری -که پیشنهاد بسیار غلط و نشدنی نیز از دید جغرافیای سیاسی است-، این نقش سیاسی در مقیاس ملی از تهران گرفته میشود اما مشکل حل نمیشود.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس افزود: مسئلۀ کنونی تهران دیگر تمرکز سیاسی تنها نیست. الان تمرکز مالی خود به یک فلسفه تبدیل شده است. پایتخت میتواند در تهران باشد و در عین حال تمرکز را شکست. برای ما جغرافیدانان سیاسی این کار خیلی راحت است.
تمرکززدایی ارادۀ سیاسی میخواهد و باید توسط متخصصان جغرافیای سیاسی انجام شود
وی ادامه داد: تمرکززدایی که متخصصین امور اداری مطرح میکنند با تمرکززدایی از دید جغرافیای سیاسی به کلی متفاوت است. آنها بر اصل تفویض اختیار در تمرکززدایی سازمانی درون دولت تأکید دارند، در حالی که جغرافیدانان سیاسی به توزیع فضایی قدرت در کشور میاندیشند. بنابراین این تمرکززدایی ارادۀ سیاسی میخواهد و باید توسط متخصصان جغرافیای سیاسی انجام شود.
این استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک گفت: تمرکززدایی مالی هم احتیاج به سازوکارهای قانونی و اداره سیاسی دارد که باید توسط مجلس و پارلمان انجام شود. در ترکیه، نقش سیاسی را از استانبول گرفتند و به آنکارا منتقل کردند. ولی مشکل استانبول حل نشد، چون تمرکز مالی و اقتصادی و ارتباطی در استانبول به فلسفهای تبدیل شده بود و دیگر نقش تبعی نداشت.
حافظ نیا افزود: همان مسئلهای که الان در کراچی وجود دارد. نقش سیاسی را از کراچی گرفتند و به اسلام آباد بردند اما مشکل کراچی حل نشد. یا مشکل بمبئی حل نشد. چرا؟ چون تمرکزهای دیگری که در حوزههای مالی- اقتصادی و ارتباطی ایجاد شد بود و خودشان علت وجودی شده بودند و جنس اینها متفاوت بود.
وی عنوان کرد: بنابراین حل آنها احتیاج به ارادۀ سیاسی، تغییر قوانین و حمایت قانونی دارد، و این کار باید با یک بینش و دانش قوی جغرافیای سیاسی انجام شود. مدیران سیاسی جمهوری اسلامی حتما باید جغرافیای سیاسی بدانند و در همۀ سطوح بینش جغرافیایی پیدا کنند. سرشت سیستم باید جغرافیا گرا بشود و شعور جغرافیایی پیدا کند.
مدیر قطب علمی جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس در بخش پایانی گفتگو با تشریح کاربردهای علم جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک برای حل مشکلات تهران اظهار داشت: ژئوپلیتیک یکی از شاخههای علم جغرافیای سیاسی است. عمده مباحث تهران به حوزه جغرافیای سیاسی مربوط میشود. یعنی اگر دولت به این اراده برسد و بخواهد مشکل تهران حل شود، باید حل مشکل را از علم جغرافیای سیاسی تقاضا کند. چون پایتخت مسئله و موضوع ذاتی جغرافیای سیاسی است.
وی افزود: پایتخت یک نقش سیاسی ایفا میکند که این نقش ذاتی تهران در چارچوب دسیپلین علمی جغرافیای سیاسی قرار میگیرد. این موضوعی نیست که تنها به برنامهریزان شهری و شهرسازان و... مربوط باشد. بعضیها فکر میکنند که شهرسازها میتواند در این حوزه هم وارد شوند. این اشتباه است. این کار جغرافیای سیاسی است.
حافظ نیا ادامه داد: یک وجه آن شهرسازی و ساخت شهر در فضای جغرافیایی است که برنامهریزان شهری و شهرسازان و معماران باید انجام دهند. مرز این دو باید از هم تفکیک شود. جغرافیدانان سیاسی، برنامهریزان شهری نیستند. برنامهریزان شهری نیز جغرافیدان سیاسی نیستند. آنها به وجوه سیاسی مکانهای شهری کاری ندارند. حداکثر کار برنامهریز شهری، بهینهسازی فضا برای استقرار و فعالیت انسان در شهر است.
این استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک گفت: شهرسازی و برنامهریزی شهری یک کار تخصصی برنامهریزی است در حالی که مدیریت سیاسی فضا حوزۀ دیگری است. در مدیریت، هم مدیریت شهری و هم مدیریت سیاسی فضای شهری داریم.
وی افزود: مدیریت شهری، فضای شهر را اداره میکند، یعنی در واقع به نیازهای فضایی شهروندان پاسخ میدهد. اما آنکه به مقیاس و ابعاد سیاسی شهر در عرصههای محلی، ملی و بینالمللی کار دارد، مدیریت سیاسی فضاست. جغرافیای سیاسی در اینجا وارد میشود.
رئیس سابق انجمن ژئوپلیتیک ایران تصریح کرد: جایگاه جغرافیدانان سیاسی در شهر تهران، سامان دادن به سازۀ مدیریت سیاسی در فضای تهران، آمایش و برنامهریزی سیاسی فضای تهران، هدایت جریان مطالعاتی کلی مربوط به ساماندهی پایتخت که توسط تخصصهای مختلف انجام میشود و فعالیت در حوزۀ توزیع فضایی قدرت است که چطور قدرت را در فضای جغرافیایی پخش کنند تا سیستم متعادلی از مکانیسمهای عملیاتی در اداره تهران، بتواند آن را اداره کند.
حافظ نیا ادامه داد: خیلی ساده بخواهم بگویم این دفاتری که دولت راه انداخته به نام دفاتر خدمات دولت، یک کار جغرافیای سیاسی است.
وی در پایان گفت: ارتباط تهران با سیستم ملی و سیستمهای منطقهای که در حوزۀ ژئوپلیتیک به عنوان شاخهای از این رشته مطرح میشود نیز در حوزه جغرافیای سیاسی است. چیزی که به عنوان دیپلماسی شهری، خواهرخواندگی، جهانی شدن و... مطرح میشود اینها مفاهیمی ژئوپلیتیکی هستند که جغرافیدانان سیاسی ژئوپلیتیسین باید وارد اینها شوند.