به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، به نقل از پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ پس از فرار محمدرضا پهلوی از ایران و انتشار خبر بازگشت قریبالوقوع امام خمینی(ره) به كشور، انقلابیون با مسائل جدیدی روبهرو شدند؛ حفظ جان امام(ره) و ایجاد امنیت، برگزاری استقبالی باشكوه برای رسمی كردن ورود امام(ره)، برنامهریزی برای هماهنگی نیروها و آماده كردن بهترین مكان برای استقرار ایشان از مسائلی بود كه نیاز به تشكیل كمیتهای برای فراهم كردن این مقدمات را بیش از پیش نمایان میكرد به همین منظور ستاد استقبال از امام(ره) اعلام تشكیل شد.
با آغاز به كار ستاد استقبال، بسیاری از گروههای ناهمسو با انقلاب اسلامی از جمله سازمان مجاهدین خلق كوشیدند تا با استفاده از كانالهای خود به تشكیلات این ستاد نفوذ كنند اما در این بین با ایستادگی نیروهای انقلابی به ویژه آیتالله شهید مطهری مواجه شده و ناكام ماندند. در این نوشتار به تلاشهای منافقین برای رخنه در تشكیلات ستاد استقبال و نحوه مقابله شهید مطهری با این نفوذ مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
*** انتخاب شهید مطهری به ریاست كمیته استقبال از امام(ره)***
در روز شنبه 30 دی ماه 1357 كمیته استقبال از امام خمینی(ره) برای تسهیل ورود ایشان به كشور، حفاظت، تداركات و تشریفات ورود ایشان تشكیل شد و اولین اطلاعیه خود را درباره چگونگی برگزاری مراسم استقبال در سوم بهمن در روزنامههای كثیرالانتشار درج كرد.[1]
اولین و مهمترین موضوعی كه میبایست پس از تشكیل كمیته مورد بررسی قرار گیرد تعیین شخصی از میان اعضا به عنوان سرپرست ستاد استقبال بود. لذا طی جلسهای كه در اول بهمن در مدرسه رفاه برگزار شد پس از رایگیری میان اعضا، آیتالله شهید مطهری به عنوان رییس كمیته استقبال از امام خمینی(ره) و رابط این ستاد با شورای انقلاب انتخاب شد.
اجماع اعضا به منظور انتخاب شهید مطهری به ریاست كمیته استقبال رابطه مستقیمی با انعطافناپذیری وی در مقابل جریانهای انحرافی داشت؛ همانگونه كه یكی از دلایل انتخاب شهید مطهری به ریاست شورای انقلاب نیز همین مسئله بود. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی درباره انتخاب آیتالله مطهری از سوی امام(ره) به ریاست شورای انقلاب میگوید: «اینكه امام به ایشان گفته بودند، من فكر میكنم بیدلیل هم نبوده. چون امام(ره) از بروز خطوط گوناگون، خطوط چپ، راست، ملیگرایی و امثال اینها خوب مطلع بودند كه بعد از پیروزی و آزاد شدن جو، این خطوط ظهور میكند. آن موقع هم این خطوط حمایت خارجی داشت. آقای مطهری در دوران پیش از پیروزی انقلاب قاطعیت خودشان را در مقابل خطوط انحرافی نشان داده بودند و انعطاف ناپذیریشان را از این جهت، این رسالت را قاعدتا با اینكه همه ما بودیم ولی امام(ره) ایشان را انتخاب كرده بودند.»[2]
البته شهید مطهری مدتها قبل متوجه انحراف سازمان مجاهدین شده بود. همانطور كه حضرت آیتالله العظمی خامنهای میفرمایند: «درمورد مبارزه با التقاط هم باید بگویم كه ایشان [استاد مطهری] تا مدتها تنها كسی بود كه به خطر التقاط توجه میكرد. تا سالهال 52 و 53 بسیاری از علمای روشنفكر و فضلا و محققین ما در تهران و قم و در مشهد و جاهای دیگر خطر التقاط را توجه نمیكردند... مرحوم مطهری تنها كسی بود كه مطلقا اغماض نمیكرد و سختگیرانه این نقاط را بیرون میكشید... ایشان در مبارزه با التقاط به نظر من نقش اول و درجه یك را دارند... ایشان بعد از امام(ره) بیش از همه حساسیت نشان داد... مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام(ره) نقش داشتند و خودشان آنقدر حساسیت نشان دادند تا عملا كنار كشیدند و آن وقت مجاهدین ایشان را متهم كردند به اینكه سازشكارند و اهل مبارزه نیستند...»[3] بیجهت نبود كه آیتالله خزعلی درباره شهید مطهری اعتقاد داشت كه «همانگونه كه كریستف كلمب كاشف آمریكا بود مرحوم مطهرى كاشف منافقین و بدفكرها و بدخیالها بود.»
***تلاش منافقین برای نفوذ در تشكیلات ستاد استقبال از كانال نهضتآزادی***
با آغاز به كار ستاد استقبال از امام(ره)، منافقین فرصت را مغتنم دیدند تا با استفاده از كانال اصلی خود یعنی نهضتآزادی كه هم در نوفللوشاتو و هم در داخل ایران فعال بود به تشكیلات اجرایی و امنیتی ستاد استقبال نفوذ كنند.
تقریبا همه روایتهای موجود از روزهای ورود امام خمینی(ره) به كشور، نشاندهنده ارتباط نزدیك سازمان مجاهدین خلق و نهضتآزادی است. حجتالاسلام محلاتی درباره ارتباط نزدیك نهضتآزادی با منافقین و مشكلاتی كه متعاقب آن در ستاد استقبال به وجود آمد میگوید: «خطهای مختلفی در آنجا بود. ما با مشكلات زیادی در كمیته استقبال مواجه بودیم. بسیاری از برادرها بودند كه با هم هماهنگ نبودند. خط فكریشان خیلی با هم نمیخواند. برادرهایی كه جز هیئت موتلفه بودند، اینها یك برنامههایی داشتند. برادرانی كه عضو نهضت آزادی بودند یك برداشتهای دیگری داشتند؛ اینها (نهضت آزادیها) با گروه مجاهدین خلق خیلی رفیق بودند.»[4] در ادامه به دو مورد از تلاشهای منافقین برای نفوذ در تشكیلات ستاد استقبال میپردازیم.
1- تلاش منافقین برای حضور در مراسم خوشآمدگویی به امام(ره)
طبق برنامهریزی كمیته استقبال قرار بر این بود كه یك دانشجو در فرودگاه و یك فرزند شهید در بهشت زهرا ورود امام(ره) را خیر مقدم بگویند. در این بین مجاهدین خلق تلاش كردند تا خود را وارد برنامه تشریفات كنند و در این بین بیشترین كمك به آنها توسط نهضتیها صورت میگرفت.
اسدالله بادامچیان، عضو ستاد مركزی و رابط ستاد استقبال و هیئتهای موتلفه در این رابطه میگوید: «آنها (نهضتیها) معتقد بودند كه در فرودگاه بهتر است فرزند یك شهید كه البته منظور آنها فرزند یكی از مجاهدین بود، خیرمقدم بگوید و ما گفتیم كه بهتر است یك دانشجو به عنوان نسل فرهیخته كشور بیاید و صحبت كند. اینها نتوانستند با این پیشنهاد مخالفت كنند و قرار شد یك دانشجو بیاید و صحبت كند. اینكه پیشنهاد آنها چه بود، بماند. هر كه را پیشنهاد كردند یا از نهضتآزادی بود یا از منافقین و جالب است كه میگفتند منافقین را قبول نداریم، ولی این كارها را میكردند... بعد قرار شد در بهشتزهرا فرزند یك شهید خیرمقدم بگوید. آقای توسلی گفت: انصاف بدهید كه بهترین فرد برای گفتن این خیر مقدم پسر بدیعزادگان است. او پسر كوچكی داشت كه میگفت او بیاید. من گفتم: ما راضی نیستیم عناصری كه در این گروهها هستند بیایند و صحبت كنند، چون بعداً این سازمانها سوءاستفاده میكنند. شهید محلاتی دنباله حرف را گرفت و گفت: درست میگویید. اینها نباید بیایند... آقای توسلی وقتی دید اوضاع به این شكل درآمد گفت: ما یك پیشنهاد هم داریم و آن هم اینكه شما از یك پدر و مادر شهید هم استفاده كنید. من متوجه شدم كه اینها دنبال مادر رضائیها هستند و غرضشان از پدر شهید، پدر حنیفنژاد است. گفتیم: امكان صحبت برای سه نفر نیست. خطرناك است. ما ضامن جان امام(ره) هستیم. مردم از صبح آنجا ایستادهاند و منتظر صحبتهای امام هستند.
آقای محلاتی هم پشت سر من با این كار مخالفت كرد. جالب اینجاست كه شاهحسینی هم كه از جبهه ملی بود، مخالفت كرد. آقای مفتح گفتند: من به این شرط موافقم كه از گروههای اسم و رسمدار نباشد. توسلی گفت: سه موافق و سه مخالف و یك موافق مشروط، بنابراین رأی آورد. آقای مفتح گفت: حالا كه رأی آورده بگویید مادر شهید كیست؟ آقای توسلی گفت: آقای مفتح گفتند كه اسم و رسمدار نباشد، ولی این انصاف است كه مادر چهار شهید، یعنی خانم رضائی نباشد؟ گفتم: من كه میدانستم شما دنبال چه بازیهایی هستید. آقای مفتح عصبانی شد و گفت: اگر این جور باشد، من موافقتم را پس میگیرم...»[5]
2- تلاش منافقین برای نفوذ در تیم امنیتی
مهمترین مسئولیت كمیتهاستقبال حفاظت از جان امام(ره) پس از ورود به كشور تا ورود به مدرسه رفاه بود. گویا گروهی در نوفل لوشاتو با پیشنهاد ابراهیم یزدی پیشنهاد میدهند كه این امر به مجاهدین خلق (منافقین) سپرده شود. محسن رفیقدوست در این باره میگوید: «مسئولیت حفاظت از جان حضرت امام به بنده واگذار شده بود، ولی یك روز هنگامی كه داشتیم گروه حافظان جان امام را تشكیل میدادیم از پاریس تماس گرفتند كه حفاظت از امام را به مجاهدین خلق واگذار كنید. به گمانم این پیشنهاد را دكتر یزدی مطرح كرده بود. این در حالی بود كه ما برنامهریزی كرده بودیم و حتی از شهید بزرگوار محمد بروجردی كه از چریكهای قبل از انقلاب بود و من به وسیله شهید عراقی با ایشان آشنا شده بودم، دعوت كرده بودیم تا در این كار ما را یاری كند. او هم حدود 40، 50 نفر از مبارزان را دور خود جمع كرده بود تا برای این كار سازمانی ترتیب دهد و به این ترتیب واگذاری حفاظت از امام به مجاهدین خلق منتفی شده بود.»[6]
اكبر براتی از اعضای واحد حفاظت در خصوص تلاش سازمان مجاهدین برای برعهده گرفتن این مأموریت میگوید: «سازمان مجاهدین در تلاش بود تا كار حفاظت فرودگاه و حضرت امام را به عهده گیرد. چند بار هم افرادی را نزد آقای رفیقدوست و حاج مهدی عراقی فرستادند تا با این كار موافقت كنند ولی آنها قبول نكردند.»
شواهد موجود حاكی از آن است كه سازمان مجاهدین درباره امكانات امنیتی نیز هرگز صداقت نداشتند. آنچنان كه علی دانش منفرد میگوید: «نمایندگان سازمان مجاهدین در مذاكرات فیمابین درخواست 15 اسلحه كمری و 15 موتور مجهز كردند درحالی كه سازمان از لحاظ امكانات نظامی مجهزتر از دیگر گروه های مسلح بود. برخلاف سازمان مجاهدین سایر گروههای چریكی دیگر صادقانه برخورد كرده و حتی تهیه برخی از تجهیزات را خودشان برعهده گرفتند و تنها كمبود وسایل را از كمیته درخواست كردند.»[7]
علی تحیری از اعضای گروه صف نیز در این رابطه میگوید: «سازمان مجاهدین هم در این مورد پیشنهادی داده بود كه این سازمان و تشكیلاتش حفاظت امام را همراه با شرایط خاصی [برعهده بگیرد] اولاً سلاح میخواستند و میگفتند كه اسلحههای ما را هنگام دستگیری تقی شهرام و لو رفتن ما، از دستمان گرفتند و سلاح نداریم، دوم اینكه باید در هر بخشی كه امام میآید تا بهشتزهرا، در نقاط مختلف آن پرچم مخصوص خودمان با علامت مشخص باشد. بعد هم در رادیوها، جراید و سایر رسانههای گروهی عنوان كنند كه حفاظت امام را سازمان مجاهدین به عهده دارند.»
***مقابله شهید مطهری با نفوذ منافقین در ستاد استقبال***
موضع شهید مطهری دررابطه با جریانهای انحرافی كاملا مشخص بود. وی پیش از پیروزی انقلاب نیز اعتقاد داشت كه نیروهای مذهبی باید راه خود را با منافقین جدا كنند. به عنوان مثال آیتالله مهدوی كنی در خاطرات خود روایت میكند كه چگونه برخورد قاطع شهید مطهری با مجاهدین خلق باعث شد تا عدهای از جمله آقای لاهوتی به این موضوع واكنش نشان دهند. آیتالله مهدوی كنی میگوید: «آقای لاهوتی گفتند آقای مطهری من به شما اعتراض دارم. بحثهایی كه شما میكنید لغو است الان موقع این بحثها نیست. همه ما یك دشمن مشترك داریم و آن شاه است. غیر خداپرست، خداپرست و مسلمان و غیرمسلمان. همه باید با هم آن هدف را بزنیم تا از بین برود بعد مینشینیم بحث میكنیم. آقای مطهری گفتند شما اشتباه میكنید. اتفاقا باید حالا صفهایمان را جدا كنیم. ما با كمونیستها هدف مشتركی نداریم. دشمنی كمونیستها با شاه روی یك جهت است و دشمنی ما با شاه روی جهت دیگر است. اصلا جهت جهت واحد نیست. اگر الان جهت گیریها مشخص نشود فردا كه انقلاب انشاالله پیروز شود اینها میآیند و میگویند حاجی انا شریك. ملت ایران با اكثریتی قاطع با شاه مبارزه میكنند و همه مسلمان هستند. علما و روحانیت هم یك عده قلیلی از آنها هستند، آن وقت شما همه را به یك صف میرانی و میگویی همه در یك صف قرار بگیرند؟ نه، این درست نیست. این اشتباهی است كه شما مرتكب میشوید. آن وقت ما دیگر نمی توانیم صفهایمان را جدا بكنیم. از الان باید صفهایمان جدا بشود. در عین حال كه دشمن مشترك داریم، ولی مسائل اعتقادی و اصولی و جهانبینی باید مطرح بشود. و الا از مقصد دور خواهیم شد.»[8] این افق دید شهید مطهری باعث شد تا با مدیریت وی، برنامه نفوذ منافقین در تشكیلات ستاد استقبال شكست بخورد. در ادامه نحوه مقابله شهید مطهری با نفوذ منافقین در ستاد استقبال بررسی میشود.
1- مخالفت شهید مطهری با خوشآمدگویی منافقین به امام(ره)
چنانكه در فوق اشاره شد، منافقین تلاش كردند تا خود را به عنوان سخنران به ستاد استقبال تحمیل كنند و حتی با استفاده از كانالهای خود در نوفللوشاتو اقدام به دروغپراكنی از زبان امام خمینی(ره) نیز كرده بودند. اما در این بین با مخالفت شدید نیروهای مذهبی و در راس آنها شهید مطهری مواجه شده و ناكام ماندند. اسدالله بادامچیان در اینباره میگوید: «بعدازظهر آن روز، آقای مطهری در طبقه اول مدرسه رفاه در جلسه روحانیت بودند و من به آنجا رفتم و دیدم كه آقای مفتح با حالتی دستش را بالا برد و گفت: آقای بادامچیان! مسئله حل شد. گفتم چی حل شد؟ گفت: امام(ره) فرمودند مادر رضائیها صحبت كند. من موضع امام(ره) را در مورد سازمان دقیقاً میدانستم. از آقای توسلی كه راوی این حرف بود، پرسیدم: امام(ره) فرمودند یا از پاریس گفتهاند؟ كمی دست و پایش را جمع كرد و گفت: نه. از پاریس گفتهاند. گفتم: پس امام(ره) نفرمودند؟ گفت: وقتی میگویم از پاریس گفتهاند، یعنی امام(ره) گفتهاند. آقای بادامچیان! شما چرا این قدر بدبین هستید؟ امام(ره) مثل ما فكر میكند. ما هم سازمان را قبول نداریم، ولی معتقدیم اینها باید در میدان باشند. و شروع كرد به تحلیلها و تفسیرهای آنچنانی. من با كمال خونسردی گفتم كه در هر حال امام(ره) این را نفرمودهاند.
دیدم بحث با اینها فایده ندارد و به سراغ آقای مطهری رفتم. ایشان از جلسه بیرون آمدند و من گفتم كه اینها چنین نقشهای كشیدهاند. من از آنها پرسیدهام كه آیا امام(ره) چنین دستوری دادهاند یا از پاریس این پیغام را دادهاند و اینها میگویند از پاریس پیغام دادهاند. به احتمال قوی این قضیه، كار ابراهیم یزدی بود كه مادر رضائیها بیاید و خیرمقدم بگوید و خلاصه، خودشان را جا بیندازند. پرسیدم: چه باید بكنیم؟ آقای مطهری فرمودند: شما كاری نكن. من خودم میآیم و موضوع را حل میكنم.
ساعت نزدیك پنج بعدازظهر بود. من رفتم بالا تا با دوستان برای فردا برنامهریزی كنیم. آقای مطهری آمدند و پرسیدند: برنامه چیست؟ ما گزارش دادیم و دوباره تكرار كردیم كه از پاریس نظر دادهاند كه باید مادر رضائیها خیر مقدم بگوید. آقای مطهری گفتند: من باید از پاریس بپرسم. شما كارهایتان را بكنید و من میپرسم. زنگ زدند پاریس و خواستند با امام(ره) صحبت كنند. به ایشان گفته شد كه امام (ره) برای استراحت رفتهاند و برای فردا آماده میشوند... شب برنامهریزیها كه تمام شد، آقای مطهری تلفن پاریس را گرفتند. حاج احمدآقا گوشی را برداشتند و گفتند: امام(ره) استراحت میكنند. پیغامی دارید بگویید. آقای مطهری گفتند: هر وقت بیدار شدند بگویید میخواهم با ایشان صحبت كنم. حاج احمدآقا گفتند: وقتی نیست و بیدار هم كه بشوند باید سوار هواپیما بشویم و بیاییم تهران. هر صحبتی هست در تهران مطرح كنید. آقای مطهری عصبانی شدند و فریاد زدند: احمد! به خداوندی خدا نمیگذارم مثل پسر آیتالله بروجردی بشوی. وای به روزگارت اگر من بدون اینكه با امام(ره) صحبت كنم، به ایران بیایی! با همین صلابت و قدرت حرف زدند و احمدآقا گفتند: آقای مطهری! ما كه با شما از این حرفها نداریم. چشم! الان؛ ولی هر وقت امام(ره) بیدار شدند. آقای مطهری گفتند: من تا صبح بیدارم. هر وقت امام(ره) از خواب بیدار شدند، بگویید من با ایشان حرف بزنم.»
بادمچیان ادامه میدهد: «آقای مطهری تا ساعت 2 صبح بیدار بودند و در این موقع تلفن زنگ زد. حاج احمدآقا گفتند: امام(ره) پای تلفن هستند. بفرمایید صحبت كنید. امام(ره) هیچ وقت خودشان گوشی را نمیگرفتند. آقای مطهری گفتند: شما گفتهاید كه مادر رضائیها به عنوان مادر شهید صحبت كند؟ امام(ره) گفتند: من چنین چیزی را نگفتهام. آقای مطهری گفتند: ما چه كنیم؟ امام(ره) فرمودند: میآیم تهران میگویم. گوشی را گذاشتیم و به برنامهریزی فردا ادامه دادیم.»[9]
سیدهادی خامنهای نیز درباره مدیریت شهید مطهری در ستاد استقبال و مبارزه وی با سازمان مجاهدین خلق میگوید: «مجاهدین خلق آرمهای خود را تا آن جلو كه امام میخواست وارد فرودگاه شود، زده بودند. توسط برخی عوامل خود ترتیبی داده بودند كه وقتی امام میآید، نمایندهای از آنها یا یكی از منتسبان به آنها در بهشتزهرا پیش امام صحبت كند.برنامهریزی شده بود كه اینها در حضور امام صحبت كنند. تنها كسی كه جلوی این كار را گرفت، شهید مطهری بود. این تصمیم را بدون اطلاع امام و بدون اجازه شهید مطهری گرفته بودند. وقتی شهید مطهری مطلع شد، تلفنی با فرانسه صحبت كرد و به امام گفت كه مردم این همه زحمت كشیدهاند و یك گروه نیمهكمونیستی آمده و میخواهد تمام زحمات مردم را به نفع خود مصادره كند و میخواهند بیایند سخنرانی كنند. امام را در جریان كار گذاشت. روز ورود امام كه در بهشتزهرا بودم و شهید مطهری هم آنجا بودند. از حاج احمدآقا پرسیدیم كه نوار شهید مطهری را امام گوش كرد یا نه؟ ایشان گفتند بله گوش كردند. حتی گفتند در حال برگشت در هواپیما نوار را گوش كردهاند.»
آیتالله خزعلی نیز در خاطرات خود به مقابله شهید مطهری با منافقین در جریان استقبال از امام(ره) اشاره كرده و میگوید: «هنگام ورود امام به ایران عدهاى مىخواستند [پدر و مادر رضایىها]، موقع پیاده شدن از هواپیما به ایشان خیرمقدم بگویند. ایشان [شهید مطهری] به شدت مخالفت كرد. به پاریس تلفن زد و مخالفت خود را اعلام كرد و گفت به امام بگویید كه اگر یكى از اینها ]مجاهدین خلق[ به استقبال امام به اینصورت بیاید دیگر مطهرى با امام نخواهد بود، ایشان [شهید مطهری] فورآ به من كه در اهواز بودم تلفن زد و گفت: فورآ به تهران بیا. تو باید هنگام پیاده شدن امام از هواپیما به ایشان گل هدیه كنى.»[10]
حجتالاسلام ناطق نوری نیز درباره برنامهریزی اعضای نهضتآزادی برای وارد كردن منافقین به ستاد استقبال و مقابله شهید مطهری با این مسئله میگوید: «در نوفللوشاتو برنامهریزی كرده بودند كه اداره مراسم به دست مجاهدین خلق باشد و آنها تریبوندار باشند و مادر رضایی و پدر ناصر صادق و حنیفنژاد نیز به امام خیرمقدم بگویند و صحبت كنند. وقتی از این برنامه خبردار شدیم، در تلفنخانه مدرسه رفاه، آقای مطهری و كروبی و انواری و معادیخواه و بنده جمع شدیم. همه عصبانی بودیم كه اگر فردا اینها بهشتزهرا بیایند و تریبون دست اینها بیفتد چه میشود؟ آقای كروبی تلفن زد به احمدآقا در پاریس و با احمدآقا با عصبانیت صحبت كرد و نسبت به این كار اعتراض كرد و تلفن را با عصبانیت پرت كرد و قهر كرد. سپس آقای معادیخواه گوشی تلفن را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت كرد. ایشان هم عصبانی شد و گوشی را زمین زد. توی اینها تنها كسی كه عصبانی نمیشد، بنده بودم. گوشی را برداشتم و یك خرده صحبت كردم كه اگر اینها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان، اداره امور را بگیرند، دیگر نمیشود جلوی آنها را گرفت. در همین لحظه، آقای مطهری فرمود: تلفن را بهمن بده. ایشان تلفن را گرفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حركت زیاد سر ایشان بود) به حاج احمدآقا گفت: آقای حاج احمدآقا اینكه من میگویم ضبط كن و ببر به آقا بده. احمدآقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حركت میكنیم. امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: من نمیدانم، این جملهای را كه من میگویم را به امام بگو. احمدآقا گفت: چیست؟ گفت: به امام بگو مطهری میگوید اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشتزهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما كاری نخواهم داشت. تا این جملات را شهید مطهری گفت، حاج احمدآقا جا خورد و ایشان خطاب به مرحوم مطهری گفت: آقا هر كاری شما كردید قبول است. فردا تریبون را خود شما اداره كنید. بعد از این ماجرا تمام بساط مجاهدین خلق را بهم ریختیم و تریبون را از دست آنان گرفتیم و آقای بادامچیان و معادیخواه جزو گردانندگان تریبون شدند و آقای مرتضاییفر هم قرار شد شعار بدهد.»[11]
2- انتقال امام(ره) از مدرسه رفاه به مدرسه علوی
یكی از اقداماتی كه شهید مطهری برای مقابله با منافقین و حفظ امام(ره) از آنها انجام داد، انتقال امام خمینی(ره) از مدرسه رفاه به علوی بود. اسدالله بادامچیان در این رابطه میگوید: «با آقای مطهری این بحث پیش آمد كه امام(ره) را با این رویه منافقین نمیشود در مدرسه رفاه نگه داشت و ایشان را باید به مدرسه علوی ببریم. شب هم با آقای مطهری صحبت شد كه همراه با آقای منتظری، امام(ره) راه به مدرسه علوی ببرند.» لذا در اولین فرصت این انتقال صورت گرفت.
آیتالله مهدویكنی درباره انتقال امام(ره) به مدرسه علوی میگوید: «صبح كه ما آمدیم دیدیم كه امام نیستند و از مدرسه رفاه رفتهاند. صحبت این شد كه چرا امام تشریف ندارند و كجا هستند؟ گفتند كه مدرسه علوی هستند. بعد سوال شد كه چه كسی ایشان را برده؟ گفتند آقای مطهری و بعضی دیگر آمدند و ایشان را از مدرسه رفاه بردند. یادم است آن وقت آقای بهشتی ناراحت شدند كه یعنی چه؟ چرا امام را از این طرف به آن طرف می برند؟ چرا بدون مشورت كار میكنند؟ ایشان ناراحت شدند. نهضتآزادیها هم ناراحت بودند. همین آقای صباغیان و دیگران ناراحت بودند كه امام چطور غیبشان زد. بعد كه خدمت آقای مطهری رفتیم ایشان فرمودند: من احساس كردم اینها دارند امام را دوره میكنند و از همین حالا دارند امام را اداره و رهبری میكنند از این رو خواستم رابطه امام را با اینها قطع كنم و امام به اینها وابسته نشوند كه این برای انقلاب مضر است...»[12] بدین ترتیب با مدیریت شهید مطهری كه نسبت به نیروهای منحرف به ویژه منافقین شناخت كامل داشت، این گروه در اجرای برنامههای خود و نفوذ به تشكیلات اجرایی و امنیتی كمیته استقبال ناكام ماندند.
پینوشتها:
1- تاریخ شفاهی كمیته استقبال از امام خمینی(ره)، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص 35.
2- رفتار سیاسی شهید مطهری و انقلاب اسلامی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 232.
3- پیشین، ص 188 و 189.
4- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 107.
5- صخره سخت، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24 و 25.
6- خاطرات محسن رفیقدوست، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 133 و 134.
7- خاطرات علی دانش منفرد، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 79.
8- خاطرات آیت الله مهدوی كنی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 320.
9- صخره سخت، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 28-26.
10- خاطرات آیتالله خزعلی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 149 و 150.
11- خاطرات حجتالاسلام علی اكبر ناطق نوری، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 164 و 165.
12- خاطرات آیت الله مهدوی كنی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 196.