آخرین اخبار:
کد خبر:۶۵۹۶۹۹
یادداشت دانشجویی/

علوم انسانی وقتی متولد شد که غرب قصد خلاصی از نظم مسیحی را داشت

علوم انسانی از منظری فلسفی تاریخی، وقتی متولد شد که غرب قصد خلاصی از نظم مسیحی را داشت و با اطمینان از آینده‌ای روشن و ترک گذشته‌ای سیاه، نیرو و معنای لازم را به مومنان دنیای مدرن القا می‌کرد.

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-حسین نجفی*؛ هنگامی که نظریات جامعه شناسی را می‌خواندیم اولین سئوالی که ذهن مرا مشغول می‌کرد، این بود که ما چرا نظریات غربیان را می‌خوانیم؟ پاسخ مشخص بود، زیرا آن‌ها در علم پیشرفته و ما عقب مانده ایم. با این پیش فرض برای رسیدن به قله‌های علم و رفع این عقب ماندگی، هر روز متفکرین جدید و کتاب‌های بیشتری را می‌خواندیم. مطالب خوانده شده در نوع خود جالب توجه بود، در این مسیر پیش رونده، گذشته متعلق به دوره طفولیت انسان و آینده دوره عقل و علم بود.

به طور غیر مستقیم القا می‌شد هر آنچه در گذشته است، باید با امر جدید که علمی‌تر و عقلانی‌تر است جایگزین شود. مفاهیمی، چون گیمن شافت و گزل شافت تونیس، جامعه مکانیکی و ارگانیکی دورکهایم، سه مرحله تکامل آگوست کنت، سیر دیالکتیک مادی تاریخ مارکس و الی آخر، نمونه‌های بارزی بودند که با جان ما آمیخته می‌شد. اما هرچه سعی می‌کردم نسبتی بین مفاهیم و جامعه خود بیابم نا امید‌تر می‌شدم و تکاملی بودن نظریات در ذهنم زیر سئوال می‌رفت. متفکران در نیمه اول قرن ۱۹ چیزی را می‌گفتند که در نیمه دوم قرن مردود بود. در قرن ۲۰ بحثی مطرح می‌شد که در پایان قرن پایداری نداشت.

نقش سنت ها‌ی فکری هر کشور بر شکل گیری نظریات قابل کتمان نبود و محلی بودن نظریات بیشتر اثبات می‌شد. آنچه که جامعه شناس آلمانی می‌گفت: با آنچه در انگلیس گفته می‌شد تفاوت اساسی داشت. به واقع ما با نظریات محلی روبه رو بودیم که خود را جهانی جا زده بودند. از منظری فلسفی تاریخی، علوم انسانی وقتی متولد شد که غرب قصد خلاصی از نظم مسیحی را داشت و این علوم طی این سیر را میسر می‌کرد و با اطمینان از آینده‌ای روشن و ترک گذشته‌ای سیاه، نیروی و معنای لازم را به مومنان دنیای مدرن القا می‌کرد.

در این مسیر، به قول کانت انسان جرات کرده بود که خودش «فارغ از دین و سنت» فکر کند و آینده اش را بسازد، این مسیر بالاترین و عقلانی‌ترین نقطه تاریخ نشان داده می‌شد، که هر آنچه لازم بود توسط عقل زمینی و تجربه قابل حصول بود. حال تازه می‌فهمیدم چرا گذشته که نظم دینی در آن بوده جامعه مکانیکی، تقلیدی و بدوی است و آینده نشانی از نور، پیشرفت را در دل خود داشت.

به واقع آنچه ما به عنوان نظریه‌های علمی جهانشمول خوانده بودیم، تحولات شکل گیری دنیای مدرن برای رفع مشکلات خویش بود، که لزوما ارتباطی به دنیای غیر متجدد نداشت و از آنجائی که این مشکلات غرب با روندی که دنیا و انسان مدرن دارد بی پایان است، در نتیجه تولید نظریه‌ها تمامی ندارد و همواره نظریات جدید در راه است. پس باید فهمید تغییر هر روزه جامعه با این نظریات چه بر سر ما خواهد آورد.

از شوربختی ما، فرض جهانشمولی این نظریات و قبول عقب ماندگی ما، بر گرده تاریخی ما سایه افکنده و خوانش علم وار و به کارگیری ساده انگارانه آن در کشورمان، به نام علم مشکلات ما را مضاعف کرده است. این فرض که ما عقب مانده ایم و غرب پیش رفته است، و تنها راه نجات مسیر متجددانه است، باعث شده تغییرات فراوانی را بر هستی تاریخی خود تحمیل کنیم و برای رفع این عقب ماندگی القایی داشته‌های علمی فرهنگی خود را پی در پی منهدم کنیم. در این تصور طب، نجوم، معماری، کشاورزی را سنتی، بدوی، خرافه تلقی شده و کنار گذاشته می‌شود. دین و ارزش‌ها را با مقیاسی متجددانه تعریف کرده و به اصلاح آن‌ها اندیشیده می‌شود.

اما گذر زمان نشان می‌دهد، این تغییرات پی در پی نه تنها دردی از ما دوا نکرده است بلکه داشته هایمان را از ما گرفته است. هر چند بعد از گذشت سال‌ها کمی از این تصور فاصله گرفته ایم، اما برای بازسازی آنچه تخریب شده، احتیاج به بازخوانی و بازنویسی تاریخ خود داریم. تا بتوانیم مسیر حرکتمان را با مفاهیم بومی و نه از موضع ضعف و عقب ماندگی پیدا کنیم.
 
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار