من امروز سبک تفکر بچه بسیجیهای توی خط مقدم سالهای جنگ رو دارم توی اورژانسها می بینم. همون اینترن (دانشجوی سال آخر پزشکی) هایی که ...
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، این روزها هرجا بروی صحبت از یک ویروس منحوس به نام کرونا است، یکی می گوید یکی از اقوام بیمار شده یک نفر دیگر به نقل از دوستش درباره کرونا حرف می زدند آن یکی مشاهداتش در داروخانه و بیمارستان تعریف می کند قیمت ماسک و مواد ضدعفونی هم نقل مجلس است اما این وسط پزشکان و پرستارا و کلا کادر درمان از نزدیک با کرونا دست و پمجه نرم می کنند.
به همین دلیل به دنبال فردی بودیم بلکه تجربیاتش را در این خصوص برای ما تعریف کند اما زمانی که وقت گفتگو می خواهیم با صمیمیت تمام می گوید فرصتش نمی شود و یک دل نوشته در اختیار خبرنگار ما می گذارد.
در زیر دل نوشته محمد حسین عظیم زاده را با هم می خوانیم:
بسم الله دلنوشته یکی از کارورزان پزشکی این مرز و بوم توجه: این متن به تمام پرسنل کادر درمان قابل تعمیم است.
میخوام امروز از چمران بگم. از اون جملهای که اگر کفر نبود میگفتم آیه قرآن آورده:
"وقتی شیپور جنگ نواخته میشود، مرد از نامرد مشخص میشود"
میخوام از مسوولینی بگم که وقتی موشک اول صدام روی سر زن و بچه مردم افتاد، پروازشون وسط پاریس نشست و بچه هاشون اونجا مشغول به تحصیل شدن؛ ولی بچههای مردم جلوی تیر و گلوله بعثیها جون دادن. همونایی رو میگم که امروز باید باشن، ولی پاشونو توی اورژانسها نذاشتن. همون مدعیانی که ترس از جونشون امونشونو بریده، امروز خودشون و بچه هاشون توی قرنطینه خانگی ان؛ با یه لیوان آب پرتقال!
نه وایسید. زود قضاوت نکنید. مردها بیشتر از نامردان.
امروز میخوام براتون از چمرانها و باکریها هم بگم که پست و مسوولیتها رو رها کردند و به دل خط مقدم رفتند. همون پزشکهایی که دارم میبینم فارغ از مسوولیتی که دارن، هفته هاست دارن توی شلوغترین اورژانسهای کرونا کشور خدمت میکنن و هفته هاست خانواده هاشونو ندیدن. اونایی که خوشی و استراحت رو به خودشون حرام کردن تا سلامتی رو به مردم برگردونن. کم نیستن. نترسید. هنوز علی عربها روی مین میسوزند تا عملیات پیروز بشه. یه تشکر و دعای خیر امام هم بسشونه.
ولی رفقا
امروز شبیه روزای جنگ و دفاع مقدس شده. این دشمن ضعیفتر، ولی پیچیدهتر از اون سالهاست، ولی داستان و خاطرههای جنگیمون عین همون روزهاست.
من امروز سبک تفکر بچه بسیجیهای توی خط مقدم سالهای جنگ رو دارم توی اورژانسها میبینم. همون اینترن (دانشجوی سال آخر پزشکی)هایی که دست خالی مریض هارو ویزیت میکنن و خط اول درمانن. کسی هم تحویلشون نمیگیره و حتی خیلی وقتها رزیدنتها هم بهشون سر نمیزنن. اون روز بعضی گیرینوفهای کله گندهی سر به مهری که ادعاهاشون گوش فلکو کر میکرد توی لندن بودن و بچه بسیجیها و مجید سوزوکیها رفتن از ناموس وطنشون دفاع کردن.
اون روزا پوتین نبود، اسلحه نبود! بسیجیا پاپتی رفتن جنگیدن برای وطنشون. یکیشون میگف چه حالی داشتیم که باید منتظر میموندیم رفیقمون شهید شه تا پوتین گیرمون بیاد.
رفقا یادتون باشه امروز هم خیلی از اینترنهایی که توی شهرهای مختلف هستن، ماسک نداشتن؛ لباس محافظتی نداشتن؛ ولی بازم رفتن جنگیدن برای سلامتی وطنشون. یادتون باشه که فردا خواستید دوباره بهشون فحش بدید، کیا امروز جونشون کف دستشون بود! دخترا و پسرای اینترنی که من توی سراسر کشور دیدم، مرد بودن. از خیلی نامردها مردتر بودن. شیپور جنگ نشونشون داد به من. کاش مسوولین هم ببینن. یاحق
پن: در بعضی از بیمارستانها (عموما تهران و کلانشهرها)، به تازگی و طی هفته اخیر توزیع وسایل محافظتی بین اینترنها آغاز شده است. هنوز خیلی از این رزمندههای خط مقدم جنگ امروز، به خصوص شهرستان ها، اونطور که باید تحویل گرفته نشده اند.
«امید است با همکاری همه جانبه هموطنان هر چه زودتر از شر این ویروس رهایی یابیم و سال خوب و خوشی را آغاز کنیم»