به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، انتخابات آمریکا به پایان رسیده و آنچه به نظر میرسد پیروزی جو بایدن است. شواهد نشان از آن دارد که پی گیری حقوقی ترامپ هم به جایی نخواهد رسید. اما فراتر از نتایج انتخابات، پدیده ترامپ شخصیت و میراث او است. اکنون که چهار سال از حضور تمام و کمال او در سطح اول جهانی میگذرد، بهتر میتوان درباره او اظهار کرد. در این نوشتار ترامپ را ابعاد مختلف بویژه زاویه اقتصاد سیاسی مورد بررسی قرار میدهیم. اگر بخواهیم ترامپ را از نظر اقتصاد سیاسی تعریف کنیم باید بگوییم که او فردی است که از دنیای بازرگانی و اقتصاد وارد سیاست شده است. بیشتر عمر خود را در تجارت سپری کرده و بعد نام تجاری خود ثبت کرده و سپس وارد دنیای سیاست شده است. او شیفته دیده شدن است. برای همین است که نمیتواند نتیجه انتخابات را قبول کند و حذف از اوج دیده شدن در رسانه را بپذیرد. او فقط میخواهد دیده شود به هر قیمتی و به هر هزینه ای! نام تجاری خود را ثبت میکند تا دیده شود. در بی محتوایترین برنامههای تلویزیونی شرکت میکند تا دیده شود و حاضر است که آمریکا به اوج بحران بکشاند تا دیده شود. او جنون دیده شدن دارد. شاید از او بعید نباشد دنیا را به جنگ جهانی سوم وارد کند تا دیده شود؛ بنابراین اگر به زندگی و کارنامه او نگاه کنیم. متوجه میشویم که بیش از اینکه او سیاست و برنامهای برای آمریکا داشته باشد و منافع ملی آمریکا را در نظر داشته باشد بیشتر به دنبال خواستههای جنون آمیز خویش است. خطر ترامپ به مراتب فراتر از انتخابات است. او ریاست جمهوری را مال خود و سهم خود میداند. برای او نتیجه شمارش مهم نیست فقط میگوید من پیروز هستم و این یعنی خطر برای دموکراسی، خطر برای اقتصاد و خطر برای دنیا و جهانیان. البته ترامپ، چون فضای سیاسی و معادلات سیاسی را خوب نمیشناخت، بنابراین جز روسای جمهوری قرار گرفت که همان دور اول ناکام ماند و یا حداقل رسیدن او به ریاست جمهوری ۲۰۲۰ با تردیدهای جدی مواجه هست.
یکی از سوال یا عبارتهای پر تکرار این است که آیا واقعا ترامپ برای اقتصاد آمریکا مفید بوده است یا نه؟ آیا او اقتصاد آمریکا را متحول ساخته یا نه؟ برخی از طرفداران او مدعی این هستند ترامپ هر چه هست توانسته رونق اقتصادی ایجاد نماید. اگر او در رفتار و گفتار فاقد وقار و ادب است، اما توانسته اقتصاد آمریکا را احیا کند. این ادعا چقدر درست است؟ اولین مطلبی که باید عنوان کنیم این است که بین بازرگانی (بیزینس) و اقتصاد تفاوت زیادی وجود دارد. ترامپ یک تاجر بوده است. (البته تاجر خود ساختهای هم نبوده و با پولی که از پدر به رسیده در واقع نام تجاری را به ثبت رسانده است). بیزینس سودی است که حاصل خرید و فروش است. در صورتی که اقتصاد مبتنی بر تولید ناشی از خلاقیت و برنامه است؛ بنابراین از نظر بسیاری از اقتصاددانانبرنامههای اقتصادی او نمیتواند ماندگار باشد. ترامپ در طول چهار سال ریاست جمهوری فاقد تیم اقتصادی قوی بود و بیشتر برنامههای او خود محورانه بوده است. مثلا سیاست افزایش تعرفههای گمرکی او در مقابل چین و سایر کشورها عملا در کوتاه مدت میتواند موثر باشد. به دلیل که کشورهای مقابل نیز با عمل متقابل صادرات آمریکا را با افزایش تعرفه گمرکی محدود میکنند؛ لذا در بلند مدت اثرات اقتصادی سیاست او از بین خواهد رفت. در صورتی که ترامپ از مشاورین اقتصادی استفاده میکرد مشاورین این مطلب را به او گوش زد میکردند وارد این جنگ اقتصادی نمیشد. عموما تاجرها از نگاه عمیق اقتصادی برخوردار نیستند و این امر باعث ضرر اقتصادی میشود. او یک پوپولیست کوتاه مدت است. با تداوم حضور ترامپ آینده روشنی برای آمریکا و جهان متصور نیست.
یکی دیگر از عجایب ترامپ این است که نوعی خاصی از پوپولیسم را به دنیا معرفی کرد. عموما پوپولیسم ریشه در طبقه متوسط به پایین دارد. پوپولیستها با شناختی که از این طبقه دارند، میتوانند رگ خواب این قشر بزرگ را پیدا کرده و با موج سواری این قشر میتوانند پله ترقی را طی کنند و به مقامات اجرای و ریاست جمهوری برسند. اما ترامپ نوعی از پوپولیسم را معرفی کرد که میتوانیم آن را "پوپولیسم اشرافی" نام گذاری کنیم. ترامپ تقریبا هیچ سنخیتی با قشری که نماینگی کرده ندارد. او یک روز در طول زندگی خود کارگری نکرده است و همیشه زندگی اشرافی داشته و محدودیت و مشکلات اقتصادی فردی برای او معنی ندارد. اما به درستی توانست این قشر را نمایندگی کند. در تاریخ ادبیات سیاسی نمونه پوپولیست اشرافی را ندیده ایم و این پدیده جالبی بود و موید این حقیقت است که پوپولیسم میتواند نقابهای مختلفی داشته باشد.
منبع: رادار اقتصادی