گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، دولت ها همواره نقش مهمی در رونق یا رکود اقتصادی در بخش تولید داشته اند. سیاست های اتخاذ شده از سوی دولت ها می تواند در بخش هایی محرک تولید باشد و در بخش هایی دیگر مانع از تولید شود. در دنیا سیاست های مشخصی برای حمایت از کارآفرینی و تولید اتخاذ شده است.برای تحریک کارآفرینی در کشور اقدامات متعددی باید صورت بپذیرد اما مهم ترین آنها تغییر نگاه مدیران اقتصادی از سیاست گذاری براساس اقتصاد مدیریت شده به سمت اقتصاد کارآفرینانه است. این پارادایم ویژگی هایی دارد که به آن اشاره خواهیم کرد. علی جوان؛ دبیر کمیته اقتصاد دانش بنیان دفتر مطالعات راهبردی رونق تولید دانشگاه امام صادق (ع)، بخشی از تدابیر لازم که از سوی دولت می تواند محرک کارآفرینی در کشور باشد را در این گفتگو برای ما مطرح کرده است.
چه نگاههایی نسبت به موضوع کارآفرینی و تولید وجود دارد؟
تولید مسئله اساسی اقتصاد کشورها است. وقتی به تاریخ رجوع میکنیم، مشاهده میکنیم که جهشهای اقتصادی کشورها، عمدتاً حاصل تمرکز بر موضوع تولید و افزایش بهرهوری بنگاهها بوده است. برای مثال کشور چین با اصلاحات اقتصادی و تمرکز بر تولید و افزایش بهرهوری بنگاههای خود توانست از سال 1980 تاکنون به طور متوسط، سالانه رشدی 10 درصدی را در کارنامه خود ثبت کند و جزو اقتصادهای پرشتاب در رشد محسوب میشود. هند، دیگر کشوری است که از سال 1991 با شروع برخی اصلاحات، موجب شد تا فضای تولید کالا و خدمات در این کشور افزایشیافته و رشد قابلتوجهی را در بین اقتصادهای دنیا از آنِ خود کند.
وی افزود: اما حلقه مفقوده رونق تولید در کشور ما، عوامل متعددی دارد که با یک نگاه جامع به این موضوع مشاهده میکنیم وجود یک جهتگیری و نگاه خاص در کشور که به اقتصاد مدیریت شده تعبیر میشود، عامل بسته شدن فضای نوآوری و تولید شده است.
شکی نیست که یکی از مهمترین راههای برونرفت کشور از مشکلات فعلی، تولید نوآورانه و مشارکت همه افراد کشور در امر تولید است. این کار میتواند در قالب تعاونیها و سایر چارچوبهای موجود در قانون تجارت محقق گردد و نوآوران و کارآفرینان وارد بازار تولید کالا و خدمات سختافزاری یا نرمافزاری شوند و روند خصوصیسازیهای ضعیف که اخیراً موجب بهروز بحران در کشور شد را تغییر دهد.
چه تمایزهایی بین اقتصاد مدیریت شده و کارآفرینانه وجود دارد؟
طبق مطالعات، دولتهایی که اقتصاد مدیریت شده را به اقتصاد کارآفرینانه ترجیح دادهاند، در طول زمان موجب محدودکردن نوآوری در کشور خود شدهاند. اگر به تاریخ نگاهی بیندازیم، تضارب این دو دیدگاه را در آراء صاحبنظران مشاهده میکنیم.
برای توصیف نگاه اقتصاددانان از یک اقتصاد مدیریت شده، کارل شرام [1]اقتصاددان و مدیرعامل بنیاد کافمن استدلال میکند از زمان بحران بزرگ[2] در ایالات متحده (دهه 1930)، ایدههای اقتصاددانانی چون جان مینارد کینز، جوزف شومپیتر، ماکس وبر و سایرین، بر برنامهریزی و شرایطی که چگونه اقتصاد مدرن، رشد و نوآوری ایجاد میکند، تأثیر گذاشته است. سیاستها و ایدههای کینزی ادعا میکردند که رشد اقتصادی ایالات متحده و توسعه فناوری مانند سیاست پولی و بودجه باید به طور متمرکز برنامهریزی و کنترل شود.
اقتصاددانان دیگر مانند وبر و شومپیتر، برنامهریزی متمرکز را رد کردند. آنها بیم داشتند که اقتصادهای با مدیریت متمرکز دولتی بیشتر به نفع کسبوکارهای بزرگ باشد تا مؤسسات جدید و کوچکتر که در نتیجه برای کارآفرینی، کسب فرصت و خطر کردن که منجر به پیشرفت فناوری، تخریب سازنده (نوآوری) و نوسازی اقتصادی میشود، فضای اندکی باقی گذارد.
این پژوهشگر حوزه علم و فناوری افزود: این تعارض در دیدگاه بین اقتصاد مدیریت شده و اقتصاد غیرمتمرکز، در دوران جنگ سرد نیز ادامه یافت. اگرچه ایالات متحده از نظر ایدئولوژی، مخالف نظام کمونیستی بود با ین حال بسیاری بر این باورند که مدل برنامهریزی متمرکز شوروی، کارایی برتر، نوآوری و رشد اقتصادی ایجاد کرد. دولت ایالات متحده مانند شوروی، با اعطای مجوز به تعداد اندکی از رهبران صنعتی برای مالکیت متمرکز و ایجاد اقتصادهایی با مقیاس لازم برای تولید انبوه به دنبال مدیریت متمرکز تولید صنعتی بود.
اما رفتهرفته، این نتیجه حاصل شده نادیدهگرفتن بنگاههای کوچک و متوسط و کسبوکارهای خرد، همانطور که اقتصاددانانی چون وبر و شومپیتر پیشبینی کرده بودند، نرخ نوآوری را کاهش داده و مشارکت آحاد جامعه را در اقتصاد کم میکند. ازاینرو دولتها سیاستهای عمومی برای جامعه کارآفرینانه را تعریف کردند.
در این سیاستگذاری، هدف بر مشارکت مردم در راهاندازی بنگاه اقتصادی و اقدام به امر تولید است. نکته مهم اینجا است که چیزی به اسم سیاستگذاری کارآفرینانه وجود ندارد. یعنی دولت نمیتواند همه سیاستهای خود را تحت عنوان سیاستگذاری کارآفرینانه برنامهریزی و اجرا کند. آنچه در حقیقت وجود دارد، سیاستگذاری عمومی در جامعه کارآفرینانه است. یعنی دولت بهعنوان بخش عمومی اقتصاد، سیاستهای عمومی خود را بهگونهای سامان میدهد که محرک جامعه برای کارآفرینی باشد.
به نکته دقیقی اشاره کردید، اما چگونه باید به موضوع سیاستگذاری عمومی در جامعه کارآفرینانه ورود کرد؟
جامعه کارآفرینانه به دلیل شیوهای که کارآفرینان، کاربرد دانش را تسهیل میکنند با اقتصاد مدیریت شده متفاوت است. رویکردهای مختلفی برای ورود به سیاستگذاری عمومی در جامعه کارآفرینانه وجود دارد اما بیشتر این رویکردها «سیاست بنگاههای کوچک و متوسط» و «سیاست کارآفرینی» را یکسان و بدون تفاوت در نظر گرفتند. در حالیه برخی معتقدند آنها اساساً متفاوت هستند چونکه سیاست بنگاههای کوچک و متوسط بر واردکردن افراد محروم و به جریان اصلی اقتصادی تمرکز دارند درحالیکه کارآفرینی روی «بهترین و درخشانترینها» حساب میکند. اما باید پذیرفت که هر دو حالت، موجب افزایش تولید و بالارفتن بهرهوری است. از بین طیف وسیعی از نیروهای اقتصادی فعال در جامعه، تعداد کمی قابلیت کارآفرین شدن را دارند اما وقتی این اتفاق میافتد، بهواسطه خلق یک ارزش جدید، چندین نفر دارای شغل میشوند و میتوان گفت تحریک کارآفرینی در جامعه موجب نوآوریهای رادیکال (انقلابی) شده و میتواند زمینه تولید ارزشمند را فراهم آورد.
در یک جامعه کارآفرین (البته جامعهای که دارای سیاستگذاری عمومی در این بخش است)، با ساختن نهادهایی که بازخورد مثبت بر توسعه اقتصادی آینده دارند، بیشتر ثروت جدید خلق شده به جامعه بازمیگردد و این نهادسازی، خود نیاز بهدقت فراوان در طراحی دارد.
موضوع رگولاتوری و تنظیمگری در اینجا اهمیت پیدا میکند. فناوری نرم تنظیمگری، به ما کمک میکند تا ظرفیت نهادهای موجود را در راستای بهبود تنظیمگری حاکمیتی و حرکت به سمت سیاستگذاریهای کارآفرینانه در خدمت بگیریم و از تعدد نهادها و تزاحم قوانین و مقررات جلوگیر کنیم.
از منظر کارشناسی، چه پیشنهادهای سیاستی برای بهبود شرایط کارآفرینان وجود دارد؟
برای تحریک کارآفرینان به نوآوری و نقشآفرینی بیشتر در اقتصاد، باید سیاستها در سطح ملی و منطقهای لحاظ شود. از سیاستهای آموزشی و سلامتی و مقرراتی در سطح ملی تا سیاستهای تشویقی رقابتی و مالیاتی استانی، همهوهمه باید بهگونهای تدوین شود که محرک کارآفرینی و نوآوری باشند.
سیاستهایی که در جدول ذکر شده، چارچوب کلی است که طی بیش از 3 دهه اجرای سیاستهای حمایت از کارآفرینی در کشورها بهدستآمده است. در جدول زیر، به این موارد گریزی زدیم:
اولین موضوع، وجود یک سیستم مالکیت فکری است. این مورد موجب میشود نوآوران و کارآفرینان با اطمینان بیشتری اقدام به طرح ایده خودکرده و در سطح ملی و محلی (استانی) نیز میتواند مقررات تشویقی برای افراد آن منطقه لحاظ شود. این مورد انگیزه کارآفرینان را افزایش میدهد که سطح قوانین در این زمینه بسته به سیاست دولتها میتواند بسیار سختگیرانه یا آسان اعمال شود.
موضوع دوم، سهولت در تشکیل و راه اندازی کسب وکار است. تسهیل فرایند ثبت و راهاندازی کسبوکار بهویژه بهصورت محلی (استانی) که باعث میشود مناطق مختلف، برای جذب کارآفرینان و رشد اقتصادی خود، فرایندها را بهصورت رقابتی، کاهش داده و کارآفرینان بتوانند در مناطق سهلتر سرمایهگذاری کنند. الکترونیکی کردن صدور مجوزها در این دسته قرار میگیرد.
سومین مورد، ثبات و تضمین دسترسی به منابع مالی است. ثبات اقتصادی از طریق هدایت اعتبارات بانکی به سمت راهاندازی کسبوکارها و نظام تأمین مالی خطرپذیر توزیع شده در سطح کشور و همچنین هدایت ثروتمندان به سمت سرمایهگذاری (سرمایهگذاران فرشته) در پروژههای نوآورانه از توصیههای مهم این بخش است.
مورد چهارم،اتخاذ سیاست های مالیاتی مناسب بعنوان موثر ترین شیوه برای تشویق به کارآفرینی است. پاداش فعالیتهای کارآفرینانه باید کاهش مالیات باشد. مالیات بهعنوان یک ابزار تنبیهی و تشویقی، بهترین ابزار دولتها برای تحریک کارآفرینی و نوآوری است. هرچند وضع مالیاتها با ملاحظاتی بیش از صرف اهمیتدادن به کارآفرینی تعیین میشوند و باید همینگونه هم باشد. چون ملاحظات کفایت درآمدی، سادگی و عادلانه بودن نقش مهمی در آن دارند.
این سیاستها در حوزه سیاستهای کلان قرار میگیرند و اعمال آنها موجب تشویق کارآفرینان به نوآوری، خلق ایده و کارآفرینی شده و میتواند زمینه مشارکت آحاد جامعه در اقتصاد را فراهم کند که به دنبال آن، رشد اقتصادی و افزایش رفاه عمومی را در جامعه شاهد خواهیم بود. گرچه هر یک از این سیاستها برای اجرایی شدن نیاز به ساعتها کار کارشناسی و عمیق شدن در مباحث جامعهشناسانه و فرهنگی نیز دارد اما اراده دولت برای حرکت به این سمت میتواند یکقدم مؤثر برای بهبود این فضا و رونق تولید باشد.
[1] Carl Schramm
[2] The great depression