برچسب ها - شهید مدافع حرم

برچسب ها - شهید مدافع حرم

برچسب ها
گفتگو با فرزند شهید علی زاده‌اکبر/ قسمت اول
همه عموهایم پایبند نظام جمهوری اسلامی و در مسیر اسلام و ولایتند. حتی یکی از عمو‌ها با پدرم در سوریه همزمان با هم بودند و علیه تکفیری‌ها می‌جنگیدند. این، شاخصه مهمی بود که در خانواده و تحت چه تربیتی بود
کد خبر: ۱۰۳۷۲۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۴

گفتگو با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت ششم و پایانی
من حتی صحبتش را انجام داده بودم که می‌شود برای مادر‌های شهدا بحث‌های مشاوره‌ای گذاشت؛ اما نمی‌دانم چرا پیگیری نکردند. این‌ها بوده که مثلا در سفر یکسری مطالب گفته شده، اما به صورت دائمی و مستمر نبوده.
کد خبر: ۱۰۳۷۰۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۳

گفتگو با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت پنجم
الان همه زخم زبان می‌زنند، می‌گویند شما پسرتان را... نه از این بابت که بگویم مقایسه، اصلا این کار درست نیست، ولی خب وقتی می‌گویند الان پسرتان را روانه کردید و چرا به این فلاکت افتادید!
کد خبر: ۱۰۳۶۵۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۰

گفتگو با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت چهارم
سید احمد و سید مهدی هم بودند در همان گروه پاکسازی، وارد یک ساختمانی می‌شوند و خب آن موقع‌ها تله‌های انفجاری زیاد بود و خیلی روی این مورد کار می‌کردند، بعد از اینکه چند تا خانه را گشتند وارد یکی از...
کد خبر: ۱۰۳۶۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۹

گفتگو با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت سوم
ما حتی یک عکس از آن دوران شهید نداریم، واقعا خانواده‌ها دلشان می‌گیرد. حداقل یک مصاحبه‌ای ازشان گرفته می‌شد یا نمی‌دانم یک مقدار این فضای رسانه‌ای باید قوی‌تر می‌بود. شاید هم بوده ما در جریان نیستیم.
کد خبر: ۱۰۳۶۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۸

گفتگو با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت دوم
من خودم آن موقع گوشی‌ام هوشمند بود. ولی خب مهدی نمی‌گرفت، باعث تعجب بود و می‌گفتم چرا نمی‌گیری؟ آن موقع گوشی گرفتن اثرات مخربی داشت. الان ما اثراتش را می‌بینیم.
کد خبر: ۱۰۳۵۹۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۷

گفتگو با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت اول
خواهر بزرگترم (راضیه) هم خیلی به مهدی وابسته بودند، مثلا شب‌هایی که هیئت می‌رفتند راضیه بیدار می‌ماند تا ساعت‌های دوازده یک شب تا مهدی بیاید و غذایش را گرم کند و بگذارد. از لحاظ دلسوزی مثل مادر بود.
کد خبر: ۱۰۳۵۷۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۶

گفتگو با خواهر شهید محراب عبدی/ قسمت سوم و پایانی
پسرخاله ام زنگ زد گفت محراب کجاست؟ مامانم می‌گفت ما همه می‌گفتیم محراب سر کار است، بعد به بهانه اینکه کارش داریم یک بهانه‌ای جور می‌کردند و بلافاصله گوشی را قطع می‌کردند.
کد خبر: ۱۰۳۵۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۲

گفتگو با خواهر شهید محراب عبدی/ قسمت دوم
خانمش را خیلی همراهی می‌کرد تا در دانشگاه شرکت کند. به تحصیلات و به پیشرفت علاقه خیلی زیادی داشت، اصلا دیدگاهش به زندگی یک طور دیگری بود، خیلی شوق زندگی داشت.
کد خبر: ۱۰۳۵۰۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۱

در محضر مدافعان حرم/۲۸۱/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید محراب عبدی/ قسمت اول
یک طوری در مورد کار‌ها را پنهان می‌کرد که ما اصلا نمی‌فهمیدیم. روزی که شهید شد ما فهمیدیم درجه سروان تمام شده، و تحصیلاتش چیست؛ هیچ وقت مثلا از خودش تعریف نمی‌کرد.
کد خبر: ۱۰۳۴۸۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۰

گفتگو با همسر شهید سردار مرادعلی عباسی‌فر/ قسمت اول
تبلتش را هم متاسفانه داعشی‌ها بردند. همین اواخر که به مرخصی می‌آمد، تا نماز صبح می‌نشست و برای شناخت مناطق عملیاتی، نقشه‌های سوریه را دانلود می‌کرد.
کد خبر: ۱۰۳۴۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۶

گفتگو با همرزم شهید اسدالله ابراهیمی
بعضی از کار‌های اسدالله برایم خیلی عجیب به نظر می‌رسید، مثل مطالعه اش در زمان فراغت! کتاب چهل حدیث امام خمینی (ره) و را هر وقت فرصت می‌شد باز کرد و مطالعه می‌کرد!
کد خبر: ۱۰۳۳۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۳۰

گفتگو با دوست و همرزم شهید اسدالله ابراهیمی / قسمت سوم و پایانی
از او می‌پرسد: معذرت می‌خواهم، برای چه این وقت شب کنار خیابان ایستاده اید؟! خطرناک است...
کد خبر: ۱۰۳۳۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۹

گفتگو با دوست و همرزم شهید اسدالله ابراهیمی / قسمت دوم
اسدالله از لحظه ورود به محور دچار استرس و نگرانی عجیبی شده بود! می‌ترسید گردان احتیاط به منطقه اعزام شوند و او در محور بماند. از من خواست با حاج آقا صحبت کنم و اسدالله را مرخص کند تا...
کد خبر: ۱۰۳۲۸۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۸

گفتگو با دوست و همرزم شهید اسدالله ابراهیمی / قسمت دوم
اسدالله از لحظه ورود به محور دچار استرس و نگرانی عجیبی شده بود! می‌ترسید گردان احتیاط به منطقه اعزام شوند و او در محور بماند. از من خواست با حاج آقا صحبت کنم و اسدالله را مرخص کند تا...
کد خبر: ۱۰۳۲۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۷

گفتگو با دوست و همرزم شهید اسدالله ابراهیمی / قسمت اول
بر اثر یک اشتباه دو نفر از نیرو‌های اطلاعاتی لو می‌روند و فتنه‌گران به قصد کُشت آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. اسد می‌بیند اگر کاری نکند آن دو به شهادت می‌رسند و فوری بلوا به پا می‌کند.
کد خبر: ۱۰۳۲۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۳

گفتگو با برادر شهید اسدالله ابراهیمی
وقتی از جبهه برگشت دیپلم انسانی‌اش را در مجتمع رزمندگان گرفت. مدتی با دوستانش به پارک و کتابخانه می‌رفتند و برای کنکور درس می‌خواندند. رتبه کنکور اسدالله ۹۱۸ شد و...
کد خبر: ۱۰۳۲۰۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۲

گفتگو با همسر شهید اسدالله ابراهیمی/ قسمت دوم و پایانی
چیزی تا طلوع آفتاب نمانده بود، چشمانم سنگینی می‌کرد و کم‌کم خوابم برد. نمی‌دانم چه شد که تعدادی کتاب از قفسه بالای کتابخانه با شدت بر روی میز عسلی افتاد و شیشه‌اش را خُرد کرد!
کد خبر: ۱۰۳۱۸۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۱

گفتگو با همسر شهید اسدالله ابراهیمی/ قسمت اول
هر کاری از دستش بر می‌آمد برای شناسایی عوامل فتنه‌گر خیابان‌ها انجام می‌داد. گاهی نیاز به کمک داشت و از دوستانش درخواست کمک می‌کرد، اما آن‌ها جواب سربالا می‌دادند و می‌گفتند...
کد خبر: ۱۰۳۱۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۰

گفتگو با همسر شهید نوید صفری/ قسمت هشتم و پایانی
بعد که پیکرشان را خواستند از حرم بیرون ببرند، یک بنده خدایی گفت اگر می‌شود، بگذارید همسرش چند دقیقه با پیکر، تن‌ها باشد...
کد خبر: ۱۰۳۱۴۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۹

آخرین اخبار