یکی از دوستان ما فیلمی برای من فرستاد. ولی مادرم اینها را ندیدند مگر اینکه در مستندی دیده باشند. یک فیلمی بود بعد از درگیری که در بصریالحریر بود که نیروی داعشی میآید بالای سر جنازهها است.
زنگ زدند و گفتند جواب دی انای آمده، همین. سر بسته حرف میزدند. چیز دیگری اضافه نکردند. چون روز قبلش من اسم بابام را در اینترنت و در گروههای تلگرام دیده بودم که نوشته بودند تشییعش فرداست!
برای اعزام دوم، در فاصله مرخصی، خانه ماندند و دوباره رفتند. باز از اعزام دوم که آمد، از ناحیه دو تا زانو دچار جراحت شده بود و یک موج گرفتگی هم داشتند که کارت زرد بهش داده بودند...
خانواده همسرم مهاجرت میکنند به عراق و شوهرم آنجا به دنیا میآید. حوالی سال ۵۸ صدام، فارسیزبانها را اخراج میکند؛ اینها جزو این گروه بودند. همان سال از مرز عراق میآیند به ایران. قبل از جنگ...