گروه استانهای خبرگزاری دانشجو، حره ایرانی؛ * دوندگی اش زیاد بود، چند ساعت جلسه و صحبت و بحث برای چیدن برنامه، شب بیداری برای درآوردن جملات شعار و پلاکارد؛ و سحرخیزی برای نوشتن پلاکاردها تا قبل از شروع تجمع.
جمعیت زیاد بود و این سر ذوقمان آورد. ابتدای کار، اقامه نمازجماعت ظهر و عصر بود، میان محوطه و مقابل درب دانشکده دندان پزشکی همدان. سخنرانی کوتاهی داشتیم توسط دو نفر. یکیشان حرفی زد که حرف همه ما بسیجیها بود میگفت: «ما هم به مسئولین و سیاست گذاریها نقد داریم، اما راه اصلاح جامعه مطالبه صحیح مردمی ست نه آشوب.»
درست میگفت، واعجبا که مردم ما عمدتا نشسته اند، نه در پی نظارت مردمی اند نه در پی کمک به مسئولین؛ فقط آمادهاند که یکی شروع کند به فحش دادن به یک مسئول و آنان هم ادامه بدهند! مگر نه این است که بزرگترین سرمایه هر کشوری مردم اند و تا ملت پای کار نباشند نمیشود کشوری را ساخت؟!
بعد از پخش پرچمها و پلاکارد ها، شروع به شعاردهی کردیم. واژگان حق طلبانه در تارهای صوتی حق طلبان میپیچید و حق را فریاد میکشیدند.
«برای امنیت خواهرامون، چقدر شهید شدن برادرامون»
«حرف ما یک کلام، بازی نخور والسلام»
«سلاح یک دانشجو، قلم میشه نه چاقو»
خدا میداند چه ذوقی داشت دیدن اینکه برخی گلویشان گرفت، ولی ادامه دادند. رهبرانِ شعارگویی از ابتدای جمعیت به انتها میدویدند و شعارها را هماهنگ میکردند و چه اتحاد شیرینی که در شعارگویی، جملاتِ در حمایت از آقایان را زنان فریاد میکشیدند و برعکس.
محوطه دانشگاه را که راهپیمایی کردیم رسیدیم به بیانیه خوانی یکی از دختران بسیجی دانشجو. در بیانیه، از ماندنمان پای انقلاب تا رساندن آن به غایت نهایی اش گفتیم و از انتقادهایمان به مسئولین، از دروغ پردازی رسانههای بیگانه و از نقش ارزشمند و غیرقابل اغماض زن در جامعه.
چه زیبا بود لحن حماسی دانشجوی بیانیه خوان، در کنار اقتدارِ چادر مشکی اش و ما دختران چقدر قربان صدقه اش رفتیم بعد از آن سخنرانی که چه گلی کاشتی دختر، حقا که رویمان را سفید کردی.
از تلاش یکی از بسیجیها برای تهیه فیلم و عکس بگویم، از بلندیها بالا میکشید برای خوب فیلم گرفتن و شتاب داشت برای از دست ندادن سوژه!
واکنش مخالفان حاضر چه بود؟ یکیشان که حاضر در دانشکده بود از آن بالا که ما را دید پنجره را بست! یکی از دختران دانشجو به یکی از دختران حاضر در تجمع ما چیزی شبیه ساندیس داده بود. مفهوم کنایی اش را که می دانید!
از اینها که بگذریم، زیباترین بخش ماجرا خوشحالی و خسته نباشید گفتنهای بسیجیها به هم بعد از تجمع بود. چرا که به حول و قوه الهی همه چیز عالی و پرشور پیش رفته بود، ما از نذرهای قبول شدهی خود میگفتیم و میرفتیم که اجرایشان کنیم؛ درحالیکه بیش از پیش باور کرده بودیم حق پیروز است و باطل نابود شدنی.
حُرّه ایرانی؛ فعال دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی همدان