به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، سخنگوی فراجا شهادت حتی یک مامور پلیس را لَب پَر شدن ظرف امنیت، دانسته و اعلام میدارد، امنیت، نعمتی است از نظرِ مردم پوشیده تا آنگاه که نا امنی رخ دهد، اما گویا حافظان امنیت در همه حال از دیدهها نهانند.
سردار سعید منتظرالمهدی در یادداشتی، نوشت:
انگار ماموران پلیس را آفریده اند برای جان دادن، گاه در میدان نبرد با پلشتیها شهید میشوند، گاه ترور شده و گاه با زخم زبانها و دشنامهای عدهای که تنها زمانی ناامنیها را فریاد میزنند که خود و اطرافیانشان دچار بحران شوند، از پای در میآیند؛ گویا امنیت را موضوعی "قدیم" میدانند که همیشه و هرآینه بوده و هیچگاه "حادث" نبوده است و نیازی به مراقبت از آن نیست، امن و امان جامعه را بدون حافظان آن تصور میکنند در حالیکه فقدان حتی یک پلیس به معنای لَب پَر شدن ظرف امنیت است؛ آنانکه در فقدان فردی شهیر داد ناامنی میدادند، کجا هستند تا فریادشان گوش فلک را کَر کند که، یا مردم! در کمتر از یک روز، نامردمان، ۲ حافظ امنیت را شهید کرده اند، البته آمار شهدای اخیر را باید به ۳ شهید ترور شده چندی پیش و بیش از ۱۳ هزار شهید سالهای دور و نزدیک دفاع از کیان کشور و حراست از امنیت مرز تا مرکز، افزود؛ امروز، این سنگربانان امنیت هستند که مورد سوقصد، ترور کور و در تیررس نااهلان قرار میگیرند نه آنان که صرفا شعار دفاع از مُلک و میهن سرمی دهند؛ شاید، باید «لفافه گویی» را کنار گذاشت و صریحا از اصحاب رسانه پرسید و مطالبه نمود که چرا وقتی تیر قاچاقچیان، قلب ماموران پلیس را حین ماموریت میشکافد و یا عناصر دشمن آن هم در روز روشن یک گشت شهری پلیس را، مورد ترور کور و ظالمانه خود قرار میدهند، نهایت به مخابره یک خبر نیم بند، اکتفا کرده و پلیس را در میانه انواع جنگهای شناختی و رسانهای که این روزها وِرد زبان هر دانا و نادانی است، تنها میگذارند؟ امنیت، نعمتی است از نظرِ مردم پوشیده تا آنگاه که ناامنی رخ دهد، اما گویا حافظان امنیت در همه حال از دیدهها نهانند، که بار غمشان نه در دوربین و قلم خبرنگاران مینشیند، نه جایی در جعبه جادو دارد؛ بله؛ در یک حالت میتوان آنها را در میان انبوهی از اخبار صواب و ناصواب روزانه یافت آن هم در صورتی است که به غفلت، رفتاری خارج از دایره ذهنهای کلیشه یافته ما، از آنان سرزند؛ سخن نخ نمایی است که بگوییم انتقام شهدایمان را گرفته و مسببانشان را منکوب میکنیم چراکه بر عهد خود استواریم و آن را وظیفهای بر دوش میدانیم؛ هرچند انتهای آرزوی بیشترهمکارانم در این لباس، شهادت است، اما بدین معنا نیست که ما از سر تقصیرِ مسببین و قاتلان آنها میگذریم. حتما هیچ پروندهای را در نیمه راه رها نمیکنیم و تاحصول نتیجه پیگیرهستیم، هر چند که گاهی سالیانی هم طول بکشد و آنان درحال زندگی پنهانی باشند و موقتا از دست عدالت گریخته باشند
و این مهم را تاحصول نتیجه پیگیری میکنیم. روی دیگر سخن با جامعه است و افکار عمومی، با همانانیست که سرمایه اجتماعی پلیس نامیده میشوند، چرا شهادت ماموران پلیس مانند هر واقعه و پدیده دیگر، در بوق و کرنا نمیشود؟ چرا تا چند روز نُقل محافل و نَقل مجالس مرتبط با این موضوع، قرار نمیگیرد؟ چرا جای خالی یک پلیس که به نامردی شهیدش کرده اند، احساس نمیشود؟ کجای کار لنگ میزند که، «انگار پلیس را آفریده اند برای جان دادن و گمنام بودن؟»