آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۷۰۷۹۴
گزارش|

حمله به قلب لبنان / نقشه تل‌آویو برای خفه‌کردن صلح

در شب عید قربان، اسرائیل با حمله به بیروت نشان داد که صلح را برنمی‌تابد؛ این حمله تلاشی آشکار برای خفه‌کردن دیپلماسی و بازگرداندن لبنان به لبه پرتگاه بود.
حمله به قلب لبنان / نقشه تل‌آویو برای خفه‌کردن صلح
علیرضا سهرابی نور

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو در شب عید قربان، رژیم صهیونیستی بار دیگر چهره واقعی خود را آشکار کرد؛ چهره‌ای که نه‌تنها با صلح بیگانه است، بلکه در جهت شعله‌ور ساختن آتش جنگ و بی‌ثباتی در منطقه نیز گام برمی‌دارد. حمله مستقیم به بیروت، در یکی از شب‌های مقدس مسلمانان، صرفاً یک اقدام نظامی نبود، بلکه کنشی سیاسی و هدفمند بود که در جهت بی‌ثبات‌سازی یک کشور آسیب‌دیده و ممانعت از هرگونه ابتکار دیپلماتیک منطقه‌ای برای مقابله با سیاست‌های توسعه‌طلبانه تل‌آویو صورت گرفت. این اقدام، صرفاً نقض آشکار حاکمیت ملی لبنان تلقی نمی‌شود، بلکه بخشی از یک راهبرد کلان برای تحمیل مجدد منطق قهر، ارعاب و بازدارندگی مصنوعی، در برابر مسیر گفت‌وگو، مصالحه و سازوکارهای دیپلماتیک به شمار می‌رود.

 

حمله به بیروت؛ نقض حاکمیت یا پروژه بی‌ثبات‌سازی؟


در شرایطی که منطقه در حال عبور از یک مرحله بازآرایی توازن‌های قدرت است، سیاست‌گذاران اسرائیلی به‌جای ورود به مسیرهای سیاسی، بار دیگر رویکرد نظامی‌محور و خشونت‌طلبانه را در پیش گرفته‌اند. در این بستر پرآشوب که لبنان به نقطه تقاطع منافع محلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بدل شده، تل‌آویو در تلاش است با انجام چنین حملاتی، مسیر دیپلماسی را مسدود کرده و ابتکار عمل را در دست نگاه دارد. پرسش اصلی در این میان آن است که آیا این منطق امنیتی مبتنی بر قهر و بازدارندگی، در شرایطی که جهان به‌سمت چندقطبی‌شدن حرکت می‌کند، می‌تواند همچنان مؤثر و مشروع باشد؟

 

حمله به قلب لبنان / نقشه تل‌آویو برای خفه‌کردن صلح

 

اسرائیل و بازگشت به منطق قهر در آستانه توازن‌های جدید منطقه‌ای


تا پیش از این حمله، با وجود درگیری‌های مکرر در جبهه جنوبی لبنان، رژیم صهیونیستی از حمله مستقیم به پایتخت این کشور خودداری کرده بود. این رویکرد نه از سر ملاحظه یا حسن‌نیت، بلکه تحت فشارهای ایالات متحده و در چارچوب دادن فرصتی به دولت لبنان برای بازسازی پس از جنگ اتخاذ شده بود. اما با وقوع حمله اخیر، به‌نظر می‌رسد که این ملاحظه موقتی نیز کنار گذاشته شده و اکنون وارد مرحله‌ای جدید از بحران‌سازی شده‌ایم؛ مرحله‌ای که نه‌تنها پاسخی میدانی نیست، بلکه نمودی از یک تصمیم‌گیری سیاسی آگاهانه برای تداوم فضای جنگی، تضعیف روندهای گفت‌وگو و ممانعت از بازیابی مشروعیت سیاسی در لبنان است.

 

هدف‌گیری قلب سیاسی لبنان؛ ترور دیپلماسی با موشک


نخستین هدف این حمله، نه جبهه‌های مرزی بلکه قلب سیاسی لبنان بود؛ در زمانی حساس که کنشگران داخلی و دیپلمات‌های بین‌المللی در حال تلاش برای حل‌وفصل مسئله سلاح حزب‌الله و اردوگاه‌های فلسطینی در چارچوبی سیاسی بودند. در چنین فضایی، که فشارهای خارجی نیز برای گشودن این پرونده افزایش یافته، حزب‌الله برای نخستین بار مخالفت اصولی با بررسی یک "فرمول رسیدگی" به مسئله سلاح خود ابراز نکرده بود؛ البته مشروط به عقب‌نشینی کامل اسرائیل از جنوب لبنان، آزادی اسرای لبنانی و تضمین‌های بین‌المللی برای بازسازی. این تغییر موضع، که می‌توانست نقطه آغازی برای حل یک بحران بلندمدت باشد، با حمله اخیر تل‌آویو، با هدف آشکار از بین بردن بسترهای گفت‌وگو و مسدودسازی هرگونه ابتکار سیاسی هدف قرار گرفت.

 

حمله به قلب لبنان / نقشه تل‌آویو برای خفه‌کردن صلح

 

تل‌آویو، نگران مذاکرات دوحه و مسقط؛ پیام تهدید به واشنگتن


اسرائیل آگاه است که پذیرش این فرمول می‌تواند دستاویز اصلی‌اش – یعنی ادعای تهدید دائمی حزب‌الله – را از او سلب کند. از این‌رو، با هدف گرفتن ضاحیه جنوبی، عملاً فضای گفت‌وگوی داخلی در لبنان را تضعیف و پیامی روشن ارسال کرد: هیچ ابتکار صلحی که تعادل امنیتی مطلوب تل‌آویو را به چالش بکشد، قابل‌تحمل نخواهد بود. در همین راستا، نمی‌توان این حمله را از تلاش‌های دیپلماتیک رئیس‌جمهور لبنان، ژوزف عون، برای ایجاد ائتلاف‌هایی منطقه‌ای و بین‌المللی برای اعمال فشار بر اسرائیل جهت عقب‌نشینی از جنوب لبنان و تسریع فرآیند بازسازی کشور جدا دانست. عون طی هفته‌های گذشته، با افزایش رایزنی‌های خود با بازیگران اروپایی و عربی، قصد داشت از کنفرانس پاریس که پیش‌رو است، به‌عنوان بستری رسمی برای ارائه طرحی جامع جهت تثبیت ثبات در لبنان استفاده کند. اما تل‌آویو، که هرگونه تحرک مشروع دیپلماتیک در دفاع از حقوق حاکمیتی لبنان را تهدیدی برای پروژه اشغال‌گری خود می‌داند، تلاش کرد با این حمله، این تلاش‌ها را پیشاپیش خنثی کند.

 

حمله به بیروت، اخلال‌گر مسیر تازه دیپلماسی واشنگتن-تهران


اسرائیل به‌خوبی می‌داند که موفقیت دیپلماسی لبنانی می‌تواند پرونده‌های اساسی مانند مرزها، منابع طبیعی و حقوق ملی را مجدداً روی میز قرار دهد؛ مسائلی که تل‌آویو در پی حذف آن‌ها از گفتمان بین‌المللی است. بنابراین، حمله به بیروت بیش از آنکه یک اقدام نظامی صرف باشد، ابزاری است برای مهار توان دیپلماسی و ممانعت از نقش‌آفرینی مستقل لبنان در مناسبات منطقه‌ای.

از منظر کلان‌تر، این رویکرد اسرائیل بازتابی از سیاستی نظامی‌گرایانه و خشونت‌محور است که از زمان آغاز جنگ غزه در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شدت یافته است. این جنگ برای اسرائیل نه یک بحران، بلکه فرصتی استراتژیک تلقی می‌شود؛ فرصتی برای گسترش اقدامات نظامی فراتر از مرزهای اشغالی، هدف قرار دادن متحدان ایران، و بازتعریف قواعد بازی در منطقه، بدون نیاز به توجیه حقوقی یا فشار دیپلماتیک. حمله به بیروت، سوریه و سایر نقاط، در همین چارچوب و با هدف تحمیل نظمی امنیتی مبتنی بر برتری نظامی و حذف رقیبان منطقه‌ای طراحی شده است.

در این میان، نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، نیز جنگ را ابزاری برای بقا در قدرت می‌بیند. در سایه فشارهای قضایی، نارضایتی عمومی و بحران‌های داخلی، او تداوم درگیری‌های نظامی را راهکاری برای صدور بحران‌های داخلی به بیرون و بازتولید مشروعیت سیاسی خود می‌داند. این تصمیمات نظامی، بیش از آن‌که ریشه در منطق استراتژیک داشته باشند، ناشی از اضطرارهای سیاسی و تلاش برای فرار از بحران هستند.

در سطحی دیگر، تل‌آویو به‌شدت نگران روند مذاکرات جاری میان ایران و ایالات متحده در دوحه و مسقط است؛ مذاکراتی که با وجود همه پیچیدگی‌ها و چالش‌ها، می‌تواند به کاهش فشارهای بین‌المللی بر متحدان منطقه‌ای ایران از جمله حزب‌الله بینجامد. این سناریو از منظر اسرائیل، منجر به کسب مشروعیت سیاسی برای حزب‌الله در سطح داخلی و منطقه‌ای خواهد شد؛ امری که برای تل‌آویو خط قرمز محسوب می‌شود. در چنین فضایی، حمله به بیروت می‌تواند حامل پیامی صریح به واشنگتن باشد: هرگونه توافق با تهران باید امنیت اسرائیل را محور خود قرار دهد، در غیر این صورت، تل‌آویو مسیر بی‌ثبات‌سازی را ادامه خواهد داد.

 

تل‌آویو نگران مذاکرات دوحه و مسقط؛ پیام تهدید به واشنگتن


در سوی دیگر، وضعیت داخلی ایالات متحده نیز در این معادله بی‌تأثیر نیست. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا، که با اختلافات فزاینده با نتانیاهو در مورد پرونده غزه و سیاست ایران مواجه است، به‌تازگی اقدام به بازسازی شورای امنیت ملی آمریکا کرده و چهره‌های نزدیک به لابی اسرائیل را از ساختار تصمیم‌گیری کنار گذاشته است. این اقدام، پیامی روشن در جهت استقلال بیشتر تصمیمات راهبردی واشنگتن از دیکته‌های تل‌آویو به‌شمار می‌رود. حتی مارکو روبیو، وزیر امور خارجه جدید ایالات متحده، نیز علیرغم مواضع سنتی‌اش در حمایت از اسرائیل، در تلاش برای تبیین رویکردی متوازن‌تر و مبتنی بر منافع ملی آمریکاست.

ترامپ در حال حاضر نیازمند یک دستاورد سیاسی در حوزه سیاست خارجی است؛ توافقی منعطف با تهران می‌تواند چنین دستاوردی را فراهم آورد و او را به‌عنوان رئیس‌جمهوری که موفق به کاهش تنش‌ها شده، معرفی کند. در این میان، اقدامات اسرائیل، به‌ویژه حمله به بیروت، می‌تواند تلاش‌های واشنگتن برای شکل‌دهی به یک چارچوب دیپلماتیک جدید را با اخلال مواجه کند و آمریکا را به‌سوی درگیری ناخواسته سوق دهد.

 

مردم بیروت؛ عید زیر آتش و امید به ایستادگی


در پایان، حمله اخیر اسرائیل به بیروت را نمی‌توان حادثه‌ا ی گذرا دانست. این اقدام بخشی از یک نقشه کلان برای تضعیف مسیر دیپلماسی، تداوم وضعیت جنگی و جلوگیری از خروج لبنان از بحران‌های مزمن ساختاری و سیاسی است. تل‌آویو در تلاش است معادله‌ای امنیتی و تحمیلی را بر منطقه تحمیل کند که تنها در صورت هماهنگی با منافع آن معنا پیدا کند. اما واقعیت این است که خاورمیانه امروز، منطقه‌ای نیست که به‌راحتی تن به قواعد یک‌جانبه اسرائیل دهد. لبنان، همان‌گونه که همواره در مرکز معادلات حساس قرار داشته، امروز نیز به میدان تقابل اراده‌ها، تضادها و مقاومت‌ها بدل شده است. مردمی که زیر غرش جنگنده‌ها به استقبال عید رفتند، به‌خوبی می‌دانند که این حمله ممکن است آغاز دوره‌ای تازه از خشونت باشد؛ اما در عین حال، آگاه‌اند که ایستادگی بر حقوق مشروع خود، نخستین گام برای شکستن چرخه باطل تجاوز و تحقیر است.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار