گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حامد صارم؛ در هر زمانی که به تاریخ نگاه شود، تاریخ درسی جدید دارد. تاریخ به ما نشان میدهد که چگونه یک قوم به سربلندی میرسد و با نظر دقیق به تاریخ و عبرت گرفتن از آن در فتنهها، راه نجات راحتتر پیدا میشود.
تاریخ پر است از انسانهایی که اسمشان میدرخشد و همه بشریت به چنین انسانهایی افتخار میکنند و در مقابل افرادی که صفحات تاریخ را از ظلم و خونریزی سیاه کردهاند. بعضی خونریز و سفاک و فتنهگر بودند و زمینههای فتنه را ایجاد کردند.
اما تاریخ را نمیتوان به سادگی مرور کرد؛ چرا که همواره طبق یک روال طبیعی قلم تاریخ نویسان به دست صاحبان قدرت بوده و به مخالف خویش اجازه قلمفرسایی ندادند، از این روست که ملاحظه تاریخ کاری ساده نیست.
بررسی تاریخی کار بسیار ظریفی است
ای بسا ظالمی که عادل نشان داده شده است و عادلی که ستمگر معرفی شده است و چه بسیار سعی شده است که اعمال گروهی از دید آیندگان مخفی بماند و به آن تصریح نشود یا اگر ذکر شود به نحوی توجیه شود تا قابل قبول شود؛ لذا بررسی تاریخ با همه محاسنی که دارد، از ظرافت بالایی برخوردار است که اگر خواننده این ظرافتها را نداشته باشد، هیچگاه نمیتواند به درستی قضاوت کند.
زمانی که یک رویداد تاریخی از حیث مذهب و اعتقاد جمعی ارزش اعتقادی پیدا میکند، این مسئله باید بسیار دقیقتر مورد نظر باشد؛ چرا که انگیزههای کتمان، تحریف و تلبیس بسیار بیشتر میشود.
کتمان واقعه غدیر در برخی از کتب مهم
تاریخ صدر اسلام و خاصه سده نخست آن، پر از وقایعی اثرگذار در اعتقادات تمام مذاهب و فرق اسلامی است و نتیجهگیری در این قسمت تاریخ در اعتقاد و مذهبی که یک شخص اختیار میکند، صددرصد تاثیرگذار است و بالطبع وقایع این دوره از بیشترین آسیب تحریف و کتمان برخوردار است که برای نمونه میتوان از کتمان واقعه بسیار بزرگ غدیر که آیاتی در قرآن به این واقعه اختصاص دارد، نام برد.
کتاب بخاری که مهمترین کتاب برای عده زیادی از فرق اسلامی است، ابداً ذکری از این واقعه نکرده و بعضی کتب دیگر که ذکری از آن کردهاند، سعی نمودهاند نهایت اختصار را رعایت کنند که این عدم ذکر یا رعایت اختصار به نحو افراطی آن، همان کتمان و تحریف در تاریخ است.
آیا فعل صحابی پیامبر میتواند مستند فتوی قرار گیرد؟
عدهای برای فرار از این واقعیت و تثبیت این کتمان و تحریف این واقعه بررسی و تحقیق در مورد وقایع آن دوره را ممنوع کردهاند و با درست کردن قانونی مبنی بر عدالت تمام صحابی پیامبر سخن گفتن از ایشان را تحریم نمودهاند و از این هم بالاتر، اعمال و افعال ایشان را منبع دینی میدانند، یعنی فعل یک صحابی میتواند مستند یک حکم شرعی قرار گیرد، همانطور که سنت پیامبر یا آیه قرآن میتواند مستند یک فتوی قرار گیرد.
تحریف وقایع تاریخی توسط طبری
عدالت صحابی تقریبا اعتقاد اکثر مورخان مشهور میباشد و این یکی از انگیزههایی است که باعث تحریف شده است و به واسطه این تحریف گمراهی را برای عدهای کثیر به ارمغان آوردهاند، به هر حال این امری مسلم است که تا قرنها تاریخ را وابستگان دربار خلفا نگاشتند.
برجستهترین ایشان ابنجریرطبری است که به بهانه بیطرفی در نقل رویدادها، به تحریف واقعیت و کتمان حقایق پرداخته است. علامه سیدمرتضی عسگری مینویسد: «طبری در ترویج مجعولات، بر دیگر مورخان سبقت جسته است» (1).
وی از سیفبنعمر 701 حدیث نقل میکند، حال آنکه نزد محققان به دروغگویی حدیثساز معروف است (2).
خطیب بغدادی مینویسد: «دروغگوترین فرد بر پهنه زمین ابومعشر است» (3) که طبری در کتابش از گفتارهای وی بهره فراوانی برده است (4).
چگونه همه صحابی که به جنگ هم رفتند، اهل بهشت هستند؟
از طرف دیگر، زندگی صحابه خالی از اختلافات عمیق که منجر به جنگهای طولانی شده نیست؛ جنگهایی که خون هزاران مسلمان در آن جنگها ریخته شده و طرفهای درگیر از بزرگان صحابی بودهاند، به راستی چگونه میتوان همه صحابی را عادل و اهل بهشت دانست، در حالی که بر روی یک دیگر شمشیر کشیدهاند و برای کشتن یکدیگر از هیچ تلاشی فرو گذار نکردهاند؟ آیا در این جنگها همه بر حق بودند؟ هم قاتل به بهشت میرود هم مقتول؟
افسوس که عدهای بر همین عقیدهاند تا باطل خویش را زیر نقاب عدالت صحابی پنهان کنند و از همه عجیبتر نقل حدیثی است که با بداهت عقل و با محکمات آیات قرآن شریف در تعارض است. مدعی شدهاند پیامبر به 10 نفر بشارت بهشت داده است، در حالی که بعضی از این 10 نفر در جنگ جمل رو در روی یکدیگر ایستاده، تدارک لشکر کردهاند و آتش جنگ را برافروخته و خونهای بسیاری را ریختهاند. در عین حال هر دو طرف اهل بهشت هستند!!
صحابی عادل و اهل بهشت که نام او با فتنه جمل گره خورده است!
وای از روزی که امر قرآن مبنی بر تعقل زیر پا قرار گیرد، آن روز است که حدیث عشره مبشره به عنوان سنت نبوی ملاک و معیار قرار میگیرد؛ از جمله کسانی که در عشره مبشره نامشان برده شده است «طلحهبنعبیدالله» است که نام او با فتنه جمل گره خوردهاست، اما تا به امروز همچنان او را صحابی عادل و اهل بهشت میدانند.
طمع خلافت فقط در طلحه نبود، بلکه در عدهای که همراه پیامبر شدند، ولی از ابتدا طمع خلافت را در سر میپروراندند نیز وجود داشت. طلحه نیز یکی از افراد آن حزب طماع در خلافت بود که توانست خلافت را به نفع خویش جلب کند، اما آنها در میان خویش دچار اختلافی بزرگ شدند.
کشته شدن عثمان توسط طلحه
همو بود که برای به چنگ آوردن خلافت، کمر به قتل خلیفه سوم عثمان بست، هر چند از این کار طرفی نبست؛ سپس برای رسیدن به خلافت آتش جنگ جمل را افروخت که در نتیجه آن هزاران نفر از مسلمانان را به کشتن داد.
برای بررسی دقیق و فهمیدن چرایی قتل عثمان و جنگ جمل لازم است مروری کوتاه بر سرگذشت حزب سقیفه و درگیریهای درون حزبی سقیفه بیاندازیم تا چرایی کشتن عثمان توسط طلحه برای ما آشکار شود؛ از این رو به اختصار به بررسی جریانات درونی سقیفه پرداخته میشود.
سقیفه آغاز انحراف امت اسلام نبود
نباید سقیفه را آغازی بر انحراف دانست، بیشک سقیفه ادامه انحرافی است که از پیش شکل گرفته بود و رفته رفته که زمان بر رویداد سقیفه میگذشت، دلایل و شواهدی چند حکایت از آن داشت که گروه پیروز در سقیفه، از دیرباز برای کسب قدرت و شکست رقیب و زیرپاگذاشتن غدیر در اندیشه و پیریزی طرح بودهاند.
با قطع نظر از نقلهایی که حکایت از امضای معاهده در زمان حیات پیامبر مبنی بر خیانت به پیامبر میکند و با قطع نظر از روایات ترور پیامبر قرائنی را میتوان یافت که غصب خلافت طرحی از پیش تعیین شده بوده است.
آیا مردم غدیر را فراموش کرده بودند؟
بی شک، مهمترین گواه این امر آن است که با وجود آن همه تاکیدات پیامبر بر خلافت علی (ع) که در منابع غیر شیعی بسیار یافت میشود، تا گروهی همدست و ریشهدار در کار نباشد، نمیشود به یکباره همه چیز به سویی دیگر تغییر جهت پیدا کند. آیا هیچیک از مردم غدیر را به یاد نداشتند؟
بیشک به یاد داشتند و تا دیر زمان هم از خاطرشان نرفته بود. 12 سال پس از آن روز در سال 23 هجری حضرت علیبنابیطالب (ع) با اهل شوری و مردم به احتجاج پرداخت و 40منقبت از خود برشمرد که از جمله آنها غدیر و آیه تطهیر بود، آن گاه همه حاضران را بر تایید آن به شهادت طلبید و جز تنی چند از مخالفان، هیچ کس آن حضرت را انکار نکرد.
شش دلیلی که نشان میدهد فتنه سقیفه از قبل طراحی شده بود؟
اگرچه دلایل و شواهد این نظریه بسیار است اما به برخی از آن اشاره میشود:
1- نخستین موضوع مطرح شده در خطبه غدیر خم هشدار به مخالفان و دشمنان علی بن ابیطالب است. ایشان تاکید میکند که شمار ایشان کم نیست و پیوسته در اندیشه توطئهاند و برای آینده، نقشهها دارند.
2- در مجالس عمومی که پیامبر میخواست فضائل حضرت علی (ع) را بفرماید و از امامت ایشان سخن گوید، جنجال میکردند و هیاهو مینمودند. بارها همین که میفرمود: «الائمه بعدی اثنی عشرا»؛ ائمه بعد از من دوازده نفر هستند، نظم و سکوت مجلس به هم میخورد و جنجال و تحرک تا بدان حد میرسید که حضرت از ادامه گفتار باز میماند (5).
3- ابوبکر در هنگام وصیت برای جانشین خود بیهوش شد و عثمان به تشخیص خود نام عمربنخطاب را نوشت. زمانی که ابوبکر به هوش آمد، نگاشته او را تایید و امضا کرد (6). به راستی عثمان از کجا از ما فیالضمیر ابوبکر آگاهی داشت؟
4- با توجه به کیفیت وصیت ابوبکر این نکته هم حائز اهمیت است که حکمران دوم در هنگام مرگ میگوید: «اگر ابوعبیده زنده بود بدون مشورت هیچکس، خلافت را به او میسپردم» (7) و آن گاه شورایی تعیین میکند که در هر صورت عثمان به زمامداری برسد. آیا جای تردید باقی است که این چند تن از سالها پیش بر این تصمیم هم نظر بودند؟
5- در میان مخالفان علیبنابیطالب چند شخصیت سرشناس دیده میشوند که سالها با یکدیگر رابطه دوستی و خویشاوندی داشتند و عجیب که همه ایشان به دعوت ابوبکر اسلام آوردند. اینان عثمان، طلحه، زبیر، سعدبنابیوقاص، عبدالرحمنبنعوف و ابوعبیده جراح بودند (8). جز ابوعبیده جراح که در زمان عمر زنده نبود، آن پنج نفر جزو شورای شش نفره خلافت قرار گرفتند.
6- در خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) فرمودند: «تتربصون بنا الدوائر و تتوکضون الاخبار»؛ در انتظار حوادث ناگوار برای ما بودید و مواظب دریافت اخبار.
طلحه سکاندار فتنه جمل بود
البته، شواهد بسیار فراتر از این چند نمونه میباشد. وقایعی که در سقیفه رخ داد از جمله این شواهد می باشد و سئوالات بسیاری در مورد سقیفه مطرح است، اما سخن این جاست که جنگ جمل و صفین ادامه طراحیها یا به عبارت روانتر و رساتر ادامه خیانت و توطئه این گروه است. این بار در جمل طلحه سکاندار فتنه است و برای باز پس گرفتن خلافتی که در جای خودش مستقر شده بود، تمام تلاش خود را میکند.
حقیقت این است که این گمراهان هر چند در مرحله اولیه پیروز شدند و با مکرها و فتنههای از پیش طراحی شده توانستند خلافت را از وصی پیامبر بگیرند، اما در درون خویش دچار اختلاف و درگیری شدند که این درگیری منجر به کشته شدن بسیاری از هم حزبان ایشان شد و عثمان مقتول این جنگ داخلی گروه فتنهگر است، در نتیجه این اختلاف و جنگ داخلی بود که امیرالمومنین(ع) برای مدتی کوتاه به خلافت ظاهری دست پیدا کرد.
مرگ مشکوک ابوبکر و متهم اصلی آن
باید به طور خلاصه چنین گفت که گروه مخالف خلافت علی (ع) به دو حزب تقسیم شدند؛ یک حزب، حزب ابوبکر و قبیلهاش بنی تمیم و حزبی دیگر عمر و بنی امیه. در نتیجه این اختلاف بود که ابوبکر به مرگ بسیار مشکوک از دنیا رفت.
جالب اینجاست که متهم اصلی مرگ ابوبکر زمامدار دوم میباشد. او خود را فریبخورده سقیفه میدانست و اعتقاد داشت که ابوبکر در سقیفه برخلاف قرار قبلیشان خلافت را از او ربوده است. در اینباره از مغیرهبنشعبه نقل شده است که وی به عمر میگوید: زمانی که ابوبکر عهدهداری خلافت را به تو واگذاشت، به چه سبب آن را نپذیرفتی و حال به رفتار آن روز ابوبکر خرده میگیری و با تاسف از آن یاد میکنی؟
عمر میگوید: من تو را از مردان هوشمند عرب میشناختم. گویا تو آن روز آنجا حضور نداشتی که ابوبکر چگونه مرا فریب داد. البته من نیز او را فریفتم (9). میتوان گفتار عمر که فردی بسیار سیّاس بود و مخاطبش مغیره که از او به عنوان یکی از هوشمندان عرب نام بردهاند را اینگونه تحلیل کرد که تصمیم قبلی ما آن بود که من خلیفه شوم اما این قسمت که گفته است من نیز او را فریفتهام نمیتواند چیزی جز ربودن خلافت از ابوبکر باشد.
در جایی دیگر عمر به ابوموسی اشعری میگوید: «به خدا قسم اگر از برادرم زید بن خطاب اطاعت میکردم و سخن او را به کار میبستم ابوبکر هرگز شیرینی خلافت را نمیچشید ... پس از آنکه خلافت را در دام خویش انداخت من چارهای ندیدم جز اینکه برای مدت زمانی صبر کنم و در انتظار بازگشت خلافت به خود باشم (10).
عملیات غصب خلافت قبل از سقیفه آغاز شده بود
واضح است که سقیفه شروع غصب خلافت نبود بلکه عملیات غصب خلافت از قبل از سقیفه آغاز شده و در حیات پیامبر، خلیفه توسط سامریها انتخاب شده بود و در سقیفه درگیری و دعوا بین سامریهای امت رخ داد.
پس از اینکه در سقیفه، ابوبکر توانست غالب شود و حکومت وی رسمیت یافت، جناحبندی میان طرفداران ابوبکر و عمر به طور جدی آغاز شد و جناح عمر پس از به خلافت رسیدن ابوبکر از انسجام وتحرک مرموزتری برخوردار شدند (11). تا قبل از به قدرت رسیدن اولین زمامدار، پدیدههای اجتماعی به نفع هر دو گروه پیش میرفت اما پس از به حکومت رسیدن او عمر به تقویت جناح خویش پرداخت.
ضربه سهمگینی که عمر در سقیفه از جانب ابوبکر تحمل کرد سبب شد که وی پس از آن با احتیاط بیشتری گام بردارد و هوشمندان زیرکتر و سرشناستری را به جناح خود جذب کند. عثمان بن عفان، مغیره بن شعبه، عمروعاص، عبدالرحمن بن عوف و ابوسفیان برخی از مردان پیرو سیاست عمر بودند که اکثر یا همه آنها جزو طرفداران عمر از بنی امیه محسوب میشدند.
چیزی که در دوره بیماری ابوبکر عجیب و مشکوک بود
یکی از عجایب بیماری ابوبکر آن است که او در مدت بیماری در انزوا ماند و به درستی معلوم نیست در آن 15 روز که در بستر بود، چه کسانی اجازه داشتند با وی تماس بگیرند. او در این دو هفته درباره خلافت تنها با عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف یعنی دو نفر از جناح عمر به رایزنی پرداخت (12). بعد از اینکه خبر جانشینی عمر رسید فرزند خلیفه و طلحه بن عبیدالله اعتراض کردند.
اتفاقاتی که درگیری جناح ابوبکر و عمر را نشان داد
اتفاقاتی که بعد از مرگ ابوبکر افتاد، درگیری پشت پرده این دو جناح را بهتر نشان میدهد:
1- برخی از افراد جناح ابوبکر در همان روز مرگ ابوبکر، به مرگ مشکوک جان دادند و آنان که زنده ماندند در آستانه خلافت عمر از مقام خود عزل شدند و چه بسا پس از عزل به مرگ مشکوک جان سپردند. ابوبکر نیز از جناح عمر کسی را به کار مهمی نصب نمیکرد و در روزهای پایان عمر خود میگفت: «ای کاش همانطور که خالد را به شام فرستادم عمر را نیز به منطقهای دور میفرستادم» (13).
2- در دوره عمر به هیچ یک از قبیله ابوبکر (بنی تمیم) و خاندان و موالیان وی منصب مهمی واگذار نشد.
3- در دوران ابوبکر کمتر کسی از بنیامیه دیده میشد ولی در جبهه عمر بیشتر افراد از بنیامیه بودند. در حقیقت، عمر پل انتقال قدرت به بنی امیه بود والا بنی امیه با وجود عثمان چشمی به عمر نداشتند.
پس از مرگ ابوبکر، ستیز خاندان او یعنی عایشه و طلحه و فرزندان ابوبکر با جناح عمر و بنی امیه به شدت ادامه داشت تا اینکه عمر توسط ابولؤلؤ مضروب شد و دانست که زیاد زنده نخواهد ماند.
شورای شش نفره طوری چیده شد که نتیجه آن انتخاب عثمان باشد
شاید در این هنگام بود که کشمکش بین بنی امیه و بنی تمیم به اوج خود رسیده بود و عمر با سیاستبازی طوری شورای شش نفره را انتخاب کرد که نتیجه آن انتخاب عثمان باشد. با اینکه طلحه که از بنی تمیم یعنی قبیله ابوبکر بود در خلافت طمع داشت حکمران دوم طوری ترکیب شوری را چید که همه مخالفان در ظاهر راضی و در عین حال مجبور به بیعت باشند.
عباس عموی پیامبر هنگامی که طرح شورای خلافت را شنید بی درنگ به امام علی (ع) گفت: ایشان این طرح را تدوین کردهاند که عثمان به خلافت دست یابد ...(14). ابن عباس نیز به پدرش گفت: به خوبی معلوم است که خلیفه خواسته عثمان زمام امور را به دست بگیرد (15).
در حقیقت، به خلافت رسیدن عثمان پیروزی بنی امیه بود. البته شورای شش نفری عمر جوانب بسیاری دارد که از موضوع این نوشتار خارج است. بنابر آنچه که گذشت بین بنی تمیم به سرکردگی ابوبکر و بنی امیه از زمان خلافت ابوبکر کشمکش برای تصاحب خلافت بود. در نهایت بنی امیه توانست توسط عمر خلافت را از آن خویش کند.
فرمان قتل عثمان را عایشه صادر کرد
در زمان خلافت عثمان طرفدارن حزب ابوبکر به سرکردگی عایشه و طلحه با عثمان مخالف بودند وزمانی که اوضاع و احوال سیاسی در زمان خلافت دچار چالش شد، بنی تمیم مخالفتش آشکار و محسوس گشت و حتی گاها به صراحت سخن از قتل او میگفتند و زمانی که اوضاع متشنج شد سوار بر موج اعتراضات مردم شدند.
بنی تمیم عثمان را به قتل رساندند تا خود را به دوران اوجی که در زمان ابوبکر داشتند برسانند از این میان نقش عایشه و طلحه نقشی کلیدی بود. عایشه فرمان قتل صادر کرد تا بتواند طلحه را به خلافت برساند و طلحه خلیفه را کشت تا مسیر خلافتش هموار شود.
مقاومت طلحه در برابر دستور خدا مبنی بر حرمت ازدواج با زنان پیامبر
زمانی که حکم خداند مبنی بر اینکه بعد از پیامبر ازدواج با ازواجش حرام است و بر هیچ کس جایز نیست که با ازواج پیامبر ازدواج کند اعلام شد طلحه از این حکم خداوند برآشفت و اعلام کرد اگر پیامبر بمیرد با ازواج او ازدواج میکنیم همانطور که پیامبر با ازواج ما ازدواج میکند.
پیامبر مکرم اسلام از این گفته طلحه ناراحت شدند و در ذم طلحه و حرمت عملی که او وعدهاش را داد آیه 53 احزاب نازل گشت: «و ما کان لکم أن تؤذوا رسول اللهولا أن تنکحوا أزواجه من بعده أبدا، إن ذلکم کان عند الله عظیما؛ شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید، و مطلقاً [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او به نکاح خود درآورید، چرا که این [کار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است.»
عمر بن خطاب به او گفت: پیامبر تا روز وفاتش از تو به خاطر جملهای که در روز نزول آیه حجاب گفتی –ویل لمن کفره نمرود-(16) ناراحت بود. امیرالمومنین نیز خطاب به طلحه فرمودند: «تو همان کسی هستی که گفتی اگر پیامبر از دنیا برود زنان او را به نکاح خود در میآوریم» (17).
سخنان عایشه علیه عثمان
او به خاطر نارضایتی مردم از حکومت عثمان، در خلافت طمع کرد و با کمک عایشه به اوضاع ملتهب آن روز جامعه دامن زد. عایشه در بین مردم آشکارا بر علیه عثمان سخن میگفت و او را تنقیص میکرد.
حکیم بن عبد الله میگوید روزی داخل مسجد مدینه شدم شنیدم عایشه میگوید: «ای گروه مردم هنوز زمان زیادی از حیات پیامبر نگذشته است این نعلین رسول خداست و این پیراهن ایشان این در حالی است که در میان شما فرعون این امت است» (18).
حسن بن سعید روایت میکند که عایشه ورقی از قرآن را بلند کرد در حالی که عثمان ایستاده بود و گفت: «ای عثمان اقامه کن آنچه که در این کتاب است این پیراهن پیامبر است که تغیر نکرده است در حالی که تو سنت پیامبر را تغیر دادهای ای نعثل» (19).
طبری نقل کرده است که عایشه میگفت این پیراهن رسول خداست که هنوز کهنه نشده در حالی که عثمان سنت پیامبر را تغییر داد. نعثل – عثمان –را بکشید خدا نعثل را بکشد(20).
این حرکتهای عایشه و رفتار بد عثمان با مردم و خاصه جسارتهای او به اصحاب جلیلالقدر رسول خدا همچون ابوذر باعث شورشی در تمامی بلاد اسلامی شد و طلحه سوار بر این موج خود را بر مسند خلافت دید. از این رو، سعی کرد خود را در راس این موج قرار دهد تا بتواند حکومت را از عثمان یا به عبارت بهتر از خاندان بنی امیه بگیرد از این رو بر آن شد تا به فتوای قتل عثمان توسط عایشه جامه عمل بپوشاند.
سرسختترین فرد مخالف عثمان
طلحه از کسانی بود که قتل خلیفه را مصرانه پیگیری میکرد و بر آن پافشاری مینمود. در حقیقت، طلحه سخت میکوشید از نارضایتی مردم برای به قدرت رسیدن خود استفاده کند (21). تاریخ نگاران او را سرسختترین فرد مخالف عثمان به شمار آوردهاند (22).
وی در زمان محاصره عثمان، در مسجد مدینه به اقامه نماز جماعت میپرداخت (23). نماز خواندن طلحه در مسجد یک امر عادی که در میان مسلمانان رواج دارد نبود بلکه تلویحا با این کار خویش را خلیفه بعد از عثمان معرفی میکرد و طمع همین خلافت بود که او را به قتل عثمان واداشت.
سخن علی (ع) در مورد طلحه
امیرالمومنین (ع) درباره او فرمود: «در میان او کسی آزمندتر و حریصتر به کشتن عثمان نبود». طلحه تا آنجا به موقعیت خود اطمینان داشت که باور نمیکرد کسی غیر او به حکومت برسد اگر هم گاهی از حضرت علی (ع) کمک میخواست هدفش استفاده از موقعیت حضرت بود تا از ایشان برای رسیدن به حکومت سود بجوید؛ هرچند در این هدف ناکام ماند، حتی این مطلب در مواضع عایشه هم آشکار است.
دور از واقع نیست که عایشه هم برای به خلافت رسیدن طلحه با عثمان مخالفت میکرد. وی به ابن عباس گفت: «...اینک مردم پیرامون طلحه جمع شدهاند و به زودی او به خلافت میرسد. اگر او خلیفه شود به روش پسر عمویش ابوبکر عمل میکند. مبادا مردم را از حمله به عثمان باز داری ....» (24).
در واقع، اگر طلحه و عایشه میدانستند که بعد از کشته شدن عثمان حضرت علی (ع) به خلافت خواهد رسید هیچگاه برای قتل عثمان تلاش نمیکردند. به هر صورت نقل کردهاند که طلحه در محاصره خانه عثمان نقش اساسی داشت و به سمت خانه عثمان در حالی که در لباسی خود را از دید مردم پنهان میکرد تیر میانداخت (25) و نیز زمانی که نتوانست وارد خانه عثمان شود مردم را به خانه بعضی از انصار هدایت کرد و مردم از راه پشت بام آن خانهها وارد خانه عثمان شدند و او را به قتل رساندند (26).
در هنگامه لشکرکشی طلحه به سمت بصره، عبدالله بن حکیم تمیمی میگوید: ای طلحه آیا این کتاب را میشناسی؟ طلحه گفت: بله این نامه من است به تو. از او پرسید: آیا میدانی در آن چه چیزی نوشتی؟ گفت: برایم بخوان. عبدالله حکیم خواند و در آن عیب گرفتن از عثمان و دعوت کردن به قتل عثمان بود (27).
بستن آب بر روی عثمان توسط طلحه
طلحه محاصره عثمان را شدیدتر کرد تا جایی که آب را بر روی عثمان بست. تشنگی بر عثمان فشار آورد و برای حضرت علی (ع) پیام فرستاد که طلحه و زبیر من را با عطش کشتند و مرگ به شمشیر بهتر است از مرگ با تشنگی. حضرت هنگامی که این پیام را شنیدند خارج از مدینه بودند. ایشان خود را به مدینه رسانده و با سختی بسیار به عثمان آب رساندند و او را از مرگ بوسیله عطش نجات دادند (28).
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که بعدا، بنی امیه حضرت علی (ع) را قاتل عثمان معرفی کردند و بی خردانی که مفتون بنی امیه بودند به قصاص از تشنگی عثمان در کربلا آب را بر روی امام حسین (ع) بستند. این یکی از نتایج تحریف تاریخ است.
طلحه تا سه روز اجازه دفن عثمان را نداد
سرانجام با اصرار طلحه و زبیر عثمان کشته شد. روایت کردهاند که طلحه مانع از دفن عثمان شد و تا سه روز نگذاشت جنازه عثمان را دفن کنند. او افرادى را مأمور کرد تا با سنگ باران کردن خانواده عثمان مانع دفن او شوند، اما سرانجام با دخالت امام علی (ع) او را دفن کردند. باز هم طلحه مانع شد از اینکه عثمان را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و در نهایت او در محلی به نام «حش کوکب» در قبرستان یهودیها دفن شد (29).
بی گناهترین فرد نسبت به خون عثمان
با توجه به این مختصری که گذشت طلحه از متهمان اصلی قتل عثمان بود و به اعتراف شارح معتزلی نهج البلاغه بیگناهترین فرد نسبت به خون عثمان حضرت علی (ع) است (30). بلاذری؛ مسعودی و ابن عبد ربه مینویسند: زمانی که حضرت علی (ع) به مسجد رسید و اطلاع یافت که مردم عثمان را کشتهاند چنان خشمگین شد که فرزندانش را به سبب موفق نشدن در حفظ جان خلیفه توبیخ و تنبیه کرد (31).
در هنگامی که خانه عثمان در محاصره بود و عدهای از اصحاب رسول خدا مانع از ورود مردم به خانه عثمان میشدند، مردم خانه عثمان را تیرباران کردند تا اینکه صورت و محاسن حضرت امام حسن مجتبی (ع) خون آلود شد، سپس بعضی از محاصرهکنندگان ترسیدند که بنی هاشم به خاطر امام حسن و امام حسین علیهما السلام خشمگین شوند.
تنها کسی که پس از قتل عثمان نسبت به خلافت بی تفاوت بود
بعضی میگفتند اگر بنی هاشم بیایند و خون بر وجه حسن بن علی صلوات الله علیهما ببینند با مردم وارد جنگ میشوند و آنچه که شما میخواهید باطل میشود (32). قطعا امیر المومنین قاتل عثمان نبودند اما موضع ایشان چه بود؟ و چرا ؟نیاز به مجالی مستقل دارد.
مرگ عثمان طبیعتا باید شروع کشمکشی برای انتخاب خلیفه بعدی و سیاستبازی سیاستبازانی باشد که عمری برای رسیدن به خلافت تلاش کردند و حکم قتل خلیفه را دادند. پس از قتل عثمان تنها کسی که نسبت به خلافت بی تفاوت بود و تلاشی برای کسب خلافت نکرد امیر المومنین (ع) بود.
اما با وجود بی رغبتی ایشان مردم برای بیعت کردن به سمت آن حضرت سرازیر شدند و این مخالف خواسته طلحه و امری پیشبینی نشده و بسیار ناگهانی بود.
پینوشت:
1. نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 53
2. الغدیر، ج 8، ص237
3. تاریخ بغداد، ج 13، ص 429
4. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 265
5. صحیح بخاری، ج 9، کتاب الفتن، باب الاستخلاف و کتاب الاحکام
6. تاریخ الامم و الملوک (ترجمه)ج 1 ص 2138
7. الطبقات الکبری، ج 3، ص 413
8. پس از غروب ص 133،یوسف غلامی
9. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2 ص 33
10. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 174
11. پس از غروب، ص 247
12. مختصر تاریخ دمشق، ج 13، ص 119
13. الامامه و السیاسه، ج 1، ص 18
14. البدایه و النهایه، ج 7 ، ص 146
15. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج 3 ، ص93
16. الغدیر، الشیخ الأمینی، ج 10 ، ص 127
17. السقیفة و فدک، 88 ، القسم الأول: السقیفة
18. الجمل، ضامن بن شدقم المدنی، ص 20 – 25
19. همان
20. بحارالأنوار، ج31، ص 295، نکیر عائشة، ص : 295
21. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 175
22. العقد الفرید، ج 4، ص 280
23. تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص371 و 379
24. پس از غروب، ص355
25. الغدیر، الشیخ الأمینی، ج 9 ، ص 93
26. الغدیر، الشیخ الأمینی، ج 9، ص 93
27. بحارالأنوار،30، 17 [16] باب آخر فیما کتب علیه السلام و المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص: 421
28. الجمل، ضامن بن شدقم المدنی، ص 15 – 18والغدیر، الشیخ الأمینی، ج 10، ص 127
29. تاریخ یعقوبی والغدیر، الشیخ الأمینی، ج 9 - ص 93 ورواه طبری فی تاریخه 5 : 143
30. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 200
31. انصاف الاشراف ج 5 ص 62،و مروج الذهب، ج 2 ، ص 232؛العقد الفرید، ج 4، ص 290
32. الغدیر، الشیخ الأمینی، ج 9 ، ص 236
واقعا اين اشکال بزرگيه که منابع اين ادعا هاي بزرگ تاريخي ذکر نشده است
همون پي نوشت ها منظورمه که توي متن شماره خورده اما در انتهاي متن نيومده.
با تشکر از سايت خوب و مطالب بسيـــــــــار عاليتون از جمله اين سلسله مقالات "درس هايي از کلاس منحرفين راه حق". انصافاً دمتون گرم!
ان شائ الله در باره توبه طلحه يک مطلب خوب ارائه دهيد