گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ «بشار اسد» که بزرگترین تروریست آسیا، بلکه جهان به شمار می رود و نیروهایش با حمله ای انتحاری به وسیله بمب هسته ای 30 هزار! آمریکایی را در منطقه خاورمیانه کشته اند، چهار سال قبل توسط نیروهای آمریکایی کشته می شدند؛ در این قتل، نیروهای تروریست با پرچمی شبیه به پرچم «ترکیه» به نیروهای آمریکایی کمک می کردند؛ چندی بعد نیز جهان از شر فردی با نام کوچک «ولادیمیر» نجات می یابد.
شاید عجیب به نظر برسد، اما حوادث امروز سوریه، در بازی «ندای وظیفه» کاملاً بازسازی شده بود؛ البته در این بازی موارد و اسامی عجیب تری نیز مشاهده می شود که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
اما چرا آمریکا این حوادث را از قبل به مردم جهان نشان داده بود؟ مگر نه این است که مردم کشورها او را به دست داشتن در حوادث جهان متهم می کنند؟ پس چرا خود را در خطر «فشار افکار عمومی جهان» قرار می دهد؟
تجربهای که آمریکا پس از جنگ ویتنام بدست آورد
کالین پاول، وزیر امور خارجه آمریکا از سال 2001 تا 2005، در سال 1999 در نیویورک تایمز مصاحبه ای دارد که می گوید: ما آمریکایی ها پس از ویتنام، فهمیدیم هر پروژه سیاسی را باید ابتدا در قلمرو عمومی توجیه کنیم.
در مجموع آمریکا تا ذهن عموم مردم جهان را تصرف نکند، دست به اقدامی نمی زند؛ به همین جهت است که از دو سال قبل از ماجرای 11سپتامبر، فیلم هایی می بینیم که دقیقاً حوادث سال 2001 را بازسازی کرده بودند؛ همچنین شاهد فیلم ها و بازی های فراوانی در خصوص حمله به عراق بودیم تا آن تهاجم کاملاً بی وجه را به گونه ای توجیه کند.
اما این وظیفه خطیر و مهم را در چند دهه اخیر چه کسی بر عهده داشته است؟ طبیعی است در عصر جدید، رسانه های تصویری مهمترین و بلکه تنها رسانه ای هستند که چنین وظایفی را بر عهده دارند.
«پستمن» در کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی»، سه دوره را برای انتقال اطلاعات در طول تاریخ ذکر می کند: دوره گفتار، دوره نوشتار و دوره تصویر.
بی تردید عصاره دوره اطلاعات، تصویر است؛ به دیگر سخن مؤثرترین، کارآمدترین، جذابترین و ماندگارترین ابزار انتقال اطلاعات، تصویر می باشد.
اما اگر زمانی تنها و مؤثرترین زبان تصویری، فیلم بود، امروزه بازی های رایانه ای در کنار صنعت بزرگ هالیوود، به اقناع و کنترل اذهان مردم جهان می پردازند.
به نوعی بازی های رایانه ای به ابزاری استراتژیک در دست سیاستمداران آمریکا تبدیل شده اند تا برنامه های آینده خود را در این قالب به سایر نقاط جهان گسترش دهند.
در همین راستا می توان به سری بازی های call of duty اشاره کرد که در آن بسیاری از دوستان و دشمنان آمریکا را تعیین و برنامه آینده این کشور در منطقه و حتی جهان را به نمایش می گذارد.
داستان بازی
تا کنون بیش از 9 سری از گیم «ندای وظیفه» منتشر شده است. «ندای وظیفه 1» در سال 2003 ساخته و روانه بازار شد و بازی «ندای وظیفه: بلک اوپس 2» که نهمین سری از ندای وظیفه است سال 2012 در اختیار مخاطبان قرار گرفت.
اما حساس ترین سری این بازی، «ندای وظیفه: جنگاوری نوین» است که در آن آمریکا تمام حرف خود را به وضوح بیان کرده؛ این سری، شماره های 4، 6 و 8 این بازی را تشکیل می دهند؛ البته سری «بلک اوپس»، بخصوص شماره آخر آن نیز اهمیت بسزایی دارد؛ زیرا در آن موضوعاتی همچون جنگ نرم با چین را مطرح می کند، اما اگر بخواهیم به آن موضوع نیز بپردازیم از حوصله مخاطب خارج می شود، بنابراین در متنی دیگر نقاط تاریک این سری و چرایی آن ماجرا را خواهیم نگاشت.
در «جنگاوری نوین 1» که همان شماره چهار این بازی است، فردی به نام «خالد الاسد»، رئیس جمهوری با نام «یاسر الفلانی» را می کشد و خود جای او را می گیرد، اسد به بزرگترین تروریست خاورمیانه تبدیل می شود که طبیعتاً باید شرش از جهان کم شود، بنابراین نیکولای، جاسوس اسیر شده در دست روسیه توسط نیروهای انگلیسی نجات می یابد و محل اختفای اسد را افشا می کند. نیروی های آمریکایی به شهر حمله می کنند، اما پس از عملیاتی شکست خورده، با بحران روبرو می شوند. تروریست ها که تنها از قانون «یا پیروزی یا مرگ» پیروی می کنند، بمبی اتمی را منفجر می کنند که در پی آن منطقه نابود و حدود 30 هزار نیروی آمریکایی کشته می شوند.
پس از آن پرایس، فرمانده نیروهای آمریکایی متوجه می شود فرد دیگری نیز با اسد ارتباط دارد: ایمران زاکایف؛ زاکایف 15 سال قبل از دست پرایس که قصد قتل او را داشت، می گریزد. او کسی است که به اسد تسلیحات هسته ای می رساند و به همین جهت نیروهای آمریکایی سعی می کنند ابتدا زاکایف و سپس زمانی که دستشان به او نمی رسد، پسرش را دستگیر کنند، اما پسرش خودکشی می کند، بنابراین زاکایف در فکر انتقام می افتد و دو موشک هسته ای به سمت آمریکا پرتاب می کند که پرایس موفق به انهدام موشک ها می شود.
در انتهای بازی نیز پرایس موفق می شود کار 15 سال قبل خود را کامل کند و دنیا را از شر زاکایف نجات دهد.
در شماره های بعدی «ندای وظیفه: جنگاوری نوین» داستان به ولادیمیر ماکاروف که از نزدیکان زاکایف است، منتقل می شود. در شماره دوی جنگاوری نوین که ششمین بازی از سری ندای وظیفه است، «ولادیمیر» ماکاروف موفق می شود حکومت را در روسیه در دست گیرد. آلن به عنوان یک جاسوس وارد نیروهای او شده و مردم را در فرودگاه زاکایف به رگبار می بندد. ماکاروف نیز هویت او را شناسایی و افشا می کند. در نتیجه روسیه، آمریکا را عامل این اقدام تروریستی دانسته و به آن کشور حمله می کند. از این پس داستان حول تعقیب و گریزهای نیروهای روسی و آمریکایی در کشورهای مختلف، بخصوص خاک خود آمریکا می گذرد. واشنگتن به وسیله بمب هسته ای تخریب می شود. شهرهای دیگر آمریکا نیز درگیر جنگ های سختی می گردند. تنها مکان باقی مانده استراتژیک در دست نیروهای آمریکایی، کاخ سفید است که در نهایت می توانند به وسیله همان، آمریکا را از تصرف قطعی و کامل نجات دهند. در نهایت پرایس موفق می شود ژنرال شپرد را که در چند قدمی ماکاروف، به آمریکایی ها خیانت می کند، به قتل برسانند.
«جنگاوری نوین 3» ادامه شماره 2 می باشد که در آن دامنه جنگ به شهرهای مختلف اروپایی نیز کشیده شده است. در این بازی نیز هدف اصلی دستگیری ماکاروف است تا او را از بین ببرند. همچنین مثل بازی قبل افرادی نیز از دست می روند. در نهایت پرایس می تواند ماکاروف را بکشد.
البته احتمالاً مخاطبین گمان می برند که این داستان بسیار کم و ساده است و جزئیات بسیاری از قلم افتاده است. درست است. ما قصدمان این بود که داستانی خلاصه ارائه کنیم تا بزرگوارانی که بازی نکرده اند، کلیتی در آن در نظر داشته باشند.
شخصیتسازی سیاسی در بازی رایانهای
در این بازی افراد گوناگونی حضور دارند که هر یک به نوعی مابهازای بیرونی دارند؛ مهمترین و معروف ترین این شخصیت ها شخص «خالد الاسد» است که تا اواخر سری ندای وظیفه اسم و رسمی از او حضور دارد؛ یعنی حتی در سری های بعدی که او دیگر نقشی از او در بازی نیست، نام و شعارهای او بر روی دیوارها وجود دارد.
ناگفته پیداست که این نام به چه شخصی باز می گردد. در وهله او نام «حافظ اسد» را در ذهن زنده می کند؛ زیرا نام «حافظ» قرابت معنایی کاملی با «خالد» دارد، بخصوص که حافظ اسد نیز با کودتا وارد حکومت سوریه شد، اما با تأکید فراوانی که بر روی نام اسد در کل بازی مشاهده می شود، بی شک نام «بشار اسد» بخصوص برای جوانانی که مخاطبان اصلی این بازی هستند، بیش از پدرش ذهن را درگیر می کند.
در این بازی اشاره نمی کند، اسد حکومت کدام کشور را غصب کرده، اما بعید است کسی کشور سوریه را به خاطر نیاورد، اما در این بازی، این تروریست ها توسط یک گروه تروریستی دیگر رودست می خورند و داخل جنگ داخلی می شوند. ولی نکته جالب اینجاست که تروریست هایی که علیه این تروریست ها وارد عمل می شوند، پرچمی شبیه به پرچم ترکیه در دست داشته و با نیروهای آمریکایی سر سازش دارند. از طرف دیگر پرچمی که به خالد الاسد نسبت داده می شود، شباهت بسیاری به پرچم اخوان المسلمین دارد.
اما چرا در این بازی نام «یاسر الفلانی» انتخاب شده است و اسد، یاسر را کنار می زند؟ به نظر می رسد یاسر همان «یاسر عرفات»، رئیس سابق تشکیلات خودگردان فلسطین باشد، اما سؤال مهمتر این است که چرا رابطه این دو در این بازی این گونه نشان داده شده است؟
ماجرای رابطه حافظ اسد و یاسر عرفات، بسیار طولانی است، اما همین قدر اشاره کنیم که این دو سیاستمدار بزرگ عربی بر سر قرارداد «اسلو» با یکدیگر به اختلاف نظر برخورد کردند تا جایی که حتی حافظ اسد ورود عرفات به کشور سوریه را ممنوع کرد. حتی در مراسم تشییع «باسل اسد»، فرزند حافظ، زمانی که عرفات را دید، سالن را ترک کرد و به مقامات کشورش گفت: «شما این آدم را درست نمی شناسید. او به اینجا می آید و پیشانی مرا یک بار می بوسد و زمانی که به فلسطین اشغالی باز می گردد سه بار پیشانی «اسحاق رابین»، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی را می بوسد!»
البته در خصوص اختلافات اسد و عرفات تحلیل های بسیاری وجود دارد، اما آنچه که مبرهن است اختلاف این دو است که آمریکا در حال برجسته کردن آن می باشد.
اما زاکایف کیست؟ به نظر می رسد او نیز شخصی است که ما به ازای بیرونی دارد: احمد خلیدوویچ زاکایف، معاون سابق نخست وزیر و نخست وزیر فعلی جمهوری به رسمیت شناخته نشده جدایی طلب چچن است؛ او همچنین وزیر خارجه دولت چچن (منتصب اصلان مسخدوف اندکی پس از انتخابش در 1997 و دوباره در 2006 از سوی عبدالحلیم سادولایف) بود. او در سال 2002 از طرف روسیه به شرکت در جرایمی از جمله عملیات تروریستی متهم شد.
بنابراین مشاهده می کنید که این شخصیت نیز ما به ازای بیرونی دارد.
اما دلیل کمک زاکایف به خالد الاسد چیست؟ دلیل آن را می توان در بازی جست و جو کرد:
- وضعیت خیلی ساده است. خالد الاسد کودتا کرده و شورشی های روسیه قصد دارند یک بمب هسته ای برایش بفرستند. حالا این که چرا میهن پرستان روسی باید یک همچین کاری بکنند خدا می دونه.
- خیلی ساده است، الاسد وضعیت منطقه رو به هم می ریزه و پاشو میذاره رو دم آمریکا، اون وقت آمریکا وارد عمل میشه و نیروهاش رو روی اونجا متمرکز می کنه.
- درسته، بعد اونا (کودتاچی ها) می تونن با خیال راحت توی اروپای شرقی، آفریقا، آمریکای جنوبی و خیلی جاهای دیگه فعالیت کنن، بدون این که نگران دخالت آمریکا باشن...
حوادث سوریه از چهار سال قبل نمایش داده میشود
در ابتدای متن اشاره کردیم که آمریکا پس از ماجرای ویتنام درس گرفت که ابتدا ذهن مردم را نسبت به کارهایی که می خواهد انجام دهد، آماده کند. در این شرایط است که از «فشار افکار عمومی» خلاص می شود.
در این بازی نیز می بینیم که از چند سال قبل حوادث سوریه را نشان می دهد؛ به معنای دیگر ذهنیت مردم جهان نسبت به هر اقدامی در سوریه آماده می شود.
چهار سال قبل آمریکا ذهنیت سازی کرده بود. یعنی به نوعی به مردم سوریه اخطار کرده بود که ابتدا تروریست هایی کشورشان را به آشوب خواهند کشید، اما این پایان ماجرای سوریه ای که در بازی های رایانه ای نشان دادند، نیست.
در call of duty نشان دادند که حمله نظامی به سوریه آخرین راه حل مقابله با بزرگترین تروریسم جهان است. این بازی، تمامی مردم جهان را درگیر این بحران عظیم به نمایش می گذارد. حتی گروهی ناخواسته وارد این درگیری می شوند، اما در هر حال وارد شده اند. در اصل آمریکا به نوعی نشان می دهد که یا کشورهای جهان با آمریکا همکاری می کنند یا در آتش خشم تروریسم سوری خواهند سوخت.
یعنی احتمالاً باید منتظر هجومی خارجی به خاک سوریه در آینده ای نه چندان دور باشیم.
جوانان آمریکا وارد جنگی بزرگ میشوند
سال 89 شمسی مصاحبه ای از هنری کسینجر، که به روباه پیر سیاست آمریکا مشهور است، منتشر شد که در سطح جهان بازتاب گسترده ای داشت. کسینجر در آن مصاحبه که با پایگاه تحلیلی «گلوبال ریسرچ» انجام داده بود، عنوان کرد: آمریکا برای روسیه و چین برنامه ای اساسی ریخته و آنها را در مسیر ضعف قرار داده است، اما هدف اصلی آمریکا و اسرائیل، ایران است که برای او برنامه ای ویژه دارد.
البته وی در خصوص چین مطالبی مفصل تر عنوان کرده بود که به امید خدا در مقاله «ندای وظیفه: بلک اوپس» اشاره خواهیم کرد.
همچنین در آن جا اشاره می کند: یکی از برنامه های اسرائیل آن است که با تهاجمی برق آسا، به کشتار وسیع اعراب دست بزند و تا روسیه و چین بفهمند چه اتفاقی افتاده، نیمی از خاورمیانه را بگیرد.
وی در عبارتی تأمل برانگیز اشاره می کند: ما به وسیله بازی های رایانه ای جوانانمان را برای جنگی بزرگی که در آینده رخ خواهد داد، آماده کرده ایم.
وی می گوید: بازیهای رایانهای که در دهه گذشته در آمریکا ساخته شده، دقیقاً سناریوهایی را نشان میدهد که قرار است اتفاق بیفتد و آمریکا با انتشار این بازیها قصد داشته جوانان خود را برای شرکت در چنین جنگهایی آماده کند.
آمریکا برای 50 سال بعد جهان برنامه دارد، ما برای 50 روز بعدمان
آمریکا با برنامه ریزی های دقیق، بازی های رایانه ای را در جهت پیشبرد اهداف خویش سازماندهی می کند. او به وسیله بازی های رایانه ای جوانان خویش را برای استراتژی کلان و نبردی بزرگ آماده می کند.
اما معلوم نیست گرشاسپ دقیقاً جوانانمان را برای چه امری آماده می کند. استراتژی پشت سر این بازی های رایانه ای چیست؟ بازی های «میرمهنا»، «کاراگاه علوی»، «سیاوش» و «عصر پادشاهان» به چه چیز فرا می خوانند؟
غایت بازی های رایانه ای ایرانی، تقلیدی کامل از بازی های خارجی است و تنها هدفشان آن گونه که می گویند، جدا کردن جوانان از بازی های خارجی است؛ البته به نظر می رسد بیش از کسب سو،د نباید برای شرکت های بازی سازی، به دنبال هدف گشت.
بزرگترین استراتژی شرکت های بازی سازی ایرانی نیز آن است که نام بازیگران را به نام های اصیل! ایرانی همچون «گرشاسپ»، «میرمهنا» و «سیاوش» تغییر دهند؛ احتمالاً با این استراتژی عمیق، بمباران تبلیغاتی غرب را خنثی کرده ایم. خدا خیرشان دهد.