آخرین اخبار:
کد خبر:۲۱۷۷۹۸
محرم در جبهه‌ها - 1

عافی: وقتی بچه‌ها زیر باران خمپاره 60 هم عزاداری می‌کردند

فاصله ما با دشمن فقط 300, 400 متر بود، اما بچه‌ها باز عزاداری را ترک نمی کردند. دشمن با خمپاره 60 آنقدر می کوبید تا صدای عزاداری خاموش شود اما ...

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ سید نورالدین عافی را با کتاب خاطرات شفاهی اش به نام «نورالدین پسر ایران» شناختم. در میان انبوه کتاب‌های رسمی و سفارشی با موضوع تاریخ و خاطرات جنگ تحمیلی، بی‌شک غنیمتی است.

 

در این کتاب از پرداخت‌های گزینشی و سلیقه‌ای خبری نیست. آن چه هست روایت ساده و در عین حال صریح یک رزمنده‌ معمولی است از جنگ؛ همه‌ جنگ؛ آن‌گونه که بود.

 

به بهانه ایام محرم پای حرف های او نشستیم تا گوشه ای از حال و هوای آن روزهای جبهه را برایمان بازگو کند.

 

در جبهه جنوب، آذری‌ها در لشکر عزاداری خاصی داشتند که معمولاً از گردان شروع می‌شد و بعد هم تمام گردان‌ها به سمت میدان لشکر می‌رفتند و به هم می‌پیوستند تا با هم عزاداری کنند. 


                                                                             ***
 

سال 62، در جنوب، در محلی نزدیک خرمشهر بودیم که به آن پادگان شهدای خیبر می‌‌گفتند، آذری‌‌ها با شاخصی، عزاداری خود را شروع می‌کنند که هر یک به نام یکی از شهدای کربلاست و عزاداری خاص خود را دارد. موقعی که همه گردان‌ها به سمت مرکز اردوگاه حرکت می‌کردند، فانوس به دست می گرفتند و به راه می‌افتادند. 


                                                                            ***
 

طبل‌هایی بود که بچه‌ها می‌زدند، جلوی گردان هم پرچم‌های سیاه و سفید و قرمز و سبز حرکت می‌کرد و در آنجا عزاداری دسته جمعی می‌شد؛ جایی که نه آدم دیگری هست، نه خیابانی و نه کوچه‌ای به غیر از خدا.
 

خودت بودی و خدای خودت؛ می‌دیدی هر گوشه‌ای با تک فانوسی پنج، شش نفر گوشه‌ای نشسته‌اند و راز و نیاز می‌کنند. هیچ جای دنیا مثل آنجا عزاداری نمی‌شد. 


                                                                            ***
 

بعد از هر صبحگاه هر گردانی برنامه خاص خودش را داشت، زمین را حدود سه متر کنده و سنگری درست کرده بودند که سقف آنها حدوداً همسطح زمین بود تا هواپیماها نتوانند بمباران موفقی داشته باشند.
 

در هر سنگری هم حدود 20، 30 نفر رزمنده جا گرفته بود، در ایام عزاداری گردان‌ها برای صبحانه همدیگر را به سنگرهایشان مهمان می‌کردند. هر گروهان هم یک مداح داشت.


                                                                           ***
 

ما در خط هم عزاداری می‌کردیم حتی فاصله ما 300،400 کیلومتر با دشمن بیشتر نبود، اما بچه‌ها باز هم توسل و عزاداری خود را ترک نمی کردند.
 

دشمن هم با خمپاره 60 آنقدر می کوبید تا صدای عزاداری خاموش شود، اما بچه‌ها باز هم ادامه می‌دادند. 


                                                                         ***
 

یک بار یادم هست نزدیک محرم بود که خبرنگاران خارجی به اردوگاه شهدای خیبر آمدند. 5، 6 نفر خبرنگار خانم هم در بین آنها بود، روسروی نداشتند. بچه‌ها چفیه دادند تا سرشان کنند، آنها شاهد مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) بودند، یکی از دوستان ما که دبیر زبان بود و به انگلیسی تسلط داشت این نوحه‌ها را به انگلیسی می‌خواند، تاثیر عجیبی روی آنها گذاشته بود. جوری شده بود که درباره امام حسین (ع) سوال می کردند که چطور انسانی بوده که از همه چیزش گذشته و شهید شده است.


                                                                        ***
 

جریان عزاداری به سبک محرم فقط در ایام محرم و صفر نبود، چند روز مانده به عملیات که زمزمه آن شروع می‌شد و بین بچه‌ها می‌پیچید، عزاداری‌ و توسل‌ها هم شدت بیشتری می‌گرفت؛ انگار که محرم از راه رسیده است.
 

سخت‌ترین جا هم آن موقع بود که آدم از عملیات بر می گشت و آن چادرها را می‌دید، جای خالی بچه‌ها را می‌دید، اصلاً آدم دیوانه می‌شد.
 

حرف و صدای آن بچه‌ها، خنده و گریه آنها را می‌دید و می‌شنید؛ این شرایط پنج و شش برابر عملیات برای ما سخت‌ بود.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات شما
بدون نام
-
۱۴ آذر ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۸
جالب بود.
كاش به ما نسل سومي ها بيشتر از آن دوران گفته بودند...
0
0
پربازدیدترین آخرین اخبار