گروه علمی «خبرگزاری دانشجو»-سعید قربانی-دانشجوی دکترای آینده پژوهی دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)؛آینده پژوهی دانش- فناوری جدیدی است که با تحلیل و بررسی الگوها و منابع تغییر، تصاویر و بدیل هایی از آینده ی علم وفناوری ارائه می دهد.آینده پژوهان در پی آنند که بفهمند تغییر یا تغییرات امروز بر واقعیت فردا چه تاثیراتی خواهدگذاشت.
آینده پژوه نامدار - وندل بل- در تعریف خود، آینده پژوهی را بخشی از اومانیسم یا انسان گرایی مدرن توصیف می کند که هم فلسفی است و هم علمی و ماهیتا سکولار است. او می افزاید: آینده پژوهان یعنی فعالان حوزه ی مطالعات آینده تلاش می کنند تا از آینده رمز گشایی کنند، روش های خود را شفاف سازند، نظام مند و عقلایی عمل کنند و نتایج مطالعاتشان را بر مشاهدات تجربی واقعیت بنا نهند... ایشان هم چنین از خلاقیت و شهود خویش نیز بهره می برند (بل 2003).
مهم ترین دستاوردهای آینده پژوهی عبارتنداز:
هوشیارسازی انسان ها نسبت به رویدادها، فرصت ها ، تهدیدات و مخاطرات احتمالی آینده
حل تضادها، ابهامها، و نگرانی های فرساینده ی انسان ها و گروه ها نسبت به آینده
افزایش توانایی انتخاب های هوشمندانه ی جامعه و مردم
معرفی مسیرهای نیل به آینده ی مطلوب، تقویت توانایی کنش پیش دستانه و آینده نگر.
قلمرو آینده پژوهی آن چنان گسترده است که در حوزه های گوناگون علمی، فناورانه، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی مذهبی نفوذ و کاربرد پیدا کرده است.
ازویژگی های اصلی حوزه ی مدرن آینده اندیشی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
در هم تنیدگی و نفوذ علوم مختلف در آن.
اتکا بر علم و فناوری.
توجه جدی به عدم قطعیتها.
تلاش درارائه ی الگوها ، مدل ها و سناریوهای آینده.
توجه عمده به مسائل انسانی، اجتماعی، سازمانی، فرهنگی، بهداشتی، زیست محیطی، ژنتیکی، جمعیت شناسی و ...
این حوزه هم چون دیگر حوزه های دانشی، برخوردار از مبانی و مبادی معرفت شناختی است. به دیگر سخن، بحث از راه های کسب معرفت و شناخت پیرامون موضوع این رشته که همانا آینده است از اساسی ترین و بنیادی ترین مباحثی است که در قلمرو مطالعات آینده پژوهانه همواره مورد توجه آینده پژوهان برجسته بوده است. براین اساس، در این نوشتار گذری بر پیشینه و مراحل تکامل مطالعات معرفت شناختی در حوزه ی آینده پژوهی و نیز مروری بر رویکردهای رایج در عصرحاضر خواهیم داشت.
قلمرو بحث
همان گونه که می دانیم معرفت شناسی شاخه هایی از فلسفه است و مباحث معرفت شناسی در یک کلام ساده عمدتاً به بررسی معرفت، راه های کسب معرفت، ابعاد معرفت و مسائل مرتبط با آن می پردازند. مطالعات معرفت شناسانه عمدتاً به این گونه سؤالات پاسخ میدهند:
آیا حصول به معرفت ممکن است؟
انسان در عرصه های گوناگون فکری، علمی، اجتماعی، فرهنگی و... چگونه به معرفت دست می یابد؟
انواع شیوه هاى دستیابی به معرفت کدامند؟
معرفت از چه عناصری ساخته میشود؟
براین منوال، در قلمرو آینده پژوهی مسائلى ازاین دست مطرح می گردد:
ماهیت، منشأ و ساختار معرفت پیرامون آینده
شیوه ها و گونه های کسب معرفت نسبت به آینده اعم از فهم، استدلال، داورى، احساس، تخیل، حدس، ابطال و...
پیش فرضها و بنیان های اعتبار معرفت در قلمرو آینده
هستی شناسی آینده پژوهی
براین مبنا، با توجه به فقدان مستندات و تألیفات متقن و جامع پیرامون موضوع مورد بحث در داخل کشور، نگارنده بنادارد تا نظر به محدودیت نوشتارحاضر، با نگاهی گذرا و فشرده و در عین حال تاریخی و تحلیلی به ریشه ها و بنیان های معرفت شناختی آینده پژوهی ، آنچه را که تا به امروز در تکامل و استحکام این بنیان ها صورت گرفته مورد بررسی قرار دهد.
سیر تاریخی تفکرآینده نگر
بررسی ها نشان می دهد که بشر، بنابر میل به حقیقت جویی- به عنوان یکی از کشش های فطری و درونیش- همواره اشتیاق فزایندهای به دانستن پیرامون آینده و کشف رویدادهای آن داشته است. ازاینرو راه های کسب معرفت و شناخت او نسبت به آینده در ادوار مختلف تاریخی، بسته به عوامل متعدد فکری و اجتماعی دستخوش تغییرات متعددی بوده است.
تفکر سنتی
قدیمی ترین راه های شناخت آینده، پیشبینی ها و پیشگویی های پیشگویان و کاهنان معابد بوده است؛ افرادی که از عهد باستان وگذشته های دور تلاش می کردند تا به هر شکلی که می توانند به اشتیاق بشر در رمزگشایی از آینده پاسخ دهند.
افزون براین، یکی از مهمترین عواملی که همواره بر جذابیت تفکر آینده نگر افزوده است تمایل به درک و فهم این نکته بوده که آینده ازچه راهی قابل پیشبینی است و آیا آینده تداوم حال و گذشته خواهد بود و یا این که آینده تابع کدام اتفاقات و رویدادهای طبیعی و بشری خواهد بود. از این رو، انسان ها همواره به اشکال فردی و گروهی سعی در کسب معرفت و آگاهی پیرامون رویدادهای آینده داشته اند و در گستره ی تاریخ برای ادراک ماهیت آینده به روش های متعددی توسل جسته اند.
دراین راستا، وندل بل در کتاب ارزشمند خود با عنوان اصول و مبانی آینده پژوهی به نمونه هایی از روشهای پیشبینی(پیش نگری) و غیب گویی مثل تعبیر خواب و رویا، غیبگویی و آینده خوانی از روی شعله های آتش، ترک برداشتن استخوان کتف حیوانات و بسته شدن پنیر اشاره می کند(بل2003). گفتنی است که امروزه نیز بسیاری از افراد در سراسر جهان به این روش های سنت هم چنان پایبندند.
اما سهیل عنایت الله مبتنی بر دیدگاه معرفت شناختی خود از این فراتر رفته و نگاهی جامعتر به موضوع دارد. او مهم ترین راه های کسب معرفت پیرامون آینده را از دیرباز تا به امروز مشتمل بر ستاره بینی، پیشگویی و پیشنگری می داند.
از دیدگاه او ستاره بینی از این حیث اهمیت داشته که بشر ارتباطی میان حرکات ستاره ها و زندگی انسان ها احساس می کرده و بر این باور بوده که میان آسمان و زمین نوعی هماهنگی و ارتباط وجود دارد. ستاره بینی در اصل یک سیستم هشدار اولیه برای اجتناب از مخاطرات آینده و کنترل آن بوده است.
به اعتقاد او، مفروض پیشگویی این است که انسان های ویژهای، توانایی نفوذ به لایه های عمیقتر ذهن را دارند و در نتیجه می توانند آینده را ببینند . بر خلاف ستاره بینی، پیشگویی با روابط میان اجزای هستی کاری ندارد بلکه ماهیتا ژرف اندیشانه و مبتنی بر بصیرت است(عنایت الله2007).
تفکر عصر روشنگری
پس از ورود بشر به عصر روشنگری و حاکمیت تفکر تجربه گرایانه و سیطره ی قوانین و روش های علوم طبیعی که عرصه های متعدد علوم انسانی و اجتماعی را نیز متأثر از روش های کمّی نمود، دیگر شیوه های سنتی در قلمرو آینده اندیشی کارایی خود را از دست دادند و تمایل به عینیت گرایی و عقلانیت در این عرصه پدیدار گشت که ردپای این نوع تفکر با فراز و نشیب ها و تغییراتی همچنان تا به امروز پایدار مانده است.
دراین راستا، در روزگار کنونی که ستاره بینی و پیشگویی و روش های سنتی از اعتبار و اهمیت کمتری برخوردار شده اند، پیشبینی به رویکرد مورد توجه برنامه ریزان، اقتصاددانان و دانشمندان علوم اجتماعی تبدیل شده است و برای ایجاد ثبات بیشتر در جهان و کنترل آینده استفاده می شود.
مفروض پیشبینی، دسترسی به اطلاعات بیشتر به ویژه اطلاعاتی است که به هنگام به دست می آید تا بتوان تصمیمات عاقلانه تر و هوشمندانه تر اتخاذ نمود. در تفکرامروزی، دارا بودن اطلاعات حتی بیشتر از نوع اطلاعات از اهمیت برخوردار است زیرا نرخ تغییر فناورانه افزایش چشمگیری داشته و همچنان نیز ادامه دارد. ترس از آینده ایجاب می کند که هم چون گذشته به اکتساب اطلاعات پرداخت.
دیدگاه عنایت الله ما را ناخواسته با روش های متأخر کسب معرفت پیرامون آینده مواجه می سازد، ازاین رو اولین نشانه های توجه عالمانه تر بشر به آینده را در عصر روشنگری می توان دید یعنی زمانی که بشر به این نتیجه رسید که علوم طبیعی برای هر مساله ای راه حلی خواهند یافت. براین اساس، تفکر اثبات گرایی یگانه مکتب غالب در عرصه ی علوم گردید.
بنیان های معرفت شناسی نوین
هرچند که آینده پژوهی در سیر تکاملی خود، از آغاز تا کنون مسیرهای گوناگونی را طی کرده است اما سرآغاز بررسی های معرفت شناختی که در این حوزه انجام شده به سال های پس از خاتمه ی جنگ جهانی دوم و دهه های 60 و 70 میلادی بازمی گردد؛ دقیقاً همگام با غلبه ی نهضت فرااثبات گرایی یا فرامدرنیته و تضعیف بنیادهای فکری مکتب اثبات گرایی.
پیش از ورود در مباحث اصلی، لازم است تا مختصات عمده ی دو مکتب فکری اثبات گرایی و فرااثبات گرایی مورد بررسی قرارگیرد زیرا بنیادهای معرفت شناسی نوین در حوزه ی آینده پژوهی متأثر و برآمده از این دو رویکرد تاریخی است.
ویژگی های مکاتب اثبات گرایی و فرا اثبات گرایی
فیلسوف مشهور-یان هاکینگ- نه ویژگی را برای تفکر اثبات گرایی به عنوان نظریه ی دانشی حاکم بر دهه ی 1950برمی شمرد که از آن میان می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1. تمرکز بر علم به مثابه یک محصول و مجموعه گزاره های زبان شناختی یا کمّی؛
2. فرضیه سازی، برای نشان دادن ساختار منطقی و انسجام آن گزاره ها؛
3. تاکید بر آزمون پذیری، اثبات، تأیید و ابطال از طریق مشاهدات تجربی واقعیت؛
4. باور به انباشتنی بودن علم؛
5. باور به فرا فرهنگی بودن علم؛
6. جدا بودن علم از شخصیت و جایگاه اجتماعی محقق؛
7. علم مشتمل بر نظریات تحقیقاتی قیاس پذیر است؛
8. باور به اینکه در زمان هایی علم ایده هایی را پوشش می دهد که دنباله ی ایده های قبلی خود نیستند.
9. باور به وحدت علوم و ارجاع شاخه های گوناگون علمی به یک علم واحد(هاکینگ1981).
گفتنی است که فهرست بالا پوشش دهنده ی تمامی آن چیزی نیست که در عرصه ی اثبات گرایی مطرح است و برداشتی از مهمترین جنبه های این رویکرد است.
تفکر اثبات گرایی سال ها به عنوان رویکرد غالب در عرصه های فکری و علمی مطرح بود تا اینکه به واسطه ی پیشرفت های فکری و فلسفی دهه ی 1960 میلادی و هجمه ها و انتقاداتی سنگینی که بر آن وارد شد، عرصه برای ظهور نحله ی دیگری که ما آن را با عنوان فرااثبات گرایی می شناسیم مساعد گردید.
این هجمه ی سنگین علیه اثبات گرایی متضمن نوعی تفکر آرمان گرایانه و رمانتیک و فاصله گیری از واقع گرایی و تجربه گرایی محض بود. شاخصه ی آغاز دوران فرااثبات گرایی، ظهور کتاب ساختار انقلاب های علمی در سال 1962توسط توماس کوهن بود، هرچند که پیش از کوهن افراد و جریان های دیگری نیز بودند که درگیر با اثبات گرایی بودند و تأثیرات شگرفی بر نظریات کوهن داشتند. به عنوان نمونه می توان به افرادی همچون مایکل پولانی و الکساندر کویر اشاره نمود(بل2003).
وندل بل، در مقایسه با دیدگاه اثبات گرایی و منطبق با همان موارد 9 گانه ی پیش گفته شده، به 9 ویژگی برای دیدگاه فرا اثبات گرایی اشاره می نماید:
1. توجه جدی به تاریخ علم و این که علم یک فعالیت است نه یک محصول؛
2. رد فرضیه سازی؛
3. تأکید بر نظریه بار بودن واقعیات مشاهدتی و این که دانشمندان واقعیات را از طریق نظریات، روشها، مقایسات و استعاره های خود می شناسند؛
4. عدم پذیرش انباشتنی بودن علم؛ زیرا پیشرفت علم تابع جهش های انقلابی است؛
5. علم همراه با گرایش های فرهنگی است و دانش علمی از تمایلات فرهنگی دانشمندان جدا نیست؛
6. آثار و نتایج علمی، متأثر از شخصیت و جایگاه اجتماعی محقق است، از این رو نگاه بیطرفانه در فعالیت های علمی، ناممکن است و دانش، جدای از عوامل اجتماعی و روانشناختی نیست؛
7. اعتقاد به قیاس ناپذیری نظریات علمی؛
8. اعتقاد به اینکه تقریباً همیشه علم ایده هایی را پوشش می دهد که دنباله ی ایده های قبلی خود نیستند؛
9. باور به تحویل ناپذیری علوم به یکدیگر.
ادامه دارد ...