گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- حامد صارم؛ تاریخ می تواند حقایق بسیاری را برای امروز روشن کند. برخی از این حقایق ارزش اعتقادی ندارند؛ چرا که نتیجه تاریخی اعتقاد ات و باورهای مهم و اساسی دین و مکتب را به چالش نمیکشد. و یا مبنایی برای اعتقاد یا باور دینی نمی شود. گزارش های تاریخی که با آموزه های اعتقادی گره خوردگی نداشته باشد ارزش کلامی و اعتقادی نخواهد داشت و بالعکس آموزه هایی که با اعتقادات ما در هم تنیدگی دارد یا مبنایی برای قبول یک اعتقاد است از ارزش بالایی برخوردار است.
تفاوت نظریه خلافت شیعه با نظریه های رقیب
نظریه شیعه که از کتاب خدا و روایات قطعی رسول الله اخذ شده است درباره خلافت نص از جانب پروردگار است، اما گروه رقیب که این نظریه را از اساس منکر شدند عملا نظریهای درباره خلافت ندارند و در این حوزه دچار خلاء محض هستند الا اینکه در مقابل نظریه نصب من الله که شیعه بر آن پافشاری میکند. مخالفین نظریه انتخاب را مطرح کردند؛ اما عملا در میان مخالفین نظریه به اسم انتخاب وجود ندارد و فقط اصرار بر اختیار به معنای عدم قبول نظریه نصب من الله است نه چیز دیگر. لذا میتوان گفت که ابدا مخالفین شیعه نظریه ای در باره مهم ترین مساله دین و مذهب نداشته اند و ندارند. این مساله از جهاتی دارای اهمیت هستند من جمله:
1- ایجاد فضای تبلیغاتی بر علیه شیعه و ادعای این مطلب که مخالفین شیعه از ابتدا بنابر دموکراسی جامعه دینی را اداره کرده اند و ادعای این نکته که آنچه که در سقیفه رخ داد چیزی جز رای محوری که امروز از آن تعبیر به دموکراسی می شود نیست.
2- با توجه به این نکته که بیشترین خون ریزی و جنگ در اسلام بعد از پیامبر بر سر مساله خلافت بود و هم چنان تنها عامل اختلاف بین مسلمین مساله خلافت بعد از نبی می باشد نداشتن نظریه و فریضه ای مشخص از سوی مخالفین تشیع امری نشان دهنده نداشتن یک منظومه اعتقادی در مذاهب مخالف شیعه است.
تاریخ درباره نظریه های رقیب قضاوت می کند
بررسی تاریخی خلافت ها این نکته را بیشتر آشکار می سازد و با روشن شدن این نکته مهم تاریخی اساس بنیان فکری مخالفین شیعه که قرنها است بر سر این مساله با مکتب حقه شیعه منازعه کردند را فرو خواهد ریخت. در حقیقت باید گفت علم کلام نزد ایشان علمی است برای توجیه مذهبی ماوقع است. یعنی آنچه که در خارج باعث شده است شخصی به خلافت برسد را لباس شرعی بپوشاند و سپس بر اساس همان چیزی که به آن شکل شرعی داده است خلافت خلیفه مورد نظر را شرعی اعلام کند. مخالفین شیعه همیشه در این دور باطل به سر می برند.
حکومت معاویه و یزید نشان دهنده منطقه خلائ فکری در آموزه های وهابیت
کیفیت به خلافت رسیدن یزید بن معاویه نمونه خوبی برای تئوری سیاسی مخالفین شیعه است. از آنجا که قسمتی از بدنه مخالفین خاصه وهابیت بر خلافت یزید تاکید دارند بررسی کیفیت خلافت یزید بن معاویه این منطقه خلاء را در منظومه فکری وهابیت بیشتر آشکار می سازد.
بنابر نظریه مشهور و معروف خلافت باید به اجماع باشد یا اجما ع اهل حل و عقد یا صحابه و یا... هر چند هیچ گاه متکلمین غیر امامی تعریف درستی از اجماع ارائه نداده اند، اما همیشه بر طبل اجماع کوبیدهاند و نظریه انتخاب را مطرح نموده اند. حال باید از وهابیت این سئوال را به طور جدی پرسید، آیا یزید بر اساس اجماع به خلافت رسید؟ آیا معاویه بن ابی سفیان ارزشی برای اجماع مسلمین قائل شد؟
فتنه مهم معاویه: خلافت یزید
شروع فتنه خلافت یزید از سوی مغیره آغاز شد. معاویه می خواست وی را از امارت کوفه خلع کند مغیره که انسان مکاری بود متوجه قصد و اراده معاویه شد. وی با تاخیر به شام آمد. معاویه علت تاخیر را جویا شد. او گفت برای یزید از مردم بیعت می گرفتم؛ لذا معاویه از شدت سرور از این خبر او را به ولایت کوفه ابقا کرد، اما ابقا مغیره همراه با ماموریتی مهم و جدید بود مغیره ماموریت یافت که مردم کوفه را برای بیعت با یزید آماده سازد و سرانجام مغیره با این ماموریت والی کوفه شد.
حراج دین، ارزانتر از آنچه معاویه تصور می کند
سپس مغیره فرزندش را همراه با چهل مرد به شام فرستاد. درخواست این چهل تن از معاویه جانشینی یزید بعد از معاویه بود. معاویه گفت آیا شما به یزید راضی هستید گفتند آری معاویه عروه فرزند مغیره را کنار کشید و پرسید: «پدرت دین اینها را به چه مقدار خریده است؟»عروه پاسخ داد چهارصد دینار. معاویه گفت: «دین ایشان را ارزان قیمت یافته است.» معاویه برای اشخاص من جمله عبدالله بن عمر پولهای زیادی برای جلب موافقت ایشان با خلافت یزید فرستاد.
تو سرور سخنورانی!
درسال پنجاه و پنج معاویه به تمام شهرهاى اسلامى نامه فرستاد که نمایندگانى براى ملاقات به شام بفرستند؛ لذا از هر شهرى نمایندگانى بسیج شدند و به شام آمدند... او در میان یاران خود بنشست و نمایندگان را بخواست و از پیش به یاران خویش دستور داد که در پیرامون یزید سخن گویند. نخست ضحاک بن قیس به سخن درآمد(در پیرامون یزید، زیاد تعریف و او را براى ولایت عهد تعیین کرد) پس از او عمرو بن سعید به سخن درآمد (او نیز مانند ضحاک به تعریف و تعیین پرداخت) و معاویه او را تحسین گفت، آنگاه یزید بن مقفّع برخاست و گفت: این، (اشاره به معاویه) امیرمؤمنان است پس اگر هلاک گرد ، این، ( اشاره به یزید ) و اگر کسى نپذیرد، این، (اشاره به شمشیر خود). معاویه گفت: بنشین همانا تو سرور سخنورانى!
بزرگان مدینه بیعت نمی کنند
معاویه بعد از بیعت گرفتن از اهل شام و عراق به مروان نامه می نویسد و از او می خواهد که از مردم مدینه برای یزید بیعت بگیرد گروهی از بزرگان مدینه با این بیعت شدیدا مخالفت میکنند از جمله مخالفین بیعت با یزید را میتوان حضرت اباعبد الله الحسین الشهید نام برد. بعد از ایشان عبد الله بن زبیر و فرزند ابوبکر و فرزند عمر را میتوان از مخالفین بیعت با یزید نامید؛ این گروه با بیعت با یزید به سختی مخالفت کردند. از جمله پسر ابو بکر به مروان چنین میگوید: «ای مروان به خدا سوگند دروغ گفتی و معاویه نیز دروغ گفت نخبگان امت شما را برای امت برنگزیدند، اما شما می خواهید حکومت هرقلیه باشد– اشاره به پادشاهی روم- هرقلی بعد از هرقل دیگر».
پس از اینکه با این شیوه از اهل عراق و مردم شام بیعت گرفت با هزار تن سوار شامی راه حجاز را در پیش میگیرد و به سوی مدینه رفت وقتی به مدینه رسید. در ملاقات اول نسبت به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با استبداد برخورد کرد و نسبت به ایشان کلمات ناشایستی را به کاربرد همین برخورد تند را با عبدالله زبیر و عبدالله عمر و فرزند ابوبکر تکرار کرد.
در مدینه ایشان را به بارگاه خویش راه نداد. آنان ناگزیر به مکَّه رفتند معاویه در مدینه خطبهاى خواند و در آن یزید را ستود و این مضمون را گفت: «کیست که در فضل و عقل و مقام از یزید به خلافت شایستهتر باشد و چنان میبینیم که گروهى نخواهند پذیرفت تا بدیشان برسد آن چه آنان را ریشه کن کند و نابود سازد و همانا من آن چه باید بگویم گفتم و بیم آن دارم که این پند و اندرز تأثیر نکند.»
بیعت با زور شمشیر
در مکه رفتارش ابتدا با این گروه بسیار محترمانه و ملایم شد. پس از انجام دادن اعمال حج دستور داد منبرى قرار دادند و به کعبه نزدیک شد و فرستاد تا حسین بن على و عبد الرحمن بن ابى بکر و ابن عمر و ابن زبیر را نزد او ببرند ایشان با هم جمع شدند و قرار گذاشتند که ابن زبیر با معاویه به سخن بگوید.
معاویه پس از ترحیب و تجلیل مکارانه از ایشان خواست تابیعت کنند، اما این گروه سر باز زدند و فرزند زبیر گفت: یا کسی غیر از فرزندت را انتخاب کن یا به شیوه عمر خلیفه را انتخاب کن یا بگذار امت خودشان کسی را انتخاب کنند. معاویه گفت: آیا جز این سخن و راهى هست؟ گفت: نه. از دیگران همین را پرسید. گفتند: سخن همانست که ابن زبیر گفت.
پس معاویه چنین گفت : « من از پیش، به شما میگویم تا معذور باشم و شما را بهانه نماند من مطلبى خواهم گفت و به خدا سوگند که اگر هریک از شما در این باره یک کلمه در ردّ بر من بگوید سرش از تن جدا خواهد شد پیش از این که سخنش به اتمام رسد... «. پس از آن مکان برخاست و ایشان را همراه خود برد و بر منبر برآمد و شامیان بر ایشان احاطه کردند و مردم هم جمع شدند.
چون حمد و ثنا به جا آورد گفت: همانا گفته هاى مردم پراکنده و نادرست است، مردم گفتهاند: حسین و پسر ابى بکر و پسر عمر و پسر زبیر با یزید بیعت نکردهاند و اینان بزرگان و سروران مسلمانانند و ما کارى را جداى از ایشان سامان نمیدهیم و بیمشاوره آنان به کارى دست نمیزنیم و به اتمام نمیرسانیم. من اینان را فرا خواندم دیدم شنوا و فرمان پذیرند اینان تسلیم شدند و به اطاعت در آمدند و بیعت کردند!! در این هنگام سپاهیان شام بانگ بر آوردند که مگر اینان را چه عظمت و مقام است؟ فرمان ده تا گردنهاى ایشان را بزنیم، تا اینان آشکارا بیعت نکنند ما راضى نمیشویم .
معاویه گفت: سبحان الله ! مردم تا چه پایه در رساندن شرّ به قریش شتاب دارند؟ و تا چه اندازه خونهاى ایشان براى مردم شیرین است؟! ساکت شوید دوباره چنین سخنى را از کسى نشنوم. پس مردم را به بیعت خواند و بیعت گرفت و از همان جا سوار شد و به شام بازگشت.
شهادت مظلومانه امام حسن علیه السلام
معاویه برای تحکیم بیعت با یزید خونهای بسیاری را بر زمین ریخت. تا قبل از سال 55 بسیاری از محبین امیرالمومنین را به جرم دوستی با حضرت علی علیه السلام به شهادت رساند. او که در صلح نامه خویش با امام حسن یکی از شرایطی که به آن ملتزم شده بود رسیدن خلافت بعد از معاویه به امام حسن علیه السلام بود و معاویه طبق آن عهدنامه حق انتخاب خلبفه را نداشت؛ لذا برای بیعت گرفتن برای یزید طرح ترور امام حسن علیه السلام را ریخت و حضرت امام حسن علیه السلام را به شهادت رساند.
عایشه در گودال آهک زنده به گور می شود
عایشه که رقیب دیرین بنی امیه بر سر مساله خلافت بود نیز به دست معاویه به قتل رسید. در حقیقت معاویه عایشه را در گودالی از آهک زنده به گور کرد(1) وی فرزند خالد بن ولید را برای اینکه اهل شام با یزید بیعت کنند، مسموم کرد و به قتل رساند.(2)
وصیت به قتل عام مدینه
معاویه با وقاحت تمام قتل عام مردم مدینه را به یزید وصیت می کند. معاویه اعتراض مدینه را برای یزید پیش بینی می کند. از این رو برای استحکام خلافت یزید به او وصیت می کند که مسلم بن عقبه را بر مردم مدینه مسلط کند و مسلم که به علت قتل عام مردم مدینه به مسرف لقب گرفت، مردم مدینه را به نیت خونخواهی از عثمان قتل عام کرد و ناموس مردم را تا سه روز برای لشکریانش حلال اعلام کرد و بسیاری از اولاد زنا پس از این واقعه در مدینه به دنیا آمدند.
این واقعه به واقعه حره معروف شد، البته این آمار قتل های معاویه برای بیعت گرفتن از یزید مقداری است که به دست ما رسیده است با توجه به سانسور خبری بنی امیه در سالیان متمادی قاعدتا باید تعداد کسانی که معاویه به قتل رسانده است بیشتر از این گزارشات رسیده باشد.
هر چند واقعه حره و به خاک خون کشیدن فرزندان رسول الله و سبط پیامبر حضرت امام حسین علیه السلام در کربلا به دست یزید بود، ولی این جنایت را در مرحله اول متوجه معاویه می دانیم؛ چرا که وی برای تثبیت حکومت یزید طرح شهادت اباعبد الله را در کربلا سامان دهی کرد و در حقیقت یزید عامل اجرای نقشه معاویه بعد از به درک رفتن معاویه بود.
تخت یزید شناور بر دریای خون
این چنین یزید سوار بر دریایی از خون مسلمانان بر مسند خلافت تکیه زد و تا به امروز برخی از مخالفین، حکومت او را به رسمیت می شناسند امروز وهابیت بر خلافت یزید تعصبی سخت دارند و حتی او را مظلوم خطاب می کنند؛ چرا که به واسطه این که خلیفه مسلمین بوده است کسی حق خروج بر او را نداشته است؛ لذا با خروج امام حسین علیه السلام بر یزید، یزید مظلوم است.
نصب یا انتخاب، کدام صحیح است؟
در مقابل نظریه نصب الهی که خلافت باید از جانب خداوند باشد و خداوند شخصی را که مؤید به روح القدس است و دارای مقام عصمت میباشد توسط رسول الله به مردم ابلاغ میکند، نظریه انتخاب را مطرح میکنند و حقیقت نظریه انتخاب در خلافت یزید متبلور است.
در حقیقت ماهیت نظریه انتخاب جز حکومت چماق و زور چیزی دیگری نیست؛ چراکه کسی مثل یزید را که با این کیفیت به حکومت می رسد را واجب الاطاعه و از مصادیق اولوالامر میدانند. خلفای قبل از یزید نیز کیفیت حکومتشان مانند یزید است. از چماق هایی که در سقیفه بلند شد تا مردم با زور بیعت کنند و شورای فرمایشی عمر که در محاصره شمشیر به دستان صورت گرفته است و حکومت معاویه، همه و همه سوار بر زور و قتل های آشکار و مخفیانه بسیاری است.
از قتل عام قبیله مالک بن نویره تا واقعه کربلا و قتل عام مردم مدینه و مکه و جنایات حجاج یوسف ثقفی همه و همه این وقایع تلخ تنها دلیل خلافت این خلفا است و نظریه انتخاب یا به تعبیر امروز آن دموکراسی، مورد ادعای ایشان چیزی جز این وقایع خونین نیست. آیا می توان نظریه انتخاب را دموکراسی نامید؟
آیا وهابیت را می توان یک مذهب الهی منتسب به رسول خدا نامید؟ کدام انسان عاقل و با انصاف است که بتواند نظریه نصب من الله -که ثمره آن عدل علی علیه السلام است-را با نظریه به اصطلاح انتخاب که نتیجه آن حداقل دریایی از خون مسلمین است قیاس کند؟
پی نوشت ها :
تمام گزارشات تاریخی این نوشته به نقل از : ادوار فقه ( فارسی ) - محمود الشهابی الخراسانی - ج 3 - ص 165 - 170 میباشد.
1و 2 تشیید المطاعن لکشف الضغائن ، سید محمد قلی کنتوری لکنهوی ص 530