گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»- زهرا مهاجری؛ آمار تکان دهنده است؛ آن قدر تکان دهنده که نمی توانی به راحتی هضمش کنی و از کنارش بگذری. وقتی در هر ساعت 16 طلاق ثبت شود، یعنی فاجعه و فاجعه تر این که اکثر این طلاق ها بین سنین 25 تا 29 سالگی صورت گرفته است.
این آمار را روز گذشته مدیرکل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال ارائه و جزئیاتش را بیان کرده است.
این که دو نفر نتوانسته اند با هم بسازند، یک بحث است و این که با هم نساختنشان چه عواقبی دارد هزار مسئله! این وسط اگر پای کودک هم در بین باشد که واویلاییست برای خودش!
اگر پایت به یکی از دادگاه های خانواده باز شده و سر و کارت با قانون افتاده باشد، می دانی که برای طی این مسیر باید کفش آهنین بپوشی و اعصاب پولادین داشته باشی. شاید این دادگاه چیزی بیشتر از یک راهروی بلند با چند اتاق کوچک و چند نیمکت و تعدادی سرباز و عده ای مراجعه کننده نباشد، اما دنیاییست برای خودش! یکی نشسته و زل زده به روبرو و تند تند پاهایش را تکان می دهد؛ دیگری ایستاده و پا به پا می شود؛ آن یکی قدم های تند برمی دارد و هی می رود و هی می آید؛ دیگری...
آن وسط کودکان خردسال هم دیده می شوند که بدشان نمی آید طول راهروی بلند را بدوند و از پله ها بالا و پایین بروند، اما با تشر بزرگترهای گاه عصبی و گاه ساکت، مجبور به نشستن می شوند.
صدایی که از توی اتاق بلند می شود، یک اسم را می خواند. صاحبان اسم بلند می شوند و برای تعیین سرنوشتشان به اتاقک کوچک تعیین سرنوشت می روند و فقط خدا می داند قرار است چه پیش بیاید...
پدیده تکراری و قدیمی «طلاق»
طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن است و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر. طلاق را اغلب راه حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کرده اند؛ زمانی که زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ می دارند و روی از هم بر می تابند، اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به پایان رسیده است.
سال ها بود که دیگر نمی خواستمش!
«سال ها بود که دیگر نمی خواستمش»؛ این را سمیرای 26 ساله می گوید. هفت سال پیش ازدواج کرده و آن طور که می گوید؛ از همان چند ماه اول فهمیدند که به درد هم نمی خورند، ولی جرات این که این موضوع را با خانواده ها مطرح کنند یا خودشان تصمیم جدی برای زندگیشان بگیرند، نداشتند. همسرش هم آنجاست. یک جوانِ شاید 30 ساله. توی راهرو راه می رود و گاهی نگاه سرد و بی تفاوتی به همسرش می اندازد. آنها هم منتظر باز شدن اتاق تعیین سرنوشتند: «همدیگر را تحمل می کردیم، فقط تحمل؛ ولی تحمل است دیگر؛ یک روز تمام می شود!»
از دیدگاه جامعه شناسان، یکی از مهمترین انواع طلاق، طلاق عاطفی است. طلاق عاطفی در اکثر موارد مربوط به خانواده هایی است که به علت مسائل سنتی و عرفی که حاکم بر عقاید آنهاست یا برخی باورهای نادرست و نگرش های منفی جامعه نسبت به زنان مطلقه، ترس و نگرانی از تنهایی، از دست دادن فرزندان و یا ناتوانی در تامین نیازهای زندگی تصمیم می گیرند که به اجبار زیر یک سقف زندگی کنند. در چنین اوضاع نابسامانی، زن انزواطلبی اختیار کرده و خود را شریک زندگی نمی داند و تنها به دلیل شرایط اجتماعی، خانوادگی و فرهنگی به زندگی ادامه می دهد.
در این نوع طلاق، زن و شوهر در کنار یکدیگر زندگی می کنند، اما از درون یکدیگر بی خبرند که همین امر به گفته آسیب شناسان اجتماعی، موجب ایجاد انحرافات و آسیب های فراوان می شود.
کودکانِ تربیت شده ی این رابطه ناسالم، شاید در ظاهر سالم بمانند و به معضلات اجتماعی از قبیل جرایم و جنایات، مواد مخدر و الکل و غیره کشیده نشوند، اماشادی و سرزندگی خود را از دست می دهند و مسلما نمی توانند پدر و مادرانی بهتر از پدر و مادران خود برای فرزندانشان باشند. این کودکان در شرایط پیش آمده زندگی خود احساس تنهایی، سرخوردگی و بی پشتوانگی می کنند و شاید بتوان گفت بزرگترین قربانیان این نوع جدایی، فرزندان هستند.
طلاق روانی، یک مرحله قبل تر از طلاق عاطفی
هر چه می گذرد، روابط پیچیده تر می شود و مشکلات این پیچیدگی های روابط بیشتر! هر روز یک پدیده جدید در روابط می بینیم و مشکلاتی که در پی می آورند متعجبمان می کند.
دکتر مجید ابهری، آسیب شناس اجتماعی بر اساس مراجعات خانواده ها برای مشاوره در 10 سال گذشته به این نتیجه رسیده است که نوعی دیگر از طلاق در این سالها در بین خانواده ها رواج یافته است. وی نام این نوع رابطه را «طلاق روانی» گذاشته است: «طلاق روانی یک مرحله جلوتر از طلاق عاطفی است. در این نوع از طلاق، زن و شوهر دارای زناشویی و مهمانی ها و مجامع هستند، اما از نظر روانی هیچ وابستگی به هم نداشته و قلباً علاقه و شوقی به بودن در کنار یکدیگر ندارند. عدم یاری زوجین در زمینه کمک به حل مشکلات در این مرحله باعث می شود آنها به طلاق عاطفی وارد شوند.»
اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در دادگاه می بینم و فرصت حرف زدن با آنها را پیدا می کنم، سال ها این نوع طلاق را تجربه کرده اند تا بالاخره به این نتیجه رسیده اند که نمی شود تحمل کرد!
فکر می کردم قانون فرشته نجات من است!
گریه می کند؛ یکریز. آن قدر که راحت نمی شود از بین هق هق هایش فهمید چه می گوید. گاهی از مشکلش می گوید و گاه از خاطراتش. از روزهایی که با 17 سال سن با هزار امید به خانه شوهر رفته و فکرش را هم نمی کرده که امروز بعد از 10 سال و با دو بچه راضی به منفورترین حلال خدا شود. ترجیع بند همه حرفها و ناله هایش هم یک جمله است: «بربخت سیاهت لعنت ملیحه»؛ خودش را می گوید!
اگر حرف های پراکنده و بی سر و تهش را که از بین اشک و آه بیرون می آیند کنار هم بگذاری، می فهمی که به قول خودش دیگر به اینجایش رسیده! از ناسازگاری های شوهر می گوید و غیبت های طولانی اش و از پول ندادنش و ول کردنشان به امان خدا. از این که یک تنه باید جور دو بچه خردسالش را بکشد و وقت هایی هم که همسر ناسازگار سر و کله اش پیدا می شود باید فحاشی ها و کتک هایش را تحمل کند و دم نزند. حالا که طاقتش طاق شده و طلاق می خواهد، آمده پیش فرشته نجاتش، اما همه چیز آن طور نشده که پیش بینی می کرده است!
طبق ماده 1133 قانون مدنی مرد هر زمان که بخواهد می تواند زن را طلاق دهد و این ماده فسخ ازدواج را برای مرد کاملاً آزاد قرار داده است، اما طبق تبصره ماده 1133 قانون مدنی زن نیز می تواند با توجه به شرایط مقرر در ماده 1119، 1129، 1130 همان قانون، از دادگاه تقاضای طلاق کند.
به گفته فرشاد اسماعیلی، کارشناس حقوقی، «ماده 1119 صحبت از شرط ضمن عقد می کند و به صورت تمثیلی به چند مورد اشاره کرده است که طرفین به صورت توافقی می توانند شرط کنند که مثلاً اگر شوهر زن دیگر بگیرد یا مثلاً مدتی غایب شود یا مثلاً سوءرفتار نماید، در حدی که زندگی غیر قابل تحمل شود و موارد دیگری از این دست (چرا که قانونگذار از عبارت «مثل اینکه» استفاده نموده و موارد یا مصادیق را حصری نکرده است) زن می تواند وکیل در توکیل باشد و پس از اثبات این شرایط، حکم طلاق بگیرد.
اما در جایی که شرط ضمن عقد موجود نباشد هم قانونگذار مواردی را برای دادن حق طلاق به زنان مشخص کرده و این موارد را به طور کلی «موارد عسر و حرج» می نامد.
همان تبصره ماده 1130 در پنج بند موارد عسر و حرج را که عبارت از به وجود آمدن وضعیتی است که ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد، آورده است. در ذیل ماده هم قانونگذار اشاره کرده است که این پنج مورد حصری نیست و مانع از احراز اثبات عسر و حرج زن از طریق سایر موارد نیست.»
تا اینجای کار که همه چیز روی کاغذ و با عقل و منطق، درست است، اما چه چیزی باعث می شود که اجرای این قسمت از قانون دارای کاستی به نظر برسد؟
اکثرشان نمیتوانند ثابت کنند
ملیحه می گوید که ماههاست خرجی نگرفته. می گوید شوهرش بعد از غیبت های طولانی هر وقت به خانه می آید دست رویش بلند می کند. می گوید احتمال می دهد که به یک چیزی اعتیاد پیدا کرده باشد. می گوید و می گوید. همه را به دادگاه هم گفته، اما چون برای ادعاهایش مدرک ندارد، قانون کمکی نمی تواند به او بکند.
اکرم پورنگ 30 سال سابقه قضاوت دارد و 10 سالی می شود که وکالت می کند. تجربه این همه سال کار ثابت کرده که بیشتر مراجعه کنندگان توانایی اثبات ادعاهایشان را ندارند: «موارد زیادی از خانمها مراجعه می کنند که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند یا به اعتیاد همسرشان مطمئن هستند و یا ترک انفاق شده اند، اما به این دلیل که هیچ مدرکی برای ثابت کردن این موارد ندارند، قانون این ادعاها را از ایشان نمی پذیرد. حتی در صورتی که زن و شوهر زیر یک سقف زندگی کنند، دادگاه ادعای ترک نفقه را هم رد خواهد کرد؛ چرا که معتقد است زن مسکن دارد و مرد هم به حد کفایت برای خانه خرج می کند. در صورتی که نفقه رفع کلیه نیازهای متعارف زن است و ممکن است مرد برخی از این نیازها را اجابت نکند. در این جور موارد هم زنان نمی توانند ادعای ترک انفاقشان را ثابت کنند.
یا در مورد ضرب و شتم، به دلیل عرف و عادتی که خانم های ایرانی دارند، هر بار که این اتفاق برایشان می افتد به دنبال شکایت نیستند و سعی در آبروداری دارند؛ به همین دلیل مستندی که محکمه پسند باشد هم در دست ندارند.»
خانم پورنگ موارد متعددی هم دیده که زن حتی اعتیاد همسر را هم نتوانسته اثبات کند.
فرشاد اسماعیلی، کارشناس حقوقی معتقد است: «ثبوت یک چیز است و اثبات چیز دیگر، اما وقتی حق و تکلیف به یک طرف سنگینی کند تساوی سلاح برای خواهان و خوانده ممکن است به هم بخورد. آنقدری که برای خوانده یا مرد بستری فراهم است که راحت تر مسلح باشد واز ادله بی نیاز باشد و از آن طرف خواهان یا زن ممکن است به آن اندازه مسلح نباشد.»
وقتی از اسماعیلی می پرسم که آیا در صورت عدم توانایی زن در اثبات این موارد دادگاه راهکاری و یا کمکی به این جریان می کند یا نه؟ پاسخ می دهد: «زن اگر نتواند ادله ای جمع آوری کند که مرد سوءرفتار می نماید یا نتواند ادله ای جمع آوری کند که مثلاً مرد مدتی است غایب شده و یا نفقه نمی دهد، این ضعف در جمع آوری ادله نمی تواند دادگاه را مجبور به تحقیق و تفحص کند. به هر حال برای اثبات دعوی باید یکسری ادله محکمه پسند را هم جمع آوری کرد.»
«استخوان لای زخم» یا «به خاطر بچهام میمانم»
آن قدر گرفته و ناراحت به نظر می رسد که بعید می دانم شیوه های معمولم برای باز کردن سر صحبت جواب دهد! سر دخترک پنج شش ساله ای روی پایش است و او همان طور که به بچه خیره شده، گل سر کوچکی که به موهای دخترک وصل است را هی باز می کند و دوباره به موها می چسباند.
می گویم: «مدرسه می ره؟»
سرش را بلند می کند و می گوید: «سال دیگه! سال دیگه شش سالش تموم می شه و می ره پیش دبستانی.»
دخترک سرش را از روی پای مادر بلند می کند و گیره سر را از دست او می گیرد و بلند می شود می رود آن طرف تر.
می گویم: «می خواهی جدا بشی؟»
می گوید: «می خواستم. توافق کرده بودیم. حالا لج کرده. بچه رو نمی ده. می دونم که نمی تونه بچه مو بزرگ کنه. اگه راضی نشه نمی رم. می مونم. به خاطر بچه می مونم.»
در لحنش شاید ناراحتی، گرفتگی و حتی عصبانیت باشد، اما تردید به چیزی که می گوید نه!
به گفته اسماعیلی، کارشناس حقوق، طبق ماده 1169 قانون مدنی مادر تا هفت سالگی در حضانت و نگهداری طفل اولویت دارد و پس از آن این حضانت و نگهداری با پدر است، اما طبق تبصره الحاقی همین ماده، بعد از هفت سالگی در صورت حدوث اختلاف، حضانت طفل با رعایت مصلحت کودک به تشخیص دادگاه می باشد.»
کارشناسان این امر، زندگی و تحمل هر یک از زوجین در چنین شرایطی را مصلحت نمی دانند. طبق مطالعات انجام شده، میزان رضایتمندی در خانواده هایی که به خاطر شرایط و عرف جامعه یک زندگی را سال ها تحمل کرده اند بدون این که برای بهتر شدن کیفیت زندگی تلاش کنند، از کسانی که همان اول همه چیز را تمام کرده اند، بسیار پایین تر است.
باورهای غلط سنتی و خانوادگی و بهانه هایی مثل وجود فرزندان و نگاه جامعه به زنان بیوه باعث شده بسیاری از زنان مشکلات موجود طلاق روانی و عاطفی را به جان بخرند و جدا نشوند، در حالی که تداوم این گونه زندگی باعث شکست های روانی و زیان های عاطفی فرزندان می گردد و باعث بروز مشکلاتی جدید و بسیار آسیب رسان می شود. یکی از بزرگترین مشکلاتی که این نوع زندگی ایجاد می کند کشانده شدن زن و شوهر به روابط فرازناشویی است. بازشدن پای یک زن یا مرد به زندگی نتیجه مستقیم ادامه زندگی با طلاق روانی و عاطفی است که متاسفانه ارکان زندگی پاک را متزلزل می کند.
کارشناسان روان شناسی پاشیده شدن چنین زندگی هایی را به اندازه ادامه آن آسیب رسان نمی دانند. آنها معتقدند وقتی هر یک از زوجین نشاط خود را از دست داد و فرسوده شد، خودبخود نمی تواند صلاحیت کافی برای تربیت فرزند را در یک زندگی شکست خورده داشته باشد. یکی از بزرگترین شروط برای ادامه زندگی سلامت روح و روان و شادابی است. تداوم چنین زندگی هایی انسان را پر از ماتم، بی انگیزگی و نفرت می کند که عملاً امکان استفاده درست از سال های عمر را از فرد می گیرد.
دکتر ابهری در این زمینه می گوید: «پدران یا مدارانی که توانایی گرفتن تصمیم درست برای ادامه زندگی یا جدایی ندارند فاقد صلاحیت مدیریت رفتاری برای سرپرستی فرزندان هستند؛ چرا که مدیریت تک نفره مادرانه یا پدرانه، بدون تفهیم جدایی و انفکاک به فرزندان، باعث آموزه های منفی و ایجاد بدبینی در آنها می شود که این خود خطر بسیار بزرگتری از جدایی است.»
دکتر معیدفر، کارشناس جامعه شناسی هم نظری مشابه دارد؛ وی معتقد است چنین زندگی هایی خودشان بحران های روانی و عاطفی را تشدید می کنند و ادامه آنها به هیچ وجه به نفع فرزندان نیست. وی یکسره شدن تکلیف و مشخص شدن نقش های جدید را بهتر از بلاتکلیفی و تنش می داند و می گوید: «وقتی بنیاد روابط بر نزاع و عدم تفاهم باشد، اوضاع از همین که هست هم بدتر خواهد شد. برخی تصور می کنند مرور زمان و بالا رفتن سن شرایط را بهتر می کند، در حالی که وقتی تفاهم در سال های اولیه برقرار نشود و اختلافات بیشتر از اشتراکات باشد، روز به روز بر نزاع و تنفر طرفین افزوده می شود.»
دکتر معیدفر چنین رابطه ای را به «عضو ناقص» تشبیه می کند و ادامه می دهد: «تصور کنید بخشی از بدن دچار عفونت شده است. مدارا کردن با این عفونت بدون تلاش برای بهبود، کمکی به مشکل می کند؟ نه تنها کمک نمی کند که موجب سرایت این عفونت به سایر بخش های بدن می شود. اگر همان اول عفونت شناسایی و درمان شود و اگر نشد با قطع کردن عضو عفونت کرده از سرایت آن به سایر بدن جلوگیری شود، اعضای دیگر به مرور زمان و بزودی با شرایط جدید خودشان را وفق داده و سازگار می کنند.»
اینطور که کارشناسان می گویند، این طور زندگی کردن بیشتر به «استخوان لای زخم» شبیه است تا زندگی!
آنجا که قانون، بی رحم میشود/ جایی که مرد قانون یک «زن» است
جنسیت فرق نمی کند. وقتی قانون بخوانی و بدانی، می شوی «مرد قانون». و از مرد قانون نمی توان انتظار داشت به راحتی به این سوال جواب دهد که «در قانون ازدواج و طلاق، کدام ماده، تبصره یا مورد را یک جورهایی بی رحمی می دانید؟»
وکیل ها و کارشناسان حقوقی که با آنها صحبت می کنم، به این سوال یا جواب نمی دهند یا عباراتی مثل «گاهی نقد به آن وارد است» به کار می برند و یا خیلی مطمئن می گویند: «قانون کامل است و هیچ جا بی رحم نیست!»
اما اکرم پورنگ، قاضی بازنشسته با 30 سال سابقه قضاوت، وقتی اصرار مرا می بیند و با تکرار چند باره سوالم مواجه می شود، می گوید: «من قانون را در جایی بی رحم می دانم که حضانت فرزند را فقط تا هفت سال به مادر می دهد؛ چرا که فرزند مادامی که به مادر نیاز داشته باشد نباید از او جدا شود و تعیین سن برای این جدایی، بسیار بی رحمانه است. جدا کردن فرزند از مادر آن هم در هفت سالگی، سنی که به تازگی وارد اجتماع شده و با محیط جدید مدرسه مواجه می شود و ناخودآگاه نیازش به آغوش مادر و حمایت های او بیشتر می شود، بزرگترین بی مهری قانون است.»
بالاخره جوابم را می گیرم چون این بار «مرد قانون» یک «زن» است!
چرا این طور شد و چه باید کرد؟
اظهارنظر درباره این که عامل اصلی افزایش آمار طلاق و از آن بدتر رواج طلاق عاطفی و روانی در خانواده ها چیست و چه شده که سونامی روابط ناسالم، زنگ خطر را در جامعه به صدا در آورده است، کار آسانی به نظر نمی رسد، اما آنچه واضح است این است که این معضل موجب بروز مشکلات مختلف از جمله اضطراب و انزوا و افسردگی و اختلالات دیگر مثل خودکشی، اعتیاد و امثال آن در بین زوجین و فرزندان درگیر این شرایط شده است. طبق مطالعات، ترک تحصیل، فرار، افت تحصیل و پرخاشگری در بین فرزندان این گونه خانواده ها سه برابر حد نرمال می باشد.
بنابراین لازم است تا آمار طلاق فراتر از آمار موجود نرفته و مشکلات رفتاری و روانی زوجین بیشتر از این نشده سازمان های متولی به فکر راهبردهای اجرایی باشند. ارائه مقاله و انجام مصاحبه و میزگرد هر چند لازم و ضروریست، اما راهکار اساسی به نظر نمی رسد؛ چیزی که این روزها بیشتر از هر کار اجرایی و عملیاتی در زمینه روابط خانواده در حال انجام است!
طبق آمار، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در بین زنانی که یا به طور کامل جدا شده اند و یا با طلاق عاطفی و وضعیت بلاتکلیفی مواجه هستند، بسیار بیشتر از مردان است. در حال حاضر دو میلیون زن سرپرست خانواده هستند و سالیانه 30 هزار نفر به این تعداد افزوده می شود.
افزایش این آمار بدون کمک های حمایتی نهادهای مسئول، خود موجب مشکلات بیشتر و ریشه دارتر در جامعه خواهد شد که رفع و حل و فصل آن به مراتب سخت تر از پیشگیری های اولیه است.
بر اساس باورهای دینی و ارزش های فرهنگی ایرانی بهترین روش برای پیشگیری از طلاق روانی-عاطفی و فیزیکی کمک فکری به جوان ها در انتخاب درست و حمایت های اقتصادی از آنهاست. ارائه آموزش مهارت های زندگی به جوان ها در مدیریت احساسات و هیجان ها و ارتقای سطح آگاهی آنها از مسائل مختلف مرتبط با زناشویی و تشکیل خانواده، موثرترین راه پیشگیرانه از مشکلات احتمالی بعدی است. در این میان، نمی توان از نقش خانواده، آموزش و پرورش، رسانه های گروهی، صدا و سیما و سایر نهادهای مرتبط در این زمینه چشم پوشید.
اما خب که چي؟ چه دردي دوا شد؟ کي دلش سوخت؟ کي احساس مسئوليت کرد.
من يه زن مطلقه ام. ما فقط به درد سوژه شدن براي شما خبرنگار ها ميخوريم
به درد تبليغات انتخاباتي شدن که ما از حقوق زنان دفاع ميکنيم
به درد پوز هاي روشنفکري حمايت از حقوق زنان مي خوريم
خانم خبرنگار سرويس اجتماعي خبرگزاري دانشجو به جاي تفصيل دادن به اين جر و منجر هاي الکي که همه آب دهنشون راه ميافته
ياعلي
واقعا ازدواج به درک. من که آزاد آزادم مجرد ام. خدايا شکرت!
تنها راه حل همين
آفتاب لگن هفت دست ولي شام و ناهار هيچيچي
با خانواده مشورت کردم پدرم زياد راضي نيست مادرم و خواهرم راضيند دختره دانشگاه شريف مي خونه وضع مالي شون هم از ما پايين تره من خودم دانشگاه آزاد درس خوندم
دختر خيلي خوبيه زيبا "محجوب" خانواده اش هم مذهبي هستند به نظرتون چکار کنم برم جلو يا نه؟
وقتي جلوش ظاهر ميشم نميدونم چرا ولي احساس کوچکي مي کنم آيا اين بعدا مشکلي واسم پيش نمياره؟
نظرتون رو حتما بگيد
به نظر من اگر شما خودتون رو در شرايطي مي بينيد که بتونيد يک زندگي رو اداره کنيد ( با توجه به اينکه بعد از ازدواج همه چيز دو برابر مي شه، شما ديگه يک فرد مجرد نيستيد، خوردن ها، گشتن ها، و تفريحات همه هم اگر نه ولي اکثرا بايد دونفره باشند. بايد بتوانيد حداقل نيازهاي يک زندگي رو برآورد کنيد. کار داشته باشيد، سربازي بحث مهميه. ) اگر مي تونيد و خانواده تون راضي هستند با صداقت جلو بريد و همه چيز رو به ايشون و خانوادشون بگيد. حتي زره اي دروغ هم نبايد در ازدواج باشه. چون بعدها مشکل ساز مي شه. وقتي که با صداقت شرايطتون رو اعلام کنيد، ايشون و خانوادشون راجع به شما فکر مي کنند. و انشاالله خير پيش مي ياد.
ولي نگران نباشيد.
مادر
معلم
همه مسئولن که رفتار اسلامي با زن رو به درستي
بدونن
و
زيردستانشون: بچه ها شاگردها و مردان
رو
به اون توصيه کنن
از طريق استفاده از حس
انسانيت و بشارت و انذار و خدا خواهي
ناداني مردها
و
از يک طرف دانايي زن ها به حقوقشون
مشکلات ما رو دو چندان کرده
اينجا درست همون جايي ه که دانايي بد تموم مي شه. چون ناقصه و يه طرفه
.
براي ما دخترا انقدر از اين کلاسا و چيزا مي ذارن که
حسابي حقوقمون رو مي دونيم
بعد با طرف حرف مي زني مي بيني اصلا توي اين باغا نيست
يا هيچ کس ندونه يا همه بدونن
البته بايد کاري کرد که همه بدونن
پسرها البته بايد سختي هاي زندگي رو از بچگي و نوجووني بچشن
نه اينکه قرص و کپسولي باين تا کنکور
بعد تا ?? سالگي خرجشون رو بابا بده
بعد يه هو کلي مشکلات زندگي بريزه
پيشنهاد ميکنم دوستان مجرد حتما حتما سخنراني دکتر فرهنگ رو در باب ازدواج گوش کنن...و متاهل ها سخنراني خانواده موفق استادو گوش کنيد...خيلي مفيده...انشالله مفيد باشه در انتخاب و زندگيتون کمکتون کنه...خيلي راحت ميتونيين تو گوگل اسم استادو جست وجو کنيد و دانلود کنيد...