گروه اجتماعی«خبرگزاری دانشجو»-سیده حنانه حسینی؛طلاق میتواند طیف گستردهای از حالات هیجانی،فکری و رفتاری را در کودکان ایجاد کند که شدت و حالات آن به عوامل مختلفی از جمله ذات و شخصیت کودک،میزان آسیبپذیری یا مقاومت و وجود یا عدم وجود بیماری روانپزشکی،سن کودک،شرایط زندگی خانوادگی قبل از طلاق،نحوه برخورد والدین با پدیده طلاق و دخالت ندادن فرزندان در روابط خودشان،چگونگی شرایط و فرآیند طلاق(مثل حضور در دادگاههای متعدد، نزاع و درگیریهای متعدد بین خانوادهها و انتقامجویی و...)، وجود سیستمهای حمایتی و برقرار شدن هرچه سریعتر شرایط زندگی عادی کودک پس از طلاق بستگی دارد.
نیمی از بچههای طلاق ارتباطشان با یکی از والدین قطع میشود و از حمایت و علاقه و توجه او محروم میشوند.
محمد رضا عاصف،متخصص اعصاب و روان به خبرنگار ما میگوید: عوامل استرسزای متعدد،عدم توانایی برای مدارا با موقعیتهای مختلف،مشکلات و بیماریهای روانپزشکی معمولاً عمدهترین دلایل طلاق هیستند،اما مسآله مهم اینجاست که در این پروسه تلخ باید مراقبت بچهها باشیم.
او ادامه میدهد: نباید بچهها قربانی اختلاف والدین شوند و به عنوان گره یا وسیلهای جهت رسیدن به اهداف واالدین استفاده شوند؛اما گاها شاهد هستیم به این موضوع مهم بیاهمیتی میشود.
عاصف ابراز میکند: معمولآ پس از طلاق شرایطی پیش میآید که باید به نحوی با آنها مدارا شود،عمدهترین مواردی که شخص پس از طلاق مجبور به مدیریت آن است فراهم نمودن مقدمات، شرایط و امکانات یک زندگی جداگانه و جدید و نیز مدیریت روشهای تربیت فرزندان و مدارا با نیازها و حالات هیجانی آنهاست.
عاصف همچنین با بیان اینکه ماههای اولیه طلاق دوران بسیار سختی است،میگوید:ممکن است والدین آنقدر درگیر شرایط سخت پس از طلاق و مدیریت مسائل و مشکلات آن باشند که نقش و مهارتهای والدی آنها کاهش یابد، آنها در روشهای تربیتی خود ناهماهنگ و غیرقابل پیشبینی میشوند و کمتر میتوانند تربیت صحیح را اعمال کنند.
او همچنین اظهار میکند:نزاع والدین ممکن است فرزندان را مضطرب کند و فکر کنند که باید جانب یکی را بگیرند و ارتباطشان را با والدین طرف مقابل قطع کنند، گاه نیز برخی از استرسها و ناراحتیها در خانواده وجود داشته که پس از طلاق وقتی یکی از والدین خانه را ترک میکند،کاهش مییابد؛ مثل پرخاشگری، آزار عاطفی و هیجانی.
این متخصص اعصاب . روان ابراز میکند:مسئله دیگر این است که والدین و فرزندان مجبورند با فشارهای اجتماعی و فرهنگی مدارا کنند، در مورد مسائلی که به طور تأخیری در پدیده طلاق دیده میشود میتوان به مواردی چون ازدواج مجدد یکی از والدین یا هر دو اشاره کرد که کودک مجبور است با این قضیه تطابق برقرار کند؛ لذا به نظر می رسد والدین نباید در انجام این تصمیم عجله کنند و اجازه دهند کودک مرحله به مرحله تطابق لازم را برقرار کنند.
نگرش کودکان نسبت به طلاق والدین:
عدهای از بچهها طیفی از احساسات منفی را نسبت به یکی از والدین یا هر دوی آنها دارند؛ احساسات شدید حتی ممکن است تا سالها طول بکشد، ممکن است آنها احساس کنند که حداقل توسط یکی از والدین طرد شدهاند و دیگر مورد توجه و علاقه نیستند و حس کنند نسبت به والدین خود خشم و عصبانیت داشته باشند.
درک کودکان،استدلال و احساس آنها به سن آنها نیز بستگی دارد، در برخورد با نوجوانان باید مواظب باشیم که آنها را در موقعیتی قرار ندهیم که بخواهند والدین را حمایت کنند، مادر و پدر نباید به بچهها تکیه کنند.
گاه بچهها عصبانی هستند و تمایل دارند از یکی جانبداری کنند،باید به آنها گفته شود که دعوای والدین به آنها ارتباطی ندارد و نباید خودشان را درگیر ماجرا کنند.
فریبا احدی،روانشناس کودک و نوجوان میگوید: لازم است به کودکان این اطمینان خاطر را بدهیم که هم مادر را خواهند داشت و هم پدر ؛تماس مکرر و منظم از طرف هر دو والد بهترین راه حل است، هم در دختران و هم در پسران نیاز به پدر در دوره نوجوانی افزایش مییابد و احساس طرد شدن توسط پدر در این سن روی رشد نرمال نوجوان تأثیر چشمگیری میگذارد.
وی ادامه میدهد: شرایطی که کودکان پس از طلاق تجربه میکنند بسیار حساس است،آنان همواره ترس از جدایی و ترک شدن توسط والدین و اضطراب این که چه کسی از آنها مراقبت خواهد کرد و چه کسی آنها را ترک خواهد کرد دارند.
احدی یادآور میشود: طلاق والدین در دوران نوجوانی باعث افسردگی،پرخاشگری،اشتغال ذهنی با خودکشی،خشم شدید، اشتغال ذهنی با اخلاقیات،قضاوت کردن،مقصر را مشخص کردن،اضطراب راجع به آینده،ترس از این که ازدواج خودش نیز مثل والدینش با شکست روبرو شود؛ میشود.
پسران بیش از دختران در طلاق آسیب میبینند
این روانشناس کودک و نوجوان اظهار میکند:در حوزه ارتباط اجتماعی،مشکلات شخصی و مسائل روانی،هم در مراحل ابتدایی و هم در درازمدت ،دختران تطابق بهتری با مسئله طلاق برقرار میکنند.
وی خطاب به والدین تآکید کرد:والدین باید به فرزندانشان بگویند: «ما قصد داریم طلاق بگیریم و از هم جدا شویم.این به آن معناست که ما نمیخواهیم با یکدیگر زندگی کنیم.اما همیشه والدین تو هستیم،هر دوی ما تو را دوست داریم.تو مجبور نیستی بین ما یکی را انتخاب کنی.تو عامل و باعث طلاق ما نیستی و نمیتوانی هم از آن جلوگیری کنی.بعداً هر زمان که خواستی میتوانیم مجدد راجع به آن صحبت کنیم، راجع به احساسات تو، تغییراتی که رخ داده و...»
هنگام طلاق باید احساس مسئولیت بچهها را از آنها گرفت، نباید آنها این حس را داشته باشند که باید کاری بکنند،باید نجات دهنده باشند و باید یکی را انتخاب کنند؛ باید والدین به آنها بگویند که این موضوعی است بین من و پدرت،بین من و مادرت و به تو ارتباطی ندارد.ما خودمان آن را حل خواهیم کرد؛ لازم است کودکان جزئیات شرایط زندگی روزمرۀ بعدی خود را بدانند و اطلاعات لازم به آنها داده شود:مثلا«فعلاً ما چند ماه در منزل مادر بزرگ زندگی میکنیم و تو به مدرسه قبلی خودت میروی و ...»
هم پدرم هم مادر؛خستهام...
سجاد مرد 34 سالهای است که 2 سال پیش از همسرش جدا شده؛ او یک دختر 3 ساله دارد و هنوز ازدواج مجدد نکرده است؛
وی به خبرنگار«خبرگزاری دانشجو» گفت:پس از 7 سال زندگی مشترک 2 سال پیش از همسرم جدا شدم و به دلیل مشکلات متعددی که در آن دوران داشتم، اصلا نمیتوانم به ازدواج مجدد فکر کنم.
سجاد میگوید: من برای دخترم هم پدرم هم مادر؛ خانوادهام مرا در تربیت و نگهداری او کمک میکنند، اما در نهایت همه مسئولیتها به پای خودم است.
وی خاطرنشان میکند:فرزندم به کلی مادر خود را فراموش کرده است و دیگر چیزی از او نمیپرسد، ولی من نمیدانم بعد از ازدواج مجددم چه به سر او خواهد آمد؛ همسرم ازدواج کرده و اصلا با دخترش ارتباط ندارد، شاید این امر به خاطر حفظ زندگیش هست،چون او چند ماهی است که ازدواج کرده.
سجاد ادامه میدهد:از طلاق گرفتنم پشیمان نیستم اما کاش چارهای بود که دخترم اینطور بیمادر بزرگ نشود،خیلی نگران آینده او هستم، چراکه او همه حرفهایش را به من نخواهد زد...من یک مرد هستم و او به مهر مادری نیاز دارد.
به امید روزی که آینده هیچ کودکی قربانی نفرت و کینه قلبهای آدم بزرگها نشود...
آدم ميگه اصلا عروسي نکنم...بابا چند تا راهکار درست و درمون بگيد ديگه
مشکل راهکار نيست، مشکل خودخواهي و عدم مسئوليت پذيري ماست. وقتي وقت ازدواج به جاي اينکه معيارهاي اساسي رو مد نظر قرار بديم، دغدغمون ثروت، زيبايي، تحصيلات، مهريه، جهيزيه و مسائلي از اين قبيله، و وقتي بعد از ازدواج تازه چشمهامون رو باز ميکنيم و حاضر نيستيم کمي از غرورمون بگذريم. وقتي حواسمون نيست نيمي از يک زندگي ما هستيم پس در قبال اتفاقات خوب و بدش سهم داريم و بايد براي بهتر شدنش تلاش کنيم، نتيجه ميشه اين...
رابطه بين جهنم و گناه هم يه چيزي تو همين مايه هاست. زندگي هم در اثر سهل انگاري ها و بي فکري هاي خود ما تبديل به جهنم ميشه، بعد ميگيم عجب زمونه اي....