گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ متن سخنان حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در روز چهاردهم ماه مبارک رمضان 1391 ه.ش به شرح ذیل است:
(برای مشاهده فیلم این جلسه می توانید به بخش صوت و تصویر «خبرگزاری دانشجو» مراجعه، یا اینجا را کلیک کنید)
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. تلاوت قرآن یعنی بازگو کردن کلام حق، کلامی که از مصدر وحی صادر شده و به آن قرآن نازل گفته میشود. دعا هم عبارت است از همان راز و نیاز کردن با پروردگار و اظهار آنچه را که از پروردگارش میخواهد درخواست کند، امّا درخواست خیر نه شرّ. به همین مناسبت نسبت به مشرکین و کافرین و امثال اینها این بحث را مطرح کردیم که دعا نسبت به اینها چه حکمی دارد؟ گفتیم: با شرایطی دعا برای عدّهای از آنها جایز نیست، امّا برای برخی از آنها اشکالی ندارد، چون عرض کردیم در بین آنها هم مستضعف وجود دارد و هم معاند.
بالاخره بحث ما به اینجا کشید که گفتیم انبیا و اولیا، معاندین با حق را نفرین کردهاند، البتّه در صورتیکه آنها منشأ فساد در جامعه و انحراف افراد مستضعف جامعه باشند.
حضرت نوح و جریان نفرین او در قرآن
یکی از انبیا حضرت نوح است که در قرآن، در سُور مختلف آیات متعدّدی راجع به او وجود دارد که در این آیات به نفرین او هم اشاره شده است و من در جلسه گذشته عرض کردم که نفرین او نفرین شخصی و قومی نبوده و حتّی ما در انبیا کسی را نداریم که به این سبک نفرین کرده باشد. ایشان هر کافر مَن فِیالأرضی که بر روی زمین وجود داشت را نفرین کرد. بعد از آنکه گفت: «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ..»، بعد میگوید: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً». حضرت نوح گفت: پروردگارا! هیچ کسی از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! همه کافرین را نفرین کرد! بحث ما درباره چرایی این مطلب بود؛ چرا نفرین همگانی نسبت به همه کفّار روی زمین؟ چرا؟
نفرین در حقّ معاندان و مسبّبان گمراهی
قرآن در این زمینه دو علّت را ذکر میکند که به یکی از آنها در جلسه گذشته اشاره کردم. فرمود: «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ»، اگر تو آنها را برجای خود باقی بگذاری، بندگانت را گمراه خواهند کرد. من عرض کردم این همان علّتی است که در باب نفرین تمام انبیا و اولیا وجود دارد. اگر ما این را احراز کردیم که عدّهای معاند با حق هستند و با آن دشمنی میورزند؛ در اینجا است که مجوّزی برای نفرین بهوجود میآید.
من راجع به این بحث کردهام. چنین افرادی اگر وجود داشته باشند ثمرهای که ندارند هیچ، گاهی مضرّ هم خواهند بود! لذا این از خود آیه بهدست میآید؛ دقّت کنید! نوح به خدا خطاب میکند که: «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ»، اگر تو آنها را برجای خود باقی بگذاری، بندگانت را گمراه خواهند کرد! از این آیه دو مطلب برداشت میشود: اوّل اینکه اینها با حق معاند هستند، چون گفتیم همانطورکه قرآن میگوید، باید برای هدایت غیرمعاند دعا کرد، اصلاً انبیا برای هدایت این افراد یعنی مستضعفین آمدهاند، معنا ندارد که غیرمعاندین را نفرین کنند! از این معلوم میشود که مراد حضرت نوح کفّار معاند بوده است، یعنی کسانیکه دشمنی میورزند.
دوم اینکه هرمعاندی هم مورد نفرین قرار نمیگیرد، بلکه منظور از معاند در اینجا آن کسی است که در جامعه اثر سوء داشته باشد، یعنی موجب انحراف عدّهای از مستضعفین جامعه گردد. صریحاً میگوید: «یُضِلُّوا عِبادَکَ»؛ به تعبیری من آنها را میشناسم! اینها کسانی هستند که اگر باقی بمانند به هرکسی برسند او را منحرف میسازند و دستبردار هم نیستند. تنها این نیست که خودشان منحرف باشند، آنها به هرکسی برسند او را منحرف میکنند. این دو مطلب در این آیه وجود دارد.
حضرت نوح چگونه عناد همه کفّار روی زمین را تشخیص دادهاند؟
در اینجا مسئلهای پیش میآید و آن اینکه حضرت نوح این دو مطلب را احراز کند. سؤال این است که احراز کردن این دو مسئله توسّط حضرت نوح چگونه بوده است؟ این را چگونه احراز کرده است که تمام کفّار روی زمین، هم معاندند و هم مستضعفین را گمراه میکنند؟ من در جلسه گذشته اجمالی از تاریخ زندگی حضرت نوح عرض کردم. من در اینجا فقط به یک مقطع از زندگی ایشان اشاره میکنم که وقتی آن یک مقطع تمام شد مسئله نفرین بهوجود آمد. مقطعیکه در خود قرآن در سوره عنکبوت به آن اشاره شده است. حضرت نهصد و پنجاه سال با شرک مبارزه کرد، نهصد و پنجاه سال دعوت به توحید کرد.
میزان عمر مردم زمان حضرت نوح
شما خیال نکنید انسانهای زمان حضرت نوح هرکدام چهار، پنج هزار سال سنّ داشتند، اینطور نبوده است! اگر اینطور بود حضرت نوح از جهت طول عمر گل سرسبد تاریخ عالم نمیشد! میزان عمر مردم زمان او بهطور معمول بوده است.
نسلهای مختلف در طیّ نهصد و پنجاه سال پیامبری نوح(ع)
شما ببینید حضرت نوح در طیّ نهصد و پنجاه سال چند نسل را میتواند دیده باشد. راجع به حرفهای من خوب فکر کنید! او چند نسل را دیده است که اینطور نفرین میکند و بعد هم میگوید اینها هدایتپذیر نیستند. تازه تنها این نیست که او بعد از دیدن چند نسل از ابنای بشر و دعوت آنها به توحید و عدم پذیرش آن چند نسل مگر به اندازه یک عدّه قلیلی که به او ایمان آوردند نفرین کرده باشد. من مسئله را فراتر از این میدانم. همه با او مخالفت میکردند و آنقدر او را میزدند که تا سه شبانه روز بر روی زمین میافتاد بهگونهای که از گوش او خون جاری میشد، امّا وقتی بههوش میآمد نفرین نمیکرد! معلوم است که چنین انسانی احراز میکند و یقین پیدا میکند که اینها هدایتپذیر نیستند و بعد نفرین میکند.
خدا به حضرت نوح خبر داد که اینها دیگر هدایتپذیر نیستند!
من تنها به این مطلب اکتفا نمیکنم! من به روایتی از امام صادق(صلواتاللهعلیه) هم اشاره کردم که دیگر آن را تکرار نمیکنم. روایت این بود: وقتی از حضرت سؤال میکنند که آقا چرا حضرت نوح همه را نفرین کرد؟ چرا حضرت نفرینش را همگانی کرد؟ چرا گفت که خدایا! احدی از کافرین را روی زمین باقی مگذار! فرمود: خدا به او خبر داد که اینها دیگر هدایتپذیر نیستند! اینها دیگر از شرک دست برنخواهند داشت! لذا خدا به او گفت که آنها را نفرین کن! حتّی من گفتم او در ابتدای امر نفرین نکرد بلکه این امر الهی بود.
پس بخش اوّل این بود که گفت: خدایا! من نهصد و پنجاه سال تجربه دارم، اینها دیگر هدایت نمیشوند! دستبردار هم نیستند! هم خودشان منحرفند و از انحرافشان دستبردار نیستند و هم دیگران را به انحراف میکشند. این علّت اوّل.
نسلی که جز فاجر و کافر از آن به دنیا نخواهد آمد!
امّا علّت دوم که در قرآن هم آمده این است که فرمود: «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»، یعنی آنها جز افراد پلیدکار و ناسپاس کسی را به دنیا نخواهند آورد. این یک مطلب دیگر است. مطلب در باب زاد و ولد است. «وَ لا یَلِدُوا..»؛ یعنی خدایا! از نطفههای اینها، انسانی متولّد نمیشود مگر اینکه او هم فاجر و ناسپاس خواهد بود. در اینجا دو مطلب وجود دارد: یک؛ اینها هم خود معاندند و هم دیگران را به انحراف میکشند و دو؛ از نطفه اینها هم افرادی مثل خودشان به دنیا خواهد آمد. ممکن است بگوییم اینها خودشان بد هستند امّا شاید فرزندانشان انسانهای خوب و صالحی باشند! میگوید: نه! نطفه اینها هم چنین نطفهای است که از آن جز مثل خودشان به دنیا نخواهد آمد؛ کأنّه إلی یومالقیامة از نسل آنها چیزی جز این متولّد نمیشود.
شرک با خون آنها آمیخته شده است
این مسئله کأنّه به این اشاره دارد که شرک بهگونهای در آنها نفوذ کرده که حتّی در خونشان هم جاری شده است. شرک به این صورت در خون آنها رسوخ کرده است.
مسأله ژنتیک در قرآن
من در اینجا قضیّهای را نقل میکنم و بعد به ادامه بحثم میپردازم. حتماً این جریان را تابهحال نشنیدهاید چون من آن را در جایی نگفتهام.
هفت یا هشت سال پیش، پزشکی که در خارج تحصیل کرده بود پیش من آمد. رشته این پزشک هم ژنتیک بود. او به من گفت: در قرآن راجع به ژنتیک هم مطلبی آمده است؟ این شخص فکر کرد که یک حرف حسابی جلوی پای من انداخته. من در جواب گفتم: بله! گفت: کجا؟ گفتم: به همین سادگی نمیتوانم به تو بگویم! این احتیاج به بحث دارد. به او گفتم: اوّلین شریعت روی زمین و اوّلین پیغمبر مُرسل که حضرت نوح بوده است، آمد و بحث ژنتیک را مطرح کرد. «وَ لا یَلِدُوا..» همین بحث است. بدون آزمایشگاه این بحث را مطرح کردهاند. «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»؛ نطفههای اینها إلی یوم القیامة این است. شرک با خون اینها آمیخته شده است. اینها هدایتپذیر هم نیستند تا جاییکه هرچه از آنها متولّد شود، چیزی غیر از خود آنها نخواهد بود. بنابراین چرا اینها باقی بمانند؟ مگر خدا میخواهد کارخانه کافر و مشرکسازی راه بیاندازد؟ دقّت کنید!
قرآن عین جملة اوّلین پیغمبر مُرسلی که با خود شریعت آورد را نقل میکند. «نعوذبالله»! قرآن که در نقل یک جمله به حضرت نوح خیانت نمیکند! قرآن عین جمله حضرت نوح را نقل کرده است. حضرت در این جمله دو علّت را ذکر کرده که علّت دوم ژنتیک است. غیر از این هم راه دیگری وجود ندارد که شما بتوانید با آن این مسئله را توجیه کنید. او از کجا فهمید که همه کفّار روی زمین معاند هستند؟ یک راه همین راه است. شرک با خون آنها آمیخته شده بود.
حضرت نوح دوهزار و پانصد سال عمر کرد
روایتی از امام صادق(علیهالسلام) وجود دارد که حضرت در آن فرمود: حضرت نوح(علیهالسلام) دوهزار و پانصد سال عمر کرد. من این را به شما گفتم که ما روایت متعدّدی راجع به عمر دو هزار و پانصد ساله حضرت نوح داریم. این را هم گفتهاند که هشتصد و پنجاه سال در بین مردم زندگی میکرد درحالیکه مبعوث نشده بود. وقتی هم که مبعوث شد نهصد و پنجاه سال پیغمبر مُرسل بود. بعد هم کارش به نفرین کشید، دویست سال طول کشید تا کشتی را بسازد، بعد از آن هم که عذاب همگانی نازل شد و آنها از کشتی پیاده شدند پانصد سال زندگی کرد که مجموع این مدّت همان دو هزار و پانصد سال میشود.
عمر حضرت نوح، در نگاه خودش
حضرت فرمودند: روزی حضرت نوح(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) در آفتاب نشسته بود. ملکالموت بهسراغش آمد و به او سلام کرد. حضرت نوح جواب سلامش را داد. گفت: چهکار داری؟ یا به قول ما گفت: به چه منظوری آمدی؟ گفت: آمدم تا جانت را بگیرم! حضرت نوح از او پرسید: یک مقدار به من مهلت میدهی تا از آفتاب به سایه بروم تا در سایه جانم را بگیری؟ گفت: بله! حضرت نوح بلند شد، از آفتاب رفت در سایه نشست.
حضرت بعد از آنکه نشست رو کرد به ملکالموت و گفت: ای ملکالموت! آنچه در دنیا بر من گذشت همانند این بود که از آفتاب به سایه آمدم! میگوید: دو هزار و پانصد سال فقط همین بود! تمام زندگی من به همین مقداری که از زیر این آفتاب بلند شدم و در این سایه نشستم گذشت.
در روایت دیگری دیدم که ظاهراً حضرت جبرئیل از حضرت نوح بعد از موتش سؤال میکند که زندگی دنیا را چگونه دیدی؟ میگوید: زندگی دنیا را مانند خانه دو دری دیدم که از یک در وارد شده و از در دیگر بیرون آمدم، همین! این قرنها در نزد من اینگونه گذشت!