گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ 12 سال از روزهای زندگی مان را در محیط مدرسه می گذرانیم. احتمالاً مهمترین بخش خاطرات زندگی مان نیز در همین دوران شکل گرفته است. اگر 120 سال نیز عمر کنیم، هنوز آبشخور شخصیت سازی های آن دوره هستیم، بنابراین مهم است بدانیم مدرسه چه ویژگی هایی دارد و چه ویژگی هایی باید داشته باشد تا انسانی الهی تربیت کند. انسانی که در تراز یک فرد مسلمان واقعی قرار گیرد و در آینده بتواند در ظهور علم راهگشا باشد.
«خبرگزاری دانشجو»- آنچه که از صحبت های شما برداشت کردیم این است که خانواده نسبت خود با مدرسه را نمی داند، بنابراین از یک طرف باری بر خانواده تحمیل می شود که خانواده نمی داند با آن بار چه باید کند، از طرف دیگر برخی خانواده ها می گویند ما بچه هایمان را از صبح تا 4 عصر به مدرسه می فرستیم تا آنها تربیتشان کنند. یعنی دیگر هیچ باری به دوش نمی گیرند و تمام بار تربیتی را به مدرسه تحمیل می کنند. گاه مدیران مدارس می گویند وقتی ما به والدین دانش آموزان از رفتار فرزندانشان شکایت می کنیم، می گویند ما بچه هایمان را به شما سپرده ایم، چرا شما به درستی تربیتشان نمی کنید.
روحانی: این امر عین واقعیت است که می گویید. یکی از رویکردهای بسیاری از خانواده ها نسبت به مسئله آموزش این است که از دست بچه هایشان خلاص شوند، به همین دلیل است که مهدهای کودک با وجود تمام کج اندیشی هایی که در آنها وجود دارد، این اندازه بازار پیدا کرده اند. یعنی یک زمانی ما بچه هایمان را از شش سالگی به پادگان می فرستادیم حالا از چهار سالگی آنها را روانه پادگان می کنیم.
این ماجرا شوخی ندارد. وقتی قرار شد پنجشنبه ها تعطیل شود عمده ترین چالش این بود که ما سر کار هستیم. یک تعبیر این است که بچه ها در خانه تنها هستند، اما تعبیر درست تر آن است که حوصله آنها را نداریم، بنابراین چنین مسئله ای کاملاً جدی است.
اعتصامی: از زوایه همان مسئله تربیت و مدارس اسلامی، به لحاظ شرعی، خانواده به هیچ وجه نمی تواند در این زمینه تفویض مسئولیت کند؛ زیرا خداوند به طور فطری ساختار خانواده را جایگاه تربیت قرار داده است. اگر نقش پدری و مادری از بین برود و به دست کسانی بیفتد که مزد بگیرند تا کاری انجام دهند، پس همان نظام غربی خوب بود.
غرب با از بین بردن نظام خانواده وظایف آن را به دوش مدرسه انداخته است و این امر متأسفانه در حال توسعه است؛ از یکی از دوستان شنیدم که در غرب دانشگاه هایی وجود دارد که به مادران آموزش می دهد تا سن 35 سالگی بدون فرزند باش، چگونه زندگی خوبی داشته باش، سپس صاحب فرزند شو و پس از آن برای آن که این فرزند تو را نشناسد آن را به مهد کودک بسپار. استادان و روان شناسانی هستند که آنها را تربیت می کنند و در نهایت چنین اتفاقی، دیگر خبری از خانواده نخواهد بود.
ما می گوییم محال است که چنین بچه ای به کمال مطلوب خود برسد، مگر در دامان تربیت مادر بزرگ شود؛ چون این تفویض محال است، مدرسه فقط می تواند در راستای خانواده عمل کند، یعنی مدرسه فرع بر خانواده است. اگر مدرسه جایگزین خانواده شد باید بدانیم یک آسیب اجتماعی از لحاظ اسلامی پیدا کرده ایم.
روحانی: آن تعبیری که مدرسه را به پادگان شبیه دانستم را شوخی نگیرید. تا به حال فکر کرده اید چرا ساعت مدارس با ساعت کار ادارات ما منطبق است؟ دلیلش این است که پدر و مادر رفته اند سر کار و ترجیح می دهند فرزندان نیز مدرسه باشند. به چه قیمتی چنین اتفاقی می افتد؟
شما یک آمار بگیرید شاید اکثریت کودکانمان را شکنجه می دهیم تا صبح به این زودی بیدارشان کنیم. در مهدهای کودک به عینه قابل مشاهده است، دیده اید بچه هایی که تلوتلو می خورند و مادران آنها را در مهدها می گذارند؟ یعنی ما پذیرفته ایم به قیمت تطبیق کارهای آموزشی با زندگی روزمره اقتصادی، رسماً بچه هایمان را شکنجه دهیم. چرا مدرسه ساعت 9 یا 10 شروع نشود؟ چرا وقتی بچه شاداب است و صبحانه کامل خورد، سر درس نرود؟ 7 صبح ما هم با شکنجه از خواب بیدار می شویم. همچنین بچه ای که 7 صبح از خواب بیدار می شود چه انرژی برایش باقی می ماند تا از آغوش خانواده استفاده کند؟ چنین بچه ای وقتی مشق هایش را نوشت باید بخوابد.
ویل دورانت در کتاب «لذات فلسفه» بحثی در خصوص آموزش دارد. ویل دورانت می گوید: می دانید ما چرا هر روز صبح بچه هایمان را صف می کنیم که سر کلاس بروند؟ اگر بچه ها همان طور که با هیجان از مدرسه بیرون می آیند سر کلاس بروند خطری تهدیدشان می کند؟ دیل دورانت می گوید: دلیلش ساده است، ما این دانش آموزان را آموزش می دهیم که پشت گردن هم صف بکشند و زمانی که بزرگ شدند کارت بکشند.
حال این حرف را با این حرف «کولموگروف» که از بزرگ ترین ریاضی دانان روس است مقایسه کنید. او دراواخر عمر شهر را رها کرده بود و به روستاها می رفت تا به بچه ها آموزش دهد. او می گفت: «بهترین هر چیز برای بچه ها است». مشابه این مطلب را در روایات نیز داریم. ما باید زندگی مان را تطبیق دهیم تا بدانیم کودکانمان را چگونه تربیت کنیم، ولی دقیقاً برعکس عمل می کنیم. برای آن که راحت زندگی کنیم یا سر کار برویم یا از دست بچه ها خلاص شویم، آنها را به مدرسه می فرستیم. وقتی هم که به خانه برگشتند اگر مشق آنها را به خود مشغول کند که خدا را شکر، اگر نبود تلویزیون، سی دی و.... وجود دارد. خلاصه بچه از مادر و مادر از بچه خلاص می شود.
شما یک جمله ای در سوال گفتید که به آن اشاره می کنم. گفتید خانواده نسبت خود را با مدرسه نمی داند. این حرف درست است، ولی دقیق بگویم. خانواده نسبت خود را با فسلفه زندگی نمی داند. اگر خانواده می دانست بچه امانت الهی در دست اوست، اگر خانواده می دانست تربیت کودک وظیفه ای است که خداوند در خصوص آن سوال می کند و اگر خانواده می دانست بخش زیادی از رزق که خداوند به آنها می دهد به خاطر کودک است، نوع دیگری رفتار می کرد.
اعتصامی: بنابراین طرح این مسائل ما را به این سو می برد که وقتی می خواهیم تصویر یک مدرسه اسلامی را ترسیم کنیم، خیلی مسائل عمیق را باید بررسی نماییم، یعنی خانواده عامل بنیادی تر از معلم و کتاب است که تا آن تغییر نکند، مدرسه اسلامی شکل نمی گیرد.