گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ از حادثه ها و مصائب بسیار سنگینی که به اهل بیت (ع) وارد شد، شهادت شش ماهة مظلوم حضرت سید الشهداء علیه السلام است و حضرت حق، نام علی اصغر حسین (ع) را نیز در زمرة فدائیان و شهداء ارض پر بلاء کربلاء مرقوم نمود.
زمان خلق فاجعه ای بزرگ از سوی جنایتکاران اموی، و ظهور حماسه ای جاویدان از طرف سپاه توحید فرا رسیده بود. چون امام حسین (ع) دید که سپاه دشمن در کشتن او اصرار دارد، قرآن کریم را برداشت و آن را از هم گشود و بر سر گذاشت و ندا داد: «بینی و بینکم کتاب الله و جدی محمد رسول الله (ص).» ای مردم چرا خون مرا حلال می شمرید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا شما قول جدم را در مورد من و برادرم نشنیده اید که فرمود: « هذان سیدا شباب اهل الجنه.»
در این هنگام نظرش به خیمه ها افتاد و چون در مقابل خیمه ها قرار گرفت، کودک شیرخوارش را مشاهده کرد که لبهایش از تشنگی گداخته بود. بانوان محزون حرم بر وی می گریستند. امام (ع) آنها را دلداری داد. آنگاه فرمود: پسر کوچکم علی را بدهید تا با او وداع کنم. چون علی را در آغوش گرفت و رخسارة رنگ پریده فرزند خردسال خود را دید فرمود: وای بر این قوم ستمکار. آن زمان که جد تو محمد مصطفی در تخاصم با آنان قرار گیرد.
امام (ع) لبهای خود را بر گونة علی گذاشت و در حالی که طفل خود را به خواهرش می سپرد فرمود: ای خواهرم! تو را سفارش می کنم که پسرم علی اصغر را نیکو نگهداری کنی؛ زیرا او کودک شش ماهه ای است که به مراقبت شما بسیار نیازمند است، به امام (ع) گفتند: این کودک تشنه است او را جرعه ای آب بنوشان، امام (ع) بار دیگر آغوش عرشی خود را به روی فرزند گشود و در حالی که وی را به سینه می فشرد به سپاه بنی امیه نزدیک شد و فرمود: «ای مردم اگر بر من رحم نمی کنید بر این طفل رحم کنید. آیا نمی بینید از شدت تشنگی لبهایش را باز و بسته می کند؟ ای مردم! شیر در سینة مادر این بچه خشک شده است.»
امام حسین(ع) در حال سخن گفتن بود که حرمله با تیری سه شعبه گلوی علی اصغر را هدف گرفت. سر طفل در آغوش امام (ع) از بدن جدا شد. خون گلو مشت امام (ع) را پر کرد. امام (ع) خون سرباز چند ماهه اش را به آسمان پاشید و قطره ای از آن به زمین بازنگشت. سپس فرمود: «خداوندا! اگر پیروزی را بر ما منع فرمودی آن را برای امری نیکوتر مقرر کن و از این مردم ستم پیشه انتقام بگیر!» آنگاه فرمود: «آنچه این حادثه را برایم قابل تحمل می سازد این است که در برابر چشم خداوند واقع می شود.»
سپس کودک را به سینه گرفت، به خیمه برگشت و در حالی که حضرت سکینه (س) از امام حسین (ع) استقبال می کرد، گفت: پدر! امیدوارم برادرم را سیراب کرده باشی. ظاهرا حضرت شش ماهة شهید را زیر عبا پنهان کرده بودند؛ چون حضرت سکینه ندید، فکر می کرد بچه را سیراب کرده اند و در آغوش پدر زیر عبا خواب است. حضرت (ع) فرمود دخترم! این برادر توست که با تیر دشمنان سر از بدنش جدا شد.
منابع:
1. مروری بر مقتل سید الشهداء، تألیف استاد حسین انصاریان، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان شیعی، چاپ پنجم، 1391، ص 59-63
2. بعثت بدون وحی، از مدینه تا شام، تألیف حشمت الله قنبری، چاپ و نشر بین الملل، چاپ چهارم،1386، ص199-201