گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ تا به حال نیازمند کسی شدید؟ تا حالا از کسی کمک خواستید؟ تا حالا از کسی سئوال پرسیدید؟ و منتظر جواب بودید؟ انسان موجودی اجتماعی است؛ از تهیه مایحتاج اولیه زندگی گرفته تا یک سئوال علمی از استاد راهنما، برای کاری که موظف است به شما کمک کند و به این ترتیب انسان ها به هم نیازمندند.
اگر انسان موجودی اجتماعی است پس این رابطه یک طرفه نیست، اگر یک زمانی بشری کارش به ما افتاد این را یقین بدانم که دنیا کوچکتر از این حرفاست و روزی می رسد که ما هم کارمان به آن بشر می افتد.
نمی دانم وقتی این مدرک دانشگاهی را به انسان می دهند جوهر خودکارشان را به چه چیزی آغشته می کنند که ما را آنقدر سخت دل، شاید بی تفاوت به دیگران و شاید خود بزرگ بین و شاید ..... می سازد.
آخه با انصاف، هستند آدم هایی که محتاج تواند شاید محتاج نیستند بلکه یک کمی احترام و ادب حالیشون هست که می خواهند برای انجام کاری از مافوق خود اجازه بگیرند و یا برای رسیدن به پاسخ سئوالشان منتظرند از جانب شما گوشی تلفنشان زنگ بخورد، این مطلب را مطلق به همه نمی گویم ولی به صراحت می گویم که همچنین آدم هایی که این جوری هستند کم نیستند.
یک کم حرف دل بچه های پایان نامه ای را بگویم، منظورم دانشجویان کارشناسی ارشد و یا شاید هم دانشجویان دکتراست، برخی از اساتید مربوط به پایان ها بی انصاف اند منظورم اساتید راهنما و اساتید مشاور است البته دور از جون شما استاد عزیزی که این یادداشت مرا می خوانید، ولی شاید شما هم قبول داشته باشید که کم نیستند استادهای عزیزی که بی انصافی را به حد اعلا رساندند.
منظورم آنهایی هستند که به خودشان اجازه نمی دهند یا یادشان نمی افتد که چند دانشجوی پایان نامه ای دارند که باید سراغشان را بگیرند.
حالا پیشنهاد ما به این عزیزان این است که اگر این کار سخت است می توانند به زنگ تلفن شان جواب دهند؛ اگر این هم سخت است باز یک راه در رو وجود دارد می توانند جواب پیامکشان را بدهند. در نهایت نمی دانم مهمترین کاری که باید در قبال دانشجویان انجام دهند، چیست؟
شاید باید خودمان استاد بشویم تا این موقعیت را درک کنیم و این موقع است که می توانیم به این سئوال پاسخ دهیم. در اینجا یک سئوال با کمال احترام و ادب از این عزیزان بکنم، شما که نمی توانید و یا وقت ندارید چرا قبول می کنید که راهنمایا مشاور چند دانشجو باشید؟
البته بنازم آن استادی را که وقتی شاگردش زنگ می زند با کمال احترام قطع می کند تا خرج دانشجو بالا نرود و خودش دوباره به او زنگ می زند چقدر شریف هستند که به پول تو جیب شاگردانشان هم فکر می کنند. اما یک جاهایی دانشجو جماعت با کمال ادب و متانت یک متن محترمانه به استاد راهنمای پیامک می کند و منتظر جواب می ماند اما بعد از مدتی طولانی با یک کلمه OK به تمام احترام شان نقطه پایان می گذارند.
بالاخره خودتان می دانید که کار مربوط به یک تیم است اما در این بین تنها کسی که انگار در یک بیابان وسیع گم شده است و کسی که موظف می باشد که راهنمای راهش باشد نیست فقط این حس را بچه های پایان نامه ای درک می کنند به نظر شما چرا ما آدم ها به یک جایی که می رسیم این جوری می شویم تا از بحث استاد راهنما بیرون نیامدم یک خاطره از یک از دوستان ضمیمه یادداشتم بکنم.
استاد راهنمای یکی از دوستان بعد از مدت ها بی خبری از شاگردش به او زنگ می زند به نظر شما سئوالی که یک استاد راهنما بعد مدت ها می تواند بپرسد چیست؟ این بزرگ سئوالی که به ذهنش خطور کرده و از رفیقما پرسیده این است که وقت دفاعت کی می باشد؟ نکند فلان موقع بیندازی چرا که من ایران نیستم نمی توانم جلسه دفاعت بیایم. شما خودتان قضاوت کنید ادامه آن بدون شرح می باشد.
اما یک کم حرف را از مجامع علمی و فرهیخته وسیع تر ببریم و برویم سراغ آنهایی که پشت میزها نشستند و به قول معروف از دستشون کاری بر می آید و هر از گاهی کار ما ارباب رجوع به پست اینها می خورند، منظورم پشت میز نشین هایی که هم در مجامع علمی هستند و هم غیر علمی دیدید وارد اتاقشان که میشوی بعد از کلی تمرین پشت در اتاقشان، آماده میشوی بروی داخل بعد کلی احترام و ادب چنان سلام رسایی میدهی که اگر گیاه جای او نشسته بود شاداب میشد ولی این عزیزان سرشان را بلند نمیکنند ببینند که طرف روبهرویشان زن است یا مرد.
حتما با این حالات و کلمات روبروی شدید که طرف آن طرف میز نشسته و چنان با کمال ادب از شما استقبال میکند و با خضوع بیش از حد میگوید اگر بتوانم حتما کمک میکنم اما در نهایت موکولت میکند به فردا و فرداها و اینکه این فرداها کی برسد خدا داند. حتی نیستند که جواب تلفنت را بدهند واقعا چه کسی برای اینها ارزش دارد باید به چه مقامی برسیم که شمایی که پاسخگو هستید، پاسخ بگویید.
اصلا بگذریم از اساتید گرامی و دوستانی که پشت میز مینشینند دیدید همین آدمهایی که در کنارتان هستند و یا با آنها رابطه دارید که یک کاری از دستشان برمیآید و یا کارتان لنگ آنهاست چه قدر منتظر ماندید که شاید تمایل پیدا کردند و جواب تلفن شما را بدهند و شما آن قدر زنگ زدید که دیگر خجالت میکشید و خود را گناهکار و آدم بیوجدانی میبینید که مزاحم اوقات شریف آنها شدید هر چند با این گناهکاری و عذاب وجدان همچنان باید منتظر بمانید یا با عذاب بیشتر مجدداً طرح سوال کنید و برای برطرف کردن موضوع خود یک بار دیگر دل را به دریا بزنید و تلاش کنید.
اما دوستان اساتید و پشت میزنشینها به دل نگیرید مخاطب ما شما نیستید، مخاطب ما آنهایی هستند که خودشان میدانند که مصداق این حرفها چه کسانی است پس حتما شما از ما ناراحت نخواهید شد چون شما از این گروه نیستید درست است؟
در نهایت به قول بزرگی که زیبا گفته بخشش علم و تجربه سودمندترین کاری است که می توانی در راه کمال خود انجام دهی و میدانیم که هدف از پیمودن این راه، هدف از گذراندن ثانیههای زندگیمان رسیدن به کمال است پس یکی از راههای رسیدن به آن بیشک بخشش علم و تجربه است و یک راه دیگرش کمک به دیگران و از سرگردانی و بلاتکلیفی رها نمودن آنهایی که در کنارتان هستند و منتظر شما.
بنده به عهنوان يك استاد بايد چندبار به دانشجويان محترمي كه با بنده پايان نامه دارند اي-ميل يا پيامك بفرستم يا زنگ بزنم كه بيايند و دنبال كارشان را بگيرند يا در جلسات گروه شركت كنند ولي خبري از آنها نشود؟ چرا همه چيز را وارونه منعكس مي كنيد؟