نادر ابراهيمي متولد آذرماه سال 1351 و تحصيلكرده دانشكده ادبيات دانشگاه تهران است.
ميگويند متولدين اين ماه آرام و قرار ندارند و هميشه باكوله اي بر دوش در سفرند و زندگيشتان سرشار از ماجراجويي ها و اتفاقات خارق العاده است و در كل آدم هاي غير قابل پيش بيني هستند و اين درست در مورد نادر ابراهيمي صدق مي كند. او بسيا سعي كرده و زندگي پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته است. او داستان زندگي پر ماجراي خود را در دو كتاب «اين مشغله» و «ابو المشاغل» آورده است.
او در ابتدا قبل از اينكه پا به دنياي نوسيندگي بگذارد، كار خود را به عنوان تعمير كار سيار در صحراي تركمن شروع كرد. اولين اثرش را «خانه اي براي شب» ناميد و زندگي ادبي خود را آغاز كرد و در سال 1379، بيماري قلم را از دست او گرفت و ما را از خواندن آثار ناب بيشتري از او محروم كرد.
نادر ابراهيمي در دوران دانشجويي اش جزوه اي را به نثر مي نويسد با عنوان«قياس الديان و المذاهب» و بعد از سر شيطنت جواني، شايعه كرد كه نسخه خطي نايابي را پيدا كرده است و عجيب اين كه جزوه آنقدر هنرمندانه نوشته شده بود كه بعضي از استادان دانشكده هم ماجرا را باور كردند. تا اين كه يكي از استادان پيدا شد و به ابراهيمي جوان گفت كه اثر ظاهر قرن پنجمي دارد اما فعلي در آن هست كه از قرن نهم به بعد به اين صورت به كار رفته است:«... معركه بود من كه شاگرد كوچك او هم به حساب نمي آمدم رها كردم. تقليد را خيلي زود رها كردم...» و از همين موقع بود كه نادر ابراهيمي، نادر ابراهيمي شد، مرد پركاري كه 108 عنوان كتاب و 138 جلد كتاب نوشت و در موضوعات و قالب هاي گوناگون. رمان، داستان كودك، سفرنامه، زندگي نامه، دايره المعارف 4 جلدي، فرهنگ مواد معدني ايران، فيلم نامه، داستان كوتاه و...
اين جوان پرشور و آزادي خواهي كه اسارت وطن و فقر مردم را تاب ندارد، توسط ساواك در منزل اجاره دستگير مي شود و همسرش كه در پي ممانعت از اين كار بر مي آيد، فرزندش را از دست مي دهد و آنها اولين فرزندشان را بخاطر آرمان ها و آنچه كه به آن ايمان دارند، به خاك مي سپارند.
او در كتاب«يك عاشقانه آرام» (1374) به اين موضوع اشاره مي كند: «مي آيند سراغ ما. به من مي گويند: راه بيفت! شهر را با چهار تا كتاب كهنه به هم ريختي، گريختي. چند ماه است به دنبالت هستيم.»
تو باز آن جسارت غريب آذري ات را بروز مي دهي. راه برمن مي بندي – نمي گذارم ببريدش من پا به ماهم. تنها هستم. يك جو شرف داشته باشيد. يك جو غيرت. كتاب كهنه فروخته، نامردي كه نفروخته، وطن كه نفروخته، نمي گذارم...
دستي او را به جانبي پرت مي كند. من در گير مي شوم فايده اي ندارد... ديگر هيچ فايده ندارد: اولين فرزندمان را به احترام عشق به وطن و آزادي به خاك مي سپاريم. و آنها با اين باور به زندگي ادامه مي دهند كه «تا آن زمان كه زنده ايم خوشبختي نيز- مانند آب و مهتاب- نمي تواند دروغ باشد.»
نادر ابراهيمي در زندان بعد از خرداد ماه 1342 است كه «دشنام» را در كتاب «خانه اي براي شب» منتشر و به شدت طرفدار پيدا مي كند. جلال آل احمد آن را تجديد چاپ مي كند، سيمين دانشور آن را در امريكا معرفي مي كند، داريوش مهرجويي آن را به انگليسي برمي گرداند، مدير وقت كانون پرورش فكري و هنري كودكان از ابراهيمي مي خواهد آن را به صورت قصه كودك در بياورد.
به اين ترتيب نادر ابراهيمي دوره اول نويسندگي اش را با قصه هاي رمزي حيوانات (چيزي كه منتقدان به عنوان FABLE مي شناسند) شروع مي كند كه معمولا به عنوان اولين دوره قصه گويي بشر هم شناخته مي شود. او از هر فرصتي براي داستان نويسي هدفمند و معناگرا استفاده مي كند. حتي در زندان با نوشتن روي پاكت سيگار.
«آرش در قلمرو ترديد» 1342، «غزل داستان هاي سال بد» 1351، مجموعه داستان كوتاه «افسانه باران» 1346، «هزارپاي سياه و قصه ها ي صحرا»1350، «مجموعه داستان كوتاه» از ديگر آثارابراهيمي است.
او در سال 1368 «فردا شكل امروز نيست» را به چاپ مي رساند. نمايشنامه هاي او عبارتند از «اجازه هست آقاي بشت؟» 1349 «يك قصه قديمي و معمولي در باب جنايت» 1350 و «وسعت معناي انتظار» را در سال 1355 به چاپ رساند كه موضوع آنها مسائل سياسي اجتماعي روز و گاه اعتراض هايي است كه با دورنمايه فلسفي از سوي شخصيت هاي نمايشنامه بازگو مي شوند.
رمان هاي نادر ابراهيمي سرشار از تصوير سازي هاي بسيار زيبايي است كه تنها با كمك يك كلمه صورت مي پذيرد. اين تصوير سازي ها بيش از همه در رمان هفت جلدي«آتش بدون دود» - كه شاهكار ابراهيمي محسوب شده و لقب «جنگ و صلح ايراني» را هم به آن داده اند- و برجاده هاي ِآبي سرخ (در 3 جلد ناتمام) مي توان يافت.
«بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم» را درسال 1345 و «انسان، جنايت و احتمال» 1350 ، «آتش بدون دود» 1352 – 1371 كه درمورد افسانه ها و مبارزات مردم تركمن صحراست و به طرز منحصر به فرد حكايت مي شود از ديگر رمان هاي ابراهيمي به شمار مي رود.
او بار ديگر «شهري كه دوست مي داشتم» را با استفاده از فضاي عاشقانه، جامعه اي سراسر در تضاد و اختلاف طبقاتي نشان مي دهد و در «يك عاشقانه آرام» ماحراي آشنايي با همسرش و ديدار او با دسته گلي كوتاه، و اينكه زندگي عاشقانه اي را با هم شروع مي كنند و گفت و گوها با يك ديگر راجع به مسائل مختلف را بازباني گيرا بيان مي كند و از اين گفت و گو ها چنين برمي ِآيد كه آنهامي خواهند از روزمرگي بگريزند؛ روزمرگي كه به آن گرفتار آمده اند- او اين كتاب را به كساني تقديم مي كند كه در ِآغاز راهند.
ابراهيمي قصد داشته يك عاشقانه بسيار آرام هم بنويسد، ولي مرگ مجال اين كار را به او نمي دهد. «يك عاشقانه آرام» بسيار روان حكايت مي شود و زمان در داستان پيوسته جابه جا مي شود. گاهي به ِآينده و زماني به گذشته بازمي گردد.
از پنج فيلم نامه نادر ابراهيمي، 2 فيلم نامه به طور كامل و به شكل كتاب منتشر شده است. فيلم نامه ها شامل «آخرين عادل غرب» 1369 «سفرهاي دور و درازهاي وكامي» درسال 55 تا 57 در نشريه سروش به چاپ رسيد و «آتش بدون دود»54-1353،«صداي صحرا» 1348، «روزي كه هوا ايستاد» 1353 -54 هنوز منتشر شده است.
شعر گونه هاي نادر ابراهيمي با نام«در حد توانستن» در سال 1357 منتشر شد.
اين شعر گونه ها در بعضي آثار او را بافته اند كه مي توان يك عاشقانه آرام را مثالي بر آن دانست.
علاوه بر اين مشغله و ابوالمشاغل كه زندگي نامه خود اوست، سه كتاب زندگي نامه ديگر او بعد از سال 1357 عبارتند از «فردي در تبعيد ابدي» بر اساس زندگي نامه ملاصدرا، «برجاده هاي آبي سرخ» بر اساس زندگي نامه مير مهناي دوغابي و «سه ديدار ، با مردي كه از فراسوي باور ما آمد» بر اساس زندگي نامه امام(ره) است كه سه ديدار و برجاده هاي آبي سرخ بامرگ نويسنده نا تمام ماندند.
نادر ابراهيمي در اين كتاب ها نشان داده كه يك آرمان گراي پرشور است كه در نگارش تاريخ تبحر و دقت خاصي دارد. ظرافت هايي كه در داستان به كار برده ، نگارش قومي ، جذاب و لطايف داستان بسيار جالب توجه و منحصر به فرد است. نادر ابراهمي در نگارش «بر جاده هاي آبي سرخ» در حقيقت شخصيتي را براي نوشتن داستان انتخاب كرده است كه مي توان گفت: تنها سطرهايي كم رنگ و پراكنده از او در تاريخ وجود دارد.
رمان «بر جاده هاي آبي سرخ» سر گذشت حقيقي مبارزه و زندگي سرداري ايراني به نام ميزمهناي دوغابي و ياران او- مردمان خونگرم ريگ- در آب هاي پرفراز و نشيب جنوب است.
نه تنها رمان بلكه مقدمه اي كه نويسنده بر آن نوشته است، خواندني و جذاب است. او لغات را آن چنان به كار مي برد كه مقصودش را آن طور كه مي خواهد به مخاطب عرضه كند و مقصودش از نوشتن مغلوب كلمات نمي شود؛ هيچ گاه!.
ابراهميي در جايي از مقدمه كتاب مي نويسد:« برجاده هاي سرخ آبي» تصويري است كم رنگ و كم جلا از مردي كه قامت بلند سينه ستبر و قدرت مقاومت ،تيز هوشي شگفت انگيز، انديشه هاي شيرين بشري، حد قناعت زيبايي منش و خشونت اخلاقي و منطقي اش را قلم جواب مي كند.
«برجاده هاي سرخ آبي» سلامي است محبانه – سرشار از شرمساري كه از دهان طفلي كه آرزومند است بار ديگر مرداني چون مهنا را در حيات ميهن خود ببيند – چنانكه در نبرد دلاوران ايران در مقابل عراق خادم بدكاران جهان ديده به بهانه گلگون شدن تمامي خطوط دريايي اين وطن كه همچون دست نوشته هاي كتاب بزرگ مصائب ملي ماست و باز حافظانه ترين غزل از ديوان زندگي سرشار از مبارزه يك ملت هميشه بيدار؛ واين طفل خجل در نهايت درياهاي خود جز اين نمي بيند كه در چنين راهي دانگ ناچيز و به حساب نيامدني خود را بگذارد.
نادر ابراهيمي تحقيق و پژوهش خود را براي نوشتن اين رمان از 1348 آغاز كرد و در سال 1358 به پايان رسانيد. نويسنده در مقدمه اين اثر، ماجراهايي را در رابطه با اثر خويش نقل مي كند- ساخت مجموعه تلويزيوني و فيلم سينمايي ميرمهنا- كه بهتر است خواندن آن را به خود شما واگذارم.
آنچه كه او به عنوان پديده نويسندگي در ايران و به عنوان يك نوسنده خلاق به ما مي آِموزد، چگونه تفكر كردن، عاشقانه و آرمان خواهانه زيستن و چگونگي رهايي از روزهاي كم رمق زندگي به يك زندگي واقعي است. چيزي كه امروزه به ندرت در آثار نويسندگان معاصر يافت مي شود.