به گزارش خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، جوانی به نام رضا حدود ١٨ سال پیش با رویای پیدا کردن کار و برطرف کردن مشکلات مالی خود و خانوادهاش به کشور ژاپن مهاجرت میکند که از همان اوایل ورود به ژاپن به مدت 48روز در یکی از پارکهای آنجا به نام پارک «ونی» که مقر جویندگان کار بوده است مستقر می شود و در تمامی این 48روز، تخت خواب او تکه مقواهای کهنه و یا آسفالت کنار خیابان بود و اگر شانس میآورد میتوانست روی قطعه چمنی خشک شب را به روز برساند.
رضا صبحانه و نهار و شام را به یک تکه نان و بعضی اوقات یک کنسرو ماهی سپری می کرد و باید تا ساعت 2 صبح صبر میکرد تا بتواند با آب کنار دستشویی استحمام کند.
گرسنگی ومریضی و دلتنگی و دوری از خانواده همه و همه دست به دست هم داده بودند تا رضا را از پا درآورند تا بالاخره بعد از گذشت 48روز یک دلال ایرانی با گرفتن 500دلار که 300دلار آن را پس از دریافت اولین حقوق میپرداخت او را در یک رستوران به عنوان یک ظرفشور مشغول به کار میکند که رضا به مدت 10سال روزی 14تا16ساعت در این رستوران به کار شستن ظرف میپردازد تا رفته رفته اندوخته و پساندازی چشمگیر جمع کرده و قصد بازگشت به ایران را می کند تا با دختر عمویش که از کودکی دلبسته او است، ازدواج کند.
رضا قبل از بازگشت به ایران با فردی به نام فرامرز آشنا میشود که خود را واسطه صرافی و ارسال کننده ارز معرفی میکند و پیشنهاد می دهد که وجوه او را می تواند به خانوادهاش در ایران برساند و از رضا مبلغ 20هزار دلار آمریکا و حدود یازده و نیم میلیون ین ژاپن دریافت و از کشور ژاپن خارج میشود.
به دنبال این موضوع فرامرز به محض گرفتن پول نا پدید می و رضا با پیگیری و جستجوی بسیار متهم را در سال 1377 در کشور ژاپن در زندانی مییابد که پس از پیگیری رضا از طریق سفارت ایران متهم (فرامرز) در متنی به صراحت اقرار میکند که این مبلغ را از رضا به امانت دریافت کرده است و به سند محکم و ارزشمند و مقدس قرآن مجید قسم یاد میکند که پس از 8ماه بعد از تاریخ ورود به ایران مبلغ فوق را به رضا بپردازد که این نامه به وسیله سفارت تایید و بیش از 10شهود زیر آن را امضا میکنند.
فرامز متهم پرونده پس از بازگشت به ایران و گذشت بیش از یک سال از پرداختن وجه خودداری میکند تا این که با شکایت رضا و طرح مجدد پرونده به وسیله وکیل رضا از شعبه 1106 دادگاه عمومی تهران در تاریخ 21 اردبیهست ماه سال 79 محکومیت فرامرز صادر میشود و او به 6ماه حبس و پرداخت مبالغ یاد شده که به انضمام خسارت تاخیر که به نرخ بانک مرکزی محاسبه شده، محکوم میشود .
علی رضا ماحوزی وکیل مدافع این پرونده به «خبرگزاری دانشجو» گفت: از سال 1380 و بعد از گذشت 6ماه حبس تقاضای اعسار یا عدم توانایی پرداخت از سوی دادگاه صادر می شود و پس از اعتراض به این حکم در سال 87 از شعبه سوم تجدید نظر و درتاریخ 25آبان همان سال رأی صادر و مقرر شد که فرامرز 1میلیون و 200هزار تومان پرداخت نماید که پس ازآن فرامرز با سپردن وجه کفالهای به مبلغ 170میلیون تومان که تناسبی با میزان بدهی نداشته و با کفالت کارمند بانکی که حقوق وی تناسبی با میزان اقساط نداشته فرامرز از زندان آزاده شده و فراری و متواری میشود.
وی افزود: هم اکنون پس از 4سال در اواخر سال 1391 با صدور احکام مکرر جلب در نیمههای شب متهم در مخفیگاهش دستگیر و زندانی شد و پس از مدتی حدود ٧ماه با پذیرش اعسار وتنها باپذیرش آن و با شهادت سه شاهد بر خلاف قانون اعسار که مقرر می دارد چهار شاهد باید اعسار وی را تأیید کننداز زندان آزاد می شود.
این وکیل پایه یک دادگستری اظهار داشت: پس از اعتراض مجدد شعبه ١٧ حکم را نقض می کند و با صدور حکم جلب فرامرز مجددا دستگیر می شود و به زندان منتقل شده که حکم دادگاه تقاضای تعدیل تقسیط توسط متهم را می کند که بأصدور حکم أخیر مقرر شده ماهیانه ٩٠٠هزار تومان پرداخت کند و این در حالی است که خسارت تادیه تنها یکسال آن از تاریخ ١شهریور ٧٩لغایت پایان اذر ٨٠ به مدت یکسال مطابق حکم صادره بالغ بر یک میلیا رد و ٢٣٦ میلیون و٨٥هزارو ٤٨٣ریال است که با توجه به میزان طلب أقساط تعیین شده تناسبی ندارد واز طرفی با توجه به مقرر شدن أقساط در أعسار قبلی وفرار متهم از پرداخت به مدت چهار سال ودستگیری مجدد پذیرش حکم أعسار نه تنها وجاهت قانونی ندارد بلکه موجب جریحه دار شدن إحساسات طلب کار نیز گردیده است و هنوز هیچ مبلغی از سوی متهم به شاکی پرونده پرداخت نشده است.
ماحوزی در پایان با اشاره به نیازمند بودن جامعه به اراده و ضمانت اجرایی برای جلوگیری از موارد خیانت در امانت افزود: برخورد جدی با مواردی همچون فرار از دین، خیانت و امانت و امثالهم باعث جلوگیری از به وجود آمدن فضای عدم امنیت روانی، انتقام جوییهای شخصی و از بین رفتن قبه و زشتی بزه و جرم در جامعه خواهد شد.
ميدونم چي کشيد
يه بنده خدايي تعريف ميکرد ميگفت برا ديدن پسره دانشجوش رفته بود کانادا يه مدتي مونده بود يه دکتر داروساز ايراني که ساکن منطقه پيروزي تهران بوده برا کار رفته کانادا از روي شرم ديگه روش نميشه برگرده و به کارگري و نظافت مشغوله و تو يه خونه با 4 تا مرد هم خونه س يه کره اي و يه آفريقايي دو تا کانادايي ميگفت هر چي بهش اصرار کرديم برگرده ميگفت روم نميشه به همين وضع عادت کردم حالا ببينيد چقدر مثل اين عزيزان هم وطن هستن که با سختي موندن و دم نميزنن مجبورن