آمریکا به عنوان کشوری که پس از پایان جنگ جهانی دوم از انزوای سیاسی خارج شد و با پیروزی هایی که در جنگ جهانی دوم بدست آورد وارد قطببندیهای قدرت سیاسی در عرصه روابط بینالملل شد، همواره منطقه خاورمیانه را به عنوان اهم اهداف سیاست خارجی خود تعریف کرد.
گروه بین الملل «خبرگزاری دانشجو» ـ سجاد مصطفی پور؛ خاورمیانه به عنوان استراتژیک ترین و کانونی ترین منطقه جهان، بویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم، آبستن رویدادهای و جنگ های متعدد از انقلاب و کودتا تا اشغال نظامی و جنگ های داخلی بوده است و در واقع می توان گفت بحرانی ترین و پر اهمیت ترین منطقه در هفت دهه اخیر محسوب می شود.
آمریکا به عنوان کشوری که پس از پایان جنگ جهانی دوم از انزوای سیاسی خارج شد و با پیروزی هایی که در جنگ جهانی دوم بدست آورده بود وارد قطب بندی های قدرت سیاسی در عرصه روابط بین الملل شد، همواره منطقه خاورمیانه را به عنوان اهم اهداف سیاست خارجی خود تعریف کرد که البته تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی در سال 1948 مقامات آمریکایی ـ دموکرات یا جمهوریخواه ـ را برای دخالت در تحولات خاورمیانه مصمم تر کرد. شاید بتوان گفت طرح تشکیل «خاورمیانه بزرگ» در سال 2011 و پس از آن «خاورمیانه جدید» در سال 2004 که از سوی سیاستمدارن آمریکایی برای تغییر قواعد جغرافیای سیاسی منطقه پیشنهاد شد نقطه آغازین حضور مستمر و با برنامه آمریکا در کانونی ترین منطقه جهان بود.در این نوشتار گریزی به 5 برنامه آمریکا در افغانستان(7 اکتبر 2001)، عراق(21 مارس2003)، لبنان(جنگ 33 روزه) ، فلسطین(جنگ 22 روزه)، و سوریه(مارس 2011) داریم که در آن آمریکا با وجود سرمایه گذاری مالی، نظامی و اطلاعاتی شکست های سنگینی را متحمل شد.
1. اشغال افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم
آمریکا اشغال افغانستان را در، 7 اکتبر سال 2001 با نام رسمی عملیات «بلندمدت آزادی» ـ درپی حمله القاعده به برجهای دوقلو ـ به بهانه مبارزه با تروریسم آغاز کرد. این تهاجم که بیش از یکصد هزار سرباز امریکایی را به افغانستان کشاند و به طولانی ترین نبرد تاریخ ایالات متحده امریکا مبدل شد و این نبرد تا کنون میلیارد ها دلار برای امریکا و هم پیمانانش هزینه برداشته است. در مورد علل و اهداف آمریکا از اشغال افغانستان برخی از صاحب نظران معتقد هستند که آمریکا برای دست یابی به منابع اقتصادی بخصوص منابع نفتی آسیای مرکزی و خلیج فارس به خاک افغانستان حمله کرده است. به موجب دیدگاهی دیگر آمریکا تلاش داشت با حمله و اشغال افغانستان جدیت خود را در مبارزه با طالبان و القاعده یا به عبارتی تروریسم بین المللی نشان دهد و حقانیت اصول و ارزش های خود را به جهانیان اثبات سازد.
هرچند که ممکن است هر یک از این دیدگاه ها درست و قابل قبول باشد اما چنین به نظر میاید که اشغال افغانستان جنبه سیاسی و امنیتی داشته است و آمریکا تلاش داشته است علاوه بر حفاظت از خطوط انتقال انرژی و امنیت صدور مداوم انرژی به غرب در قدرت یابی مجدد روسیه و همچنین همکاری های نظامی و هسته ای این کشور با ایران کارشکنی نماید تا همچنان به قدرت برتر بودن در منطقه خاورمیانه امیدوار باشد لذا آمریکا از طریق الگوی امنیتی مداخله گری و اشغال افغانستان تلاش نمود موقعیت هژمونی خود را تثبیت و تقویت سازد. اکنون که حدود 13 سال از اشغال این کشور می گذرد اگر چه گفته می شود قرار است آمریکایی کاملا از خاک افغانستان خارج شوند ولی نظر دولتمردان آمریکایی بر تداوم وجود پایگاه های نظامی و حضور سربازان آمریکایی در افغانستان است. امر بدیهی و مشخص درباره اشغال افغانستان، شکست برنامه های و خواسته های آمریکا در این کشور است، براساس آمار موجود از ابتدای شروع جنگ تا کنون بیش از 4000 آمریکایی در افغانستان کشته و زخمی شدند، افزایش خودکشی در بین سربازان آمریکایی به دلیل افسردگی، وجود سو رفتارهای جنسی در بین سربازان، سو مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و ایجاد مشکلات روانی پس از بازگشت خانه مشکلات موجود برای آمریکا در خاک افغانستان است و از سوی دیگر با گذشت 13 سال و صرف هزینه های بسیار، هنوز آمریکا نتوانسته به نتایج قابل قبول و مشخصی در افغانستان برسد.
2. اشغال عراق بزرگ ترین اشتباه تاریخی آمریکا
آمریکا در 21 مارس 2003م. (فروردین سال 1382)، در سایه شعارهایی نظیر مبارزه با تروریسم، برقراری صلح جهانی، اعطای دموکراسی و آزادی، به صورت غیرقانونی، و در واقع با اهداف مقابله با جهان اسلام، دست یابی به نفت عراق، تهدید کشورهای همسایه ، به کشور عراق لشکرکشی کرد و آن را به اشغال نظامی خویش درآورد. این تهاجم وحشیانه که به جنگ دوم خلیج فارس شهرت یافت، پیامدهای غیر قابل تصور و ناگواری برای اشغال گران و مردم عراق، به دنبال داشت تا آن جا که این حادثه، به عنوان یکی از بزرگ ترین اشتباهات تاریخی دولت مردان آمریکا ـ موضوعی که هیلاری کلینتون در کتاب «تصمیمات دشوار» بدان اشاره کرده است ـ محسوب می گردد.
تایلار مارشال، تحلیل گر روزنامه لس آنجلس تایمز، با ارائه تحلیلی تحت عنوان «آمریکا دیگر در موضع قدرت نیست»، می نویسد: «زمانی که نیروهای آمریکایی در سال 2003م. عراق را به اشغال خود درآوردند، ترس و نگرانی نسبت به قدرت نظامی آمریکا در دل بسیاری از دوستان و دشمنان این کشور افتاد؛ اما پس از آن که مأموریت این کشور در عراق برای کنترل خشونت و هرج و مرج با شکست مواجه شد، این دید کلی نسبت به قدرت نظامی آمریکا نیز در ذهنیت جهان تضعیف شد؛ به طوری که نتایج و پیامدهای جنگ عراق را می توان در ضعیف شدن جایگاه نظامی آمریکا در جهان، ضعیف شدن موقعیت آمریکا در حل کردن بسیاری از بحران های منطقه، کاهش مقبولیت این کشور از جانب کشورهای منطقه بیان کرد».
طبق آمار رسمی آمریکا، تلفات نظامی این کشور از زمان اشغال عراق تا کنون، به 3185 نفر رسیده است؛ هر چند آمار ارائه شده از سوی منابع موثق و مستقل خارجی، حدود 33 هزار نفر می باشد. روزنامه واشنگتن پست، تعداد عملیات های انجام شده علیه ارتش آمریکا را بین 800 تا 900 عملیات در هفته ذکر کرده است؛ یعنی سربازان آمریکایی، در هر ساعت، 4 بار در معرض حمله قرار می گیرند.25 تشدید اختلالات روانی نظامیان، گسترش بحران های روحی و خانوادگی و فرار و نافرمانی در ارتش آمریکا، یکی دیگر از مشکلات سران پنتاگون در این زمینه است.26 جنگ عراق، ماهانه حدود 8 میلیارد دلار هزینه بر اقتصاد در حال رکود آمریکا تحمیل می کند.
3. جنگ 33 روزه لبنان، طرحی برای شکست حزب الله لبنان
جنگ 33روزه در سال 2006. م که در بین لبنانی ها به «نبردتموز» شهرت یافته براساس یک «نقشه جامع» که توسط آمریکا، انگلیس، فرانسه، رژیم صهیونیستی، مصر، اردن، عربستان و احزاب شاخص طیف 14 مارس لبنان طراحی شده بود، به اجرا درآمد. ولی 33 روزه جنگ سخت و حملات متعدد رژیم صهیونیستی نتیجه ای در برنداشت. وقتی جنگ تمام شد دو طرف جنگ در دو وضعیت کاملاً متفاوت قرار داشتند. اسرائیلی ها به شکست سنگین خود اذعان کردند و البته آمریکایی ها نیز اینگونه اعتراف کردند: «هیچ کس پیروز نشده است!» نکته مهم این بود که با این جنگ، شکست ناپذیربودن ارتش صهیونیستی، اقتدار هول انگیز نیروی هوایی آن، قدرت اطلاعاتی موساد، نقش مؤثر حمایت های سیاسی غرب و اعراب از تل آویو در مقابل حزب الله فرو ریخت و موجی از بی اعتمادی تار و پود دولت جعلی، ملت پوشالی و ارتش را به لرزه درآورده بود و ثبات قبل از جنگ جای خود را به بی ثباتی داده بود.از آن طرف حزب الله لبنان پس از جنگ مورد تحسین فراوان ملت ها قرار گرفت با این وضعیت، ملت 3 تا 4 میلیونی لبنان توانست خود را در کانون توجهات 300 میلیون عرب و حدود 5/1 میلیارد مسلمان ببینند.
با گذشت حدود 30 روز، از آغاز تهاجم به غزه، ، رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسید که؛ عملیات نظامی که به صورت عملیات مشترک هوایی، دریایی و سپس زمینی به مورد اجرا گذاشته شده است توفیق قابل ملاحظهای در قبال سرمایهگذاری انجام شده در پی نداشته ، زیرا همانگونه که پیشتر بیان شد، ارتش رژیم صهیونیستی با در اختیار داشتن مجهزترین سلاح و فناوری روز نظامی و قرار داشتن در رده چهارم ارتشهای مدرن دنیا، قادر به شکست جنبش حماس در غزه نبوده و گذشت زمان هر روز عرصه را بر این رژیم تنگتر خواهد نمود. زیرا هم از نظر رویکرد جنگی خود در قبال دشمن به مراتب ضعیفتر و به بیانی روشن در نبردی ناهمگون (نامتقارن ـ ناهمتراز) به بنبست خورده است و هم قادر نبوده است نسبت به اقناع افکار جهانی با توجه به حجم عملیات انجام شده و به ویژه تخریب گسترده باریکه غزه و کشتار تعداد زیادی از غیرنظامیان به ویژه کودکان و زنان بیدفاع، پاسخی قانع کننده، در خور توجه و قابل توجیه ارائه نماید. باوجود تلفاتی برای مردم غزه در تهاجم رژیم صهیونیستی، نردم غزه توانستند در سایه مقاومت و وحدت شکست دیگری را به رژیم صهیونیستی و آمریکا تحمیل کنند که این امر توانست به تقویت خط مقاومت در منطقه کمک شایانی کند.
4. جنگ 22 روزه غزه و راهبرد حذف حماس
با حمایت دولت های غربی و دریافت چراغ سبز صهیونیستها از پایتختهای سر سپرده عربی ، حملات سنگین به غزهنشینان در واپسین روزهای سال 2008 میلادی و با هدف حذف حماس از صحنه مقاومت فلسطینیها آغاز شد. . با گذشت حدود 30 روز، از آغاز تهاجم به غزه، ، رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسید که؛ عملیات نظامی که به صورت عملیات مشترک هوایی، دریایی و سپس زمینی به مورد اجرا گذاشته شده است توفیق قابل ملاحظهای در قبال سرمایهگذاری انجام شده در پی نداشته ، زیرا همانگونه که پیشتر بیان شد، ارتش رژیم صهیونیستی با در اختیار داشتن مجهزترین سلاح و فناوری روز نظامی و قرار داشتن در رده چهارم ارتشهای مدرن دنیا، قادر به شکست جنبش حماس در غزه نبوده و گذشت زمان هر روز عرصه را بر این رژیم تنگتر خواهد نمود
زیرا هم از نظر رویکرد جنگی خود در قبال دشمن به مراتب ضعیفتر و به بیانی روشن در نبردی ناهمگون (نامتقارن ـ ناهمتراز) به بنبست خورده است و هم قادر نبوده است نسبت به اقناع افکار جهانی با توجه به حجم عملیات انجام شده و به ویژه تخریب گسترده باریکه غزه و کشتار تعداد زیادی از غیرنظامیان به ویژه کودکان و زنان بیدفاع، پاسخی قانع کننده، در خور توجه و قابل توجیه ارائه نماید. باوجود تلفاتی برای مردم غزه در تهاجم رژیم صهیونیستی، نردم غزه توانستند در سایه مقاومت و وحدت شکست دیگری را به رژیم صهیونیستی و آمریکا تحمیل کنند که این امر توانست به تقویت خط مقاومت در منطقه کمک شایانی کند.
5. شکست در سوریه با انگشت اشاره مردم
پرژه نآرامی های سوریه در ماه مارس سال 2011 با نقش آفرینی کشورهای عربستان، قطر آغاز شد و سپس با حمایت های مالی و نظامی آمریکا و کشورهای اروپایی و ترکیه تشدید و تداوم بحران برای تغییر نظام موجود در سوریه با حضور گروه های تروریستی و تکفیری در این کشور در دستور کار قرار گرفت. نکته جالب اینکه در تاریخ نهم آوریل 2011، اوباما ادعا می کند
: «من به شدت خشونت علیه معترضان توسط دولت سوریه را محکوم می کنم. من از مقامات سوریه می خواهم تا به خودداری از هر گونه خشونت بیشتر علیه معترضان اهتمام داشته باشند. علاوه بر این، دستگیری های خودسرانه، بازداشت و شکنجه زندانیان باید پایان یابد، و جریان آزاد اطلاعات نیز محقق شود و در ادمه از سوریه می خواهد به خواست مردم احترام بگذارد». در حالیکه پس از 3 سال بحران و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری که می توانست فرصتی برای حل بحران باشد آمریکا و هم پیمانانش این انتخابات را محکوم کردند و به همان ادعای خویش ـ خواست مردم سوریه ـ احترام نگذاشتند. با توجه به تلاش گسترده شبکههای رسانهای و فعالیتهای گسترده از طریق شبکههای مجازی و ایجاد یک حرکت نافرمانی مدنی گسترده در سوریه و با استفاده از مهرههایی مختلف و برخی از چهرههای سیاسی اپوزیسیون دولت بشار اسد، تلاش کردند که بدنه مردمی جامعه سوریه را به حرکت درآورده و شرایط را برای اعمال فشار روی دولت قانونی بشار اسد تشدید نموده و دولت اسد را وادار به عقبنشینی و تسلیم نمایند. با این حال عدم استقبال گسترده مردم سوریه و حضور پراکنده و اندک بخشهایی از مردم در این حرکت و حرکت گستردهتر حامیان دولت باعث شد که تمامی طرح های آمریکا با وجود حمایت های مالی، نظامی و اطلاعاتی سنگین از گروه های تروریست در سوریه به شکست بینجامد.
اراﺋﻪ ﮐﻤﮏ ھﺎی ﻣﺎﻟﯽﻧﯿﺰ ﻧﻮع دﯾﮕﺮی از ﺣﻤﺎﯾﺖ ھﺎی ﻃﺮف ھﺎی ﺧﺎرﺟﯽ از تروریست های ﺳﻮری ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽ آﯾﺪ به طوریکه مقرر شده بود ماھﯿﺎﻧﻪ 150 دلار را ﺑﻪ اﻓﺮاد ﻣﺴﻠﺢ ﺑﻪ وﯾﮋه آﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ در ﺧﻂ ﻣﻘﺪم ﻣﺒﺎرزه ﻗﺮار دارﻧﺪ، ﭘﺮداﺧﺖ کنند. که در این میان کشورهای قطر، لیبی و امارات پیشتاز بودند.اﻟﺒﺘﻪ اراﺋﻪ ﮐﻤﮏ ھﺎی ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﺸﻮرھﺎی ﻋﺮﺑﯽ ﻣﺤﺪود ﻧﺒﻮده. ﮐﻤﯿﺴﯿﻮن اروﭘﺎﻧﯿﺰ در ﻣﺠﻤﻮع ﺗﺎﮐﻨﻮن 200 ﻣﯿﻠﯿﻮن ﯾﻮرو در ﻗﺎﻟﺐ ﮐﻤﮏ ھﺎی ﺑﺸﺮدوﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﻌﺎرﺿﺎن ﺳﻮری اﺧﺘﺼﺎص داده اﺳﺖ. آﻣﺮﯾﮑﺎ ﻧﯿﺰ ﺗﺎﮐﻨﻮن ﺑﯿﺶ از 70 ﻣﯿﻠﯿﻮن دﻻر ﺑﺮای ﮔﺮوه ھﺎی ﻣﺴﻠﺢﺳﻮری ﺗﺎﻣﯿﻦ ﮐﺮده و آن را ﮐﻤﮏ ھﺎی ﻏﯿﺮﻣﺮﮔﺒﺎر ﺑﺮای ﺧﺮﯾﺪ دﺳﺘﮕﺎه ھﺎی ارﺗﺒﺎﻃﯽ ﻧﺎﻣﯿﺪه اﺳﺖ. ﻧﮑﺘﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺎﻣﻞ اﯾﻨﮑﻪ ﮐﺸﻮرھﺎی ﻋﺮﺑﯽ و ﻏﺮﺑﯽ ﺑﻪ ھﻤﯿﻦ ﺣﺪ اﮐﺘﻔﺎ ﻧﮑﺮده و آﻣﻮزش ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﻌﺎرﺿﺎن و ﺣﺘﯽ اﯾﺠﺎد ﭘﺎﯾﮕﺎه ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ ھﻤﯿﻦ ﻣﻨﻈﻮر را در دﺳﺘﻮرﮐﺎر ﺧﻮد ﻗﺮار داده اﻧﺪ. ﯾﮏ ﻋﻀﻮﺳﺎﺑﻖ دﻓﺘﺮ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎت ﻓﺪرال آﻣﺮﯾﮑﺎ ﭼﻨﺪی ﭘﯿﺶ در ھﻤﯿﻦ زﻣﯿﻨﻪ دﺳﺖ ﺑﻪ اﻓﺸﺎﮔﺮی زد و ﮔﻔﺖ، اﻓﺴﺮان آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ و ﻧﯿﺮوھﺎی ﻧﺎﺗﻮ ﻣﻌﺎرﺿﺎن ﻣﺴﻠﺢ ﺳﻮرﯾﻪ را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ در ﺧﺎک ﺗﺮﮐﯿﻪ آﻣﻮزش ﻣﯽ دھﻨﺪ و از آﻧﺎن ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻣﺎﻟﯽ و ﺗﺴﻠﯿﺤﺎﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ولی نتیجه این حمایت ها نیز چیز جز شکست نبود.
شاهد این مدعا می تواند برگزاری انتخابات پرشور ریاست جمهوری سوریه با شرکت 73 درصدی مردم و رأی 88 درصدی بشار اسد باشد که در واقع، مردم سوریه توانستند با انگشت اشاره و خون خود پایان بخش سناریوی آمریکایی سقوط نظام سوریه باشند. شکست در سوریه، پنجمین شکست آمریکا در خاورمیانه بود کع جایگاه این کشور بیش از پیش در منطقه تضعیف کرد.