قبل از انقلاب اسلامی ایران، محققان و دانشمندان اسلامی این سرزمین در رابطه با مشکلات اقتصادی جوامع بشری صریحاً و مستدلاً اعلام می نمودند که مشکل اساسی، در توزیع غلط ثروت می باشد نه در احتکار طبیعی و جغرافیایی زمین.
به گزارش گروه اقتصادی "خبرگزاری دانشجو" به نقل از عیارآنلاین قبل از انقلاب اسلامی ایران، جمیع باحثین و دانشمندان اسلامی این سرزمین در رابطه با مشکلات اقتصادی جوامع بشری صریحاً و مستدلاً اعلام می نمودند که مشکل اساسی، در توزیع غلط ثروت می باشد نه در احتکار طبیعی و جغرافیایی زمین!
در مجامع علمی اروپایی و آمریکا این مسأله بطور فنی مورد بحث و کنکاش دانشمندان قرار گرفته است که حقیقت اساسی عقب افتادگی کشورهای جهان سوم در ابعاد اقتصادی، صنعتی و تولیدی چیست؟
نظریه سابق مجامع علمی، پذیرش افزایش جمعیت بعنوان عامل عقب افتادگی جهان سوم می باشد؛ در حالیکه از حدود سی سال قبل، این نظریه مورد سوال دقیق و بررسی های مکرر عمیق قرار گرفته است و شیب تفکر این مجامع به این سمت گرایش پیدا کرده است که مشکل اصلی، به هیچ وجه افزایش جمعیت نیست؛ بلکه مشکل اصلی، مجموع عواملی است که در سیستم رهبری این کشورها وجود دارد.
کشاورزی
[بررسی های صورت گرفته در دهه های اخیر نشان می دهند] تنها علت ضعف و عدم توانایی [کشورهای] جهان سوم، تسلط استعمارگران می باشد که حاکمی را از جانب خود بر آنان می گمارند تا شریان حیاتی آنان را قطع کند و آنان را از هرگونه آزادی اقتصادی، تجاری، کشاورزی، صنعتی و فکری باز بدارد.
[حاکمی که] تولیدات ناخالصشان را جمیعاً با ارزش بسیار کمی به خارج دهد؛ تولیدات آنها را تک تولیدی کند؛ وام های بسیار با بهره های بسیار سنگین از صندوق جهانی بگیرد. و از جمله، نسل کشی را در آنجا راه بیندازد تا بزرگترین سرمایه قدرت و قوت مردم را که «فرد» است (چه برای کشاورزی و چه برای صنایع سبک و سنگین) از ریشه بخشکانند و اصل منبع و درآمد را ضایع گردانند.
در کتاب «بیداری آفریقا» نوشته م.براگینسکی، صفحه ۷ و ۸ درباره آمار مربوط به سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۷ میلادی می نویسد: «درآمد سرانه در انگلستان از ۲۵۲ پوند و شش شیلینگ و هشت دوکات به ۳۴۲ پوند و دو شیلینگ افزایش یافت؛ در حالیکه در همین بازه زمانی، درآمد سرانه کشور آفریقایی تانگانیا از ۱۶ پوند و چهار شیلینگ به ۱۶ پوند و ده شیلینگ افزایش یافت.» و در کتاب «غارت جهان سوم» صفحه ۱۲ می نویسد: « هم اکنون فقط ۴ درصد جمعیت آمریکای لاتین ۵۰ درصد درآمد ملی را به جیب میزنند.»
و در کتاب «بیداری آفریقا» صفحات ۸ و ۹ می نویسد: «بر طبق آمار سال ۱۹۵۴، بیست و پنج هزار فرانسوی در الجزایر صاحب دو میلیون و هفتصد هزار هکتار از حاصلخیز ترین زمین ها بودند که از میان آنها ۹۰۰ نفرشان یک میلیون هکتار در اختیار داشتند. یعنی بطور متوسط هر فرانسوی صاحب ۱۰۰ هکتار زمین بود. در صورتیکه از سه میلیون الجزایری، هیچکدام صاحب زمینی نبوده و بعنوان کارگر اجیر در مزارع و یا کشاورز مستأجر کار می کردند.» و در صفحات ۹ و ۱۰ می نویسد: «آمار مربوط به سال ۱۹۵۵ آشکار می سازد که هر کشاورز اروپایی متوسط دارای ۸۱۶ هکتار و هر آفریقایی دارای ۲/۲ هکتار زمین بود.
در کشور تونس در سال ۱۹۵۰ ساکنان اروپایی و شرکت های سهامی مستغلات صاحب ۷۶۰ هزار هکتار از بهترین زمین ها بودند که در حدود یک پنجم کل مناطق زیرکشت در این کشور می شد. بیش از نیمی از جمعیت بومی این کشور، یا کارگر کشاورزی بودند یا مستأجر که ۷۵ تا ۸۰ درصد محصول را به مالکین می دادند.
در مراکش پنج هزار و پانصد نفر ساکنان اروپایی، بیشتر از یک میلیون هکتار زمین را تصاحب کرده بودند که بطور متوسط ۱۸۰ هکتار به هر کدام از آنها می رسید. ۷۰۰ هزار کشاورز مستأجر بومی فقط مجاز بودند ۲۰ درصد محصول را به إزای کار طاقت فرسای خود صاحب شوند.»
دوکاسترو در کتاب «انسان گرسنه» صفحه ۱۳۲ می نویسد: « مجموعه درآمد سالانه سراسر آمریکای لاتین، به زحمت ده تا پانزده میلیارد دلار می شود. در حالیکه در آمد کشورهای متحده آمریکا بیش از صد و پنجاه میلیارد دلار (یعنی در حدود ده برابر) است.»
و در صفحه ۲۵۰ همان کتاب می نویسد: «در سایه بکار بستن روش های نوین آبیاری و تنظیم نواحی خشک، شوروی ها موفق شده اند صحرای وسیعی را که در مرکز آسیا و در شرق دریاچه «بالخاش» قرار داشت، به یکی از حاصلخیز ترین نواحی اتحاد جماهیر شوروی مبدل سازند. این همان علفزاری است که از زمان تزارها به علفزار گرسنگی معروف بود.»
و در صفحه ۲۵۱ می نویسد: «بنظر ما این ادعا که گرسنگی چین نتیجه فزونی جمعیت آن است تا حدی تندروی است. زیرا هنوز کارشناسان علم جمعیت موفق نشده اند به درستی تعیین کنند که علت فزونی جمعیت چیست؟ اگر مجموعه مساحت این کشور را در نظر بگیریم، جمعیت نسبی آن در حدود چهل نفر در کیلومتر مربع است. حال آنکه کشورهای اروپایی نظیر هلند و بلژیک، جمعیت نسبیشان به ترتیب در حدود ۲۸۴ و ۲۶۹ نفر در کیلومتر مربع است. آنچه در چین موجب نگرانی است مسأله تراکم جمعیت نیست؛ بلکه شیوه پراکندگی این جمعیت است. به طوریکه مساحت بزرگی از آن خالی و بدون سکنه است، بر خلاف سایر نواحی.»
همچنین در صفحه ۲۵۲ می نویسد: « توزیع غیر عادی جمعیت که توهم تراکم شدید و فزونی آن را بوجود می آورد، نتیجه مستقیم سازمان اقتصادی کشور است که هنوز بدوی و ابتدایی است که تنها بر اساس یک نوع بهره برداری اقتصادی کشاورزی، و آن هم در مساحت کوچک و محدود و با وسایل بسیار قدیمی است… در مقاله ای که دکتر «او. ا. بیکر» وابسته به وزارت کشاورزی آمریکا در سال ۱۹۲۸ درباره چین نوشته است، اظهار می دارد که این کشور حدود ۳۵۰ میلیون هکتار زمین مساعد برای کشت دارد، اما از این مساحت فقط ۹۰ میلیون آن مورد استفاده قرار میگیرد.»
در صفحه ۱۲ کتاب «بیداری آفریقا» مربوط به سال ۱۹۵۷، می نویسد: «درآمد کنگو بلژیک (نام کشور کنگو در زمان استعمار بلژیک در این کشور) ۴۹ میلیارد و ۵۳۰ میلیون فرانک بود که ۴۶ درصد آن نصیب اروپایی ها شد که فقط ۴ درصد کل جمعیت را تشکیل می دادند.»
به عقیده صاحبنظران، داشتن اقتصاد تک محصولی و تک صادراتی را می توان یکی از مهم ترین شاخص های فقر یک کشور برشمرد. مثلاً در سال ۱۹۵۷ نسبت صادرات کشورهای ذیل چنین بوده:
و در سال ۱۹۵۵:
یادآور میشود این مطلب چکیدهای از مقاله «کاهش جمعیت، ضربه ای سهمگین بر پیکره مسلمین» نوشته حضرت آیت الله سید محمد حسین طهرانی میباشد.