به گزارش خبرنگار " خبرگزاری دانشجو" از ایلام، فرخی، خواهرزاده داریوش رضایی نژاد، دانشمند هستهای کشورمان در کنگره شهدای دانشجو ایلام که شب گذشته با حضور مسئولان کشوری و استانی در دانشگاه ایلام برگزار شد برای دایی خود اینگونه سرود:
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاریست، چگونه عکس تو در برق شیشهها پیداست، چگونه جای تو در جام زندگی سبز است، هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ مینگری، درختها، چمنها و شمعدانیها به آن ترنم شیرین، به آن تبسم مهر، به آن نگاه پر از آفتاب مینگری.
تمام گنجشکان که در نبودن تو، مرا به باد ملامت کشیدهاند، تو را به نام صدا میکنند، هنوز نقش تو را از فراز گنبد کاج، کنار باغچه، زیر درخت، لب حوض، درون آیینه پاک آب مینگرند.
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است طنین شعر نگاه تو در ترانه من، تو نیستی که ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو در باغ بیجوانه من، چه نیمه شبها کز پارههای ابر سفید به روی لوح سپهر، تو را به آنگونه که خود خواستهام ساخته م، چه نیمه شبها وقتی که ابر بازیگر هزار چهره به هر لحظه میکند تصویر، به قدر چشم برهم زدنی میان آن همه صورت تو را شناختهام.
نبودنت به خواب پریشان میماند، به کابوس. چراغ، آیینه، دیوار، بی تو غمگینند، تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو میگویم، و نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب میشنوم.
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو به روی هرچه در این خانه است غبار سربی اندوه بال گسترانیده ، تو نیستی که ببینی دل رمیده من به جز تو، یاد همه چیز را رها کرده، غروبهای غریب، در این رواق نیاز، پرنده ساکت و غمگین، ستاره بیمار است، دو چشم خسته من در این امید عبث، دو شمع سوختهی همیشه بیدار است.
تو نیستی که ببینی.....