به گزارش خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، در استانه ی روزهای پایانی سال آدم دغدغه های فراوانی دارد، انگار همه ی کار ها باید این ور سال انجام شود و اگر کاری بیوفتد برای آن ور سال کار بدی صورت گرفته است. گاف قصه ی ما هم مث همیشه دغدغه هایش را اولویت بندی کرده است. خانه تکانی، خرید لباس و آجیل و ...، برنامه ریزی برای مسافرت و چهارشنبه سوری!
آری چهارشنبه ی آخر سال یکی از مراسم های سنتی کشورمان است که از قدیم الایام مرسوم بوده، مراسمی شاد و مفرح که کمی در روزگار اخیر دسخوش تغییراتی شده.
گاف این کلمه را که در اینترنت جستجو میکند کمی ته دلش خالی میشود، عکس از دست و پای سوخته و چشم در آمده است که در اینترنت موج میزند، از عکسها که عبور میکند میرسد به یک تعریف از چهارشنبه سوری...
- چهارشنبه سوری : فرصتی بسیار مناسب برای افرادی که زیاد مایل نیستند بهار سال آینده را مشاهده کنند. اتفاقی که در آخرین سه شنبه سال می افتد، اما معلوم نیست به چه دلیلی به جای سه شنبه سوری به آن چهارشنبه سوری می گویند. نام یک فیلم که موضوع آن هیچ ربطی به نام فیلم ندارد!
گاف در جریان خرید نوروزی توجه ویژه ای به فروشندگاه محصولات مورد کاربرد در چهارشنبه سوری را داشت، ترقه های ریز تا درشت، از ترقه های زنبوری و فشفشه ها تا قوطی هایی اندازه رب گوجه یک کیلویی که از آنها یک فتیله بیرون آمده بود! و خدا میدانست با انفجار آنها چه صدایی و ترکش هایی تولید میشد. با اینهمه حتی گاف هم نمیتوانست تحلیل کند چرا این بمب های کوچک و بزرگ جذابیت خاصی داشتند.
همانطور که میدانید آقای گاف همیشه اخبار را مو به مو دنبال میکند، واز بین چند نوبت خبری که تلویزیون در طول شبانه روز میگذارد، حتی یکی اش را هم نمیگذارد از دست برود، با همین حساسیتی که گاف روی مسائل مربوط به کشور دارد تصورش را بکنید بابت تقارن حضور بازرسان آژانس هسته ای در تهران و مذاکرات چند بعلاوه چند با چهارشنبه سوری، نگرانی نداشته باشد.
تصورش را بکنید بازرس نگونبخت با آن ماشین های اسکورت دارشان از خیابانهای تهران بگذرند و ترقه که چه عرض کنم، بمب زیر پایشان بترکد و آنها هم ریلکس باشند. قطعا از همان فرودگاه با ترس و وحشت پا به فرار خواهند گذاشت و چند تا تحریم دیگر هم به تحریم هایمان اضافه خواهند کرد.
تحریم اکلیل سرنج و فشفشه
تحریم گاز کپسولی مسافرتی و خانگی
تحریم کبریت و فندک
تحریم اتش
و خیلی از تحریم های دیگر... ( الکی مثلا گاف در حد تیم مذاکره خبر دارد از تحریم ها! )
روز ها از پی هم گذشت و عاقبت روز موعود فرار رسید، از حوالی ظهر سه شنبه ی آخر سال بود که مراسم رسمی چهارشنبه سوری با تق و تق هایی در گوشه و کنار شهر آغاز شد.
آن قدیم تر ها اتش کوچکی درست میکردند و با پرش از آن میگفتند زردی من از تو و سرخی تو از من، و خلاف سنگینشان هم چرخاندن سیم ظرف شویی بود، ولی حالا با نزدیک شدن به غروب و تاریک شدن هوا، آتش هایی در کوچه و بازار راه اندازی شد که آدم به اش نزدیک که میشود دو رو خاش خاشی و کباب میشود، تا چه برسد به پرش از وسط آتش...
با تاریک شدن هوا گویی جنگ شهری در حال رخ دادن است و هر آن صدای مهیبی از گوشه ای می آید، آن بمب های اندازه ی رب گوجه یک کیلویی هم انگار حال نداده که بچه ها برای هیجان بیشتر گاز پیکنیکی درون آتش می اندازند، خدا خودش به رهگذران بی گناه رحم کند...
حتی تلویزیون هم حالت فوق العاده به خود گرفته و از طرفی با پخش جذاب ترین فیلم هایی که برای 10 امین بار دارد تکراری پخش میکند سعی در خانه نگاه داشتن جوانان و نوجوانان میکند، و از طرفی دیگر با پخش زنده بیمارستانهای سوانح سوختگی و تکه پاره شدگی سعی در فرهنگ سازی آنی خطر ناک بودن مواد محترقه و... دارد.
همسر گاف حتی برای خرید چند نان بربری هم اجازه نمیدهد همسرش قدم به کوچه و محوطه ی این جنگ شهری بگذارد.
با رسیدن به ساعات پایانی شب هیجان ملت هم تخلیه شده و صدای انفجار ها فروکش میکند و گاف جرات میکند تا سر کوچه رفته و نان بخرد.
روزهای بعد اخبار از بستری شدن بازرسان آژانس خبر میدهند، ظاهرا از مراسم چهارشنبه سوری حتی بیشتر از بمب هسته ای و اینها ترسیده اند...