گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو» به نقل از شماره هجدهم نشریه تب و تاب، دانشگاه جهرم: خواب میدیدم چند سالی زندگیم فلشفرانت زد. تلوزیون رو روشن کردم. جناب خان 2025: احمد پسرم، خالهی مامانِ احلام واسطه ازدواج ما شد.
بچه جناب خان: خااااااللله؟ خاله ديگ چیه؟!!!
حس و حال های بچه های ما در آیندست!
آدم به یه چیزی که توی کهکشان بیاد دل میبنده، هر چقدرم بد باشه؛ مخصوصا وقتی میره باز جاش خالیه، اگ ببینی ديگه برنمیگرده، یه دایی ناصر دارم؛ دلم میخواد نسل بعدیمم دایی ناصری بشن نه داییناصوریه رو به انقراض! حتی سخته بی عمه هم بشیم، جالب ترین نسلی هستیم ک داریم هویت خاله و عمه بودنمون رو به انقراض میبریم.
سلفیگیر شدیم؛ چون تنها شدیم از دستهای دور گردنمون که اونقدر محکم بود. حتی وقتی که ب عکس هم نگاه میکردیم حس خفگی هنوز بود... الان شده بغض گلومون و سلفی گیر شدیم، شده بگید کاش همون دست خفه کننده هنوز بود؟
صبح بیدار شدم دیدم گنجشکها اِفکتِ نشستن گرفتن، ولی سیم زیر پاشون نبود! یعنی وایرلس شدن تا اين حد!!،
دوروز ديگه فرندای عمو مریخ عمه زهره لایکمون میکنند، تا که بچه خواهرم اومد گفت؛ خاله چقدر طول کشید من دانلود شدم؟! گفتم اون موقع سرعت که به اين خووووبی نبود نُه ماهی شد لود شدی!!.
با لایک شدن میگیم؛ ما هم لایک یو، ولی اين لایک گفتنا کجا و دوسداشتنی که چش تو چش بود و دل میلرزید کجا!!
حالا باز خدا رو شکر یه نماز و آرامشی رو بدون حضور تکنولوژی انجام میدیم.
حالا من استرس اینم گرفتم که نکنه بهشت یوزر پسورد داشته باشه؛ یادم نیاد پشت در بمونم!! . شاعر عزیزی که اسمشونو نمدونم به زیبایی قلم گذاشته بودند که :
"ای خدا ویندوز دل را باز کن،
یک پرینت از رحمتت آغاز کن،
آپشن غم را خدایا آن مکن،
فایل اشکم را خدایا ران مکن،
نام تو پسورد درهای بهشت،
آدرس ایمیل سایت سرنوشت! "
همين الان که همین رو روی نوت گوشیمم مینویسم، استرس میگیرم نکنه بپره یهو!!
بعد میگیم چرا جوونای عزیزمون تو خواب سکته قلبی کردن؟! خب چقدر طاقت تپیدن تند تند!
بابام ایمیل زد که برم شام حاضره. چی میشد پیتزا رو هم ميشد ایمیل کنند نخوام برم؟!!. به اين امید خواب برم امشب که توی خواب هم شده یه فلشبک بخورم چون دلم تنگ شده واسه بوی کاغذهای کتاب؛ به جای چشم انداختن روی گوشی، برای پیاده رفتنها؛ به جای خم و راست شدن برای خاموش روشن کردن مودم، مجازی شدنمون دروغگومون کرده؛ دلم تنگ شده واسه نجابتی که زیر چادر گل گلی بود و روی حرف زدن با نامحرم رو نداشتیم؛ چه برسه به دروغ!!
برم که کلی وقته صدام زدند... نرم غذا مامانم عکس اینستامو لایک نمی کنه!
تا یادم نرفته بگم که هر یک ساعت دور از تکنولوژی برابر سلامتی بيشتر و هپی بودن بيشتر دله... امتحان کردم که میگما.
شاید اگر نیوتن هم با اینستاگرام زیر سایه درخت سیب نشسته بود؛ به جای افتادن سیب توجهش به لایکهاش بود، پس بايد تکون بدیم خودمون رو و استعدادمون رو خوب نشون بدیم. / نویسنده: نازنین باقری
شما میتوانید جهت بازدید و دریافت نشریات دانشجویی به سایت پاتوق آزاداندیشی نشریات دانشجویی مراجعه کنید.