ابراهیم یزدی پس از پیروزی انقلاب اسلامی معاون نخستوزیر در امور انقلاب شد و پس از آن به وزارت امورخارجه رسید و تا آبان ۵۷ همزمان با تسخیر لانه جاسوسی در این سمت باقی ماند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی در گزارشی به مناسبت درگذشت دبیر کل نهضت آزادی مروری بر زندگی و سوابق فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی وی انداخت.
در این گزارش آمده است: ابراهیم یزدی در سوم مهرماه ۱۳۱۰ در محلهای معروف به بازارچه آقا معصوم در قزوین به دنیا آمد. پدرش صادق نام داشت. اجداد پدری وی اصالتا اهل یزد بودند.
چنانکه ابراهیم یزدی در کتاب خاطرات خود که عنوان آن ۶۰ سال صبوری و شکوری است مینویسد: «یکی از اجداد پدریمان معروف به حاج محمدرضا یزدی در حالی که حدود ۲۰ تا ۲۴ سال داشت در زمان فتنه اشرف افغان به همراه دو تن از دوستانش از یزد به قزوین مهاجرت میکنند. حاج محمدرضا در یزد به شغل جمعآوری و بستهبندی حنای معروف یزد مشغول بود و در محله کلاهدوز نزدیک میدان چخماق سکونت داشت... حاج محمدحسین، پدربزرگ ما و نوه حاج محمدرضا در قزوین به دنیا آمد.»
ابراهیم یزدی از طرف مادر به مرتضویهای قزوین منتسب میشود. منزل خانواده مادری وی در نزدیکیهای دروازه رشت قزوین قرار داشت و به گفته ابراهیم یزدی، زمانی که آیتالله کاشانی به قزوین تبعید شده بود مدتی در آنجا اقامت کرده بود.
ابراهیم یزدی ﺩﺭ ۶ سالگی بهﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ (پدر، مادر، دو برادر به نامهای کاظم و اسماعیل و دو خواهر به نامهای مهین و نصرت) از قزوین ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ رفت و در نزدیکی میدان اعدام ساکن شدند. او ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ سال اول ﺍﺑﺘﺪﺍیی ﺭﺍ ﺩﺭ دبستان ﻣﻮﻟﻮی واقع در گذر بازارچه معیر گذراند و از کلاس دو تا ششم را در دبستان ﺍﺩﺏ سپری کرد. وی در اینباره میگوید: «پدرم، برادرم اسماعیل آقا و مرا به دبستان ادب برد و نام برادرم را در کلاس چهارم و مرا در کلاس دوم ثبت کرد.»
او سپس برای گذراندن ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﻣﺘﻮﺳطه راهی ﺩﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍﻟﻔﻨﻮﻥ شد. چنانکه خود میگوید: «در سالهای دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ دبیرستان دارالفنون از جمله معروفترین و بهترین دبیرستانهای تهران محسوب میشد. برادرم کاظم قبلا دانشآموز آنجا بود و دوره شش ساله دبیرستان را در آنجا طی کرد. برادر دیگرم اسماعیل نیز که دو سال از من جلوتر بود در آنجا مشغول به تحصیل شد. به طور طبیعی من هم در دارالفنون ثبت نام کردم... وقتی سال سوم دبیرستان را تمام کردم پدرم مصرانه از من خواست تا ترک تحصیل کنم و یکسره به کمک او در کار مغازه بپردازم... من مجبور شدم با پدر اینگونه صلح و توافق کنم که من کار او را در هر حال انجام دهم و او هم کاری به درس خواندن من نداشته باشد.»
ﻭی ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۳۲ از دانشکده ﺩﺍﺭﻭﺳﺎﺯی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ فارغالتحصیل شد. به گفته خودش در دوران دانشجویی علاوه بر عضویت در شورای انجمن اسلامی دانشجویان، در سازمان دانشجویان نیز فعالیت میکرد. وی یک سال بعد و در ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ با خانم سرور طلیعه ازدواج کرد.
ورود به عرصه فعالیتهای سیاسی
ابراهیم یزدی در این سالهای تحصیل در دوره دبیرستان در محافل سیاسی حاضر میشد. چنانکه خود میگوید: «ابتدا به کمک چند نفر از همکلاسیها و همسن و سالهای خودم در دارالفنون و دبیرستانهای دیگر، مجله دانشآموزان را منتشر ساختیم و به نهضت خداپرستان سوسیالیست، جمعیت تعاونی خداپرستان و انجمن اسلامی دانشجویان، سپس در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی دوم پیوستم.»
وی در این سالها طعم اولین بازداشت را نیز چشید و در ۲۱ آبان ۱۳۳۲ به هنگام محاکمه مصدق دستگیر و روانه بازداشتگاه شد.
طی سالهای بعد او به عضویت یک گروه نیمه مخفی به ﻧﺎﻡ متاع - ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎعی ﻋﻤلی- درآمد. این گروه در سال ۳۵ توسط مهدی بازرگان پی ریزی شد که ابراهیم یزدی در شاخه انجمن اسلامی پزشکان بود. به گفته یزدی: «فکر تشکیل متاع در واقع محصول تجربه فعالیت سیاسی مهندس بازرگان بعد از کودتای ۲۸ مرداد در نهضت مقاومت ملی ایران بود... تاسیس انجمنهای اسلامی پزشکان، مهندسین، معلمین، شرکت انتشار از گامهای اولیه بود که برداشته شد... انجمن اسلامی مهندسین با همت مهندس بازرگان، مهندس سحابی، مهندس کتیرایی، مهندس معینفر، مهندس طاهری و ... تاسیس شد. در همان سال ۳۶ انجمن اسلامی پزشکان با تلاش دکتر کاظم یزدی، دکتر عباس حائری، دکتر عالی و من شکل گرفت.» همکاری او با متاع تا سال ۱۳۳۹ که از ایران خارج شد ادامه داشت.
عزیمت به امریکا در سال ۱۳۳۹
ابراهیم یزدی در شهریور ۱۳۳۹ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺭﻓﺖ و در آنجا به ﻋﻀﻮیت ﻫﻴﺎﺕ ﺍﺟﺮﺍیی ﺟﺒﻬﻪ ملی ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ درآمد. در سال ۴۱ هم که ﺷﺎﺧﻪ ﻧﻬﻀﺖ ﺁﺯﺍﺩی ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﻛﺸﻮﺭ تاسیس شد، ابراهیم یزدی به عنوان رئیس شورای مرکزی نهضت آزادی در خارج از کشور انتخاب شد و مسئولیت انتشار ماهنامه "پیام مجاهد" را برعهده گرفت. وی دو سال بعد یعنی در ﺳﺎﻝ ۴۳ ﺩﺭ ﺗأﺳﻴﺲ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺍﺳﻼمی ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻭ. ﻛﺎﻧﺎﺩﺍ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻛﺮﺩ.
فعالیتهای ابراهیم یزدی در چارچوب انجمنهای اسلامی و در قالب سمینارها و همایشهای مختلف ادامه یافت که یکی از آنها سمینار اقتصاد اسلامی بود. او به همراه افراد دیگری نظیر محمد هاشمی و شهید چمران در تابستان ۱۳۴۹ سمینار اقتصاد اسلامی را در دانشگاه کالیفرنیا برگزار کردند.
در همین دوران اختلافاتی بین برخی از اعضای این تشکل به وجود آمد که اغلب ریشه در نوع تفکر نهضتیها و ابراهیم یزدی داشت. محمد هاشمی در کتاب خاطرات خود به این اختلافها اشاره میکند و میگوید: «در آن زمان نهضت آزادی معتقد بود که مبارزه سه بعد دارد: بعد ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی، آقای یزدی براساس این تز میگفت که انجمنهای اسلامی در بعد ایدئولوژیک فعال هستند و کسی که میخواهد کار ایدئولوژیک بکند، خودسازی میکند و جای او در انجمن اسلامی است. کسی که میخواهد کار سیاسی انجام دهد به سازمان سیاسی برود و کسی که میخواهد بالاتر کار کند، عضو سازمان نظامی بشود. آقای یزدی میگفت: انجمن اسلامی بعد ایدئولوژیک، نهضت آزادی بعد سیاسی و مجاهدین خلق بعد نظامی هستند. او معتقد بود، چون انجمن در بعد ایدئولوژیک است پس نباید در آن کار سیاسی انجام شود. کسی که میخواهد کار سیاسی کند باید به عضویت نهضت در بیاید. این تز مبنای اختلاف ما و دکتر یزدی و یا به عبارتی اختلاف انجمن اسلامی و نهضت آزادی شد...»
این اختلافات کمکم دامنه وسیعتری پیدا کرد و هیئت مدیره را نیز درگیر خود کرد. چنانکه محمد هاشمی میگوید: «اختلاف در هیئت مدیره عمدتا حول دو جریان نهضت آزادی و جبهه ملی بود. بعضی از جبهه ملی سوم دفاع میکردند و بعضی از نهضت آزادی و گروهی فارغ از گروهبندی خاصی برای حفظ استقلال انجمن تلاش میکردند. اختلافات گروه مستقل انجمن با نهضتیها و به ویژه دکتر یزدی، اختلافات مبنایی بود.»
به گفته هاشمی یکی دیگر از این اختلافات بحث مرجعیت بود؛ در حالی که اعضای مستقل، امام خمینی را مرجع میدانستند، ابراهیم یزدی و اطرافیان او معتقد به مرجعیت سیدکاظم شریعتمداری بودند.
در بحث نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران نیز اختلافهایی در بین اعضا وجود داشت. به گفته محمد هاشمی: «ما در بحثهای داخلی انجمن اسلامی، امام را بر حق میدانستیم و پیرو ایشان بودیم و معتقد بودیم که تمام مبارزات تاریخ ایران از نهضت تنباکو به این طرف که در ایران به راه افتاد عمدتا رهبری آنها با روحانیت بوده است و هر وقت روحانیت از صحنه سیاسی خارج شده نهضت منحرف شده یا شکست خورده است. ما برای مرحوم آیتالله بروجردی هم به عنوان اینکه مرجع عالیقدر شیعه بود احترام زیادی قائل بودیم، اما این نوع برداشت بین نهضتیها و ملیون وجود نداشت و آنا در سمینارها و تجمعها و بحثها بعضا به روحانیت میتاختند. این موارد از اختلافات مبنایی و ریشهای بین ما و نهضتیها بود. البته بعدها در سالهای ۱۳۵۴ که دکتر یزدی به عراق رفت و با امام دیدار کرد نظرش عوض شد.»
ابراهیم یزدی و موضوع «درگذشت» شریعتی
در خرداد ۵۶ و همزمان با درگذشت دکتر علی شریعتی، مسئله "درگذشت" یا "شهادت" وی مطرح شد که در این جریان نیز شاهد تحرکات ابراهیم یزدی هستیم. به گفته حجتالاسلام ناطق نوری: «آقای فرودسیپور، از دوستان ما که در آن زمان در معیت امام در نجف بود، یک بار به من و عدهای دیگر گفت: عدهای مثل دکتر یزدی و دعایی تلاش زیادی کردند تا از امام درباره فوت شریعتی نامه بگیرند، ولی امام موافقت نکرد.»
علی جنتی هم که آن زمان از فعالان دانشجویی خارج از کشور بود این ماجرا را اینگونه روایت میکند: «بعد از مدتی دکتر یزدی از امریکا به عراق رفت تا پیامی از طرف امام به مناسبت مرگ شریعتی بگیرد. امام هم خطاب به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا و امریکا نامهای نوشتند که در آن به "فقدان" شریعتی اشاره کرده بودند. دکتر یزدی از اینکه امام از مرگ شریعتی به عنوان شهادت یاد نکرده بود بسیار ناراحت شده بود. حتی گفته بود اگر پیام این گونه باشد، آن را با خودم نمیبرم. چهار پنج روز هم در نجف مانده بود؛ اما وقتی دیده بود امام تغییری در رأی خود نمیدهد پیام را برده، در نشریات ارگان دانشجویی چاپ مینماید.»
از سوی دیگر محمد هاشمی که دبیر کل وقت انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا بود درباره ماجرای درگذشت شریعتی و اختلاف با ابراهیم یزدی میگوید: «در جریان فوت دکتر شریعتی آقای دکتر یزدی و دوستان نهضتی به شدت به دنبال این قضیه بودند که فوت شریعتی را به عنوان شهادت مطرح کنند. انجمنهای اسلامی را هم بسیج میکرند که به امام تلگراف بزنند و شهادت آقای شریعتی را به ایشان تبریک بگویند. آن زمان من دبیر تشکیلات انجمن بودم و با دوستان درباره این قضیه به بحث نشستیم و حوادث را بررسی و تجزیه و تحلیل کردیم و با استناد به اطلاعاتی که از نجف و ایران داشتیم، متوجه شدیم که درگذشت شریعتی را نمیتوان شهادت قلمداد کرد. گفتم به امام تسلیت میگوییم، اما نمیگوییم ماجرای درگذشت شریعتی شهادت بوده است. امام هم بالاخره چیزی خواهند گفت. اما آقای یزدی گفت: نخیر! ما باید بگوییم شهادت. تعدادی از انجمنها تلگرافی خدمت امام زدند و شریعتی را شهید اعلام کردند، اما تسلیتهای ما در تلگراف به امام مضمون شهادت نداشت. در این قضیه ما دو دل بودیم و نمیدانستیم امام فوت را تأیید میکنند یا شهادت را. میگفتیم اگر بگوییم شریعتی را به شهادت رساندهاند و امام شهادت او را تأیید نکنند این موضوع در ذهن دانشجویی که به واژه "شهید" حساس شده اثر منفی میگذارد. به هرحال جواب امام رسید. ایشان در جوابهایشان موضوع "فقدان" شریعتی را مطرح کردند، نه شهادت را. جملاتشان هم خالی از شور و هیجان و یک پاسخ معمولی بود. همین واژه "فقدان" روی عدهای تاثیر گذاشته بود که چرا، اما شریعتی را شهید قلمداد نکردند.»
حضور در نوفللوشاتو
در مهرماه ۵۷ که صحبت از هجرت امام از عراق پیش آمد، در ابتدا قرار بود ایشان به کویت بروند، اما با موانعی که پیش آمد، پاریس به عنوان محل اقامت امام مطرح شد. در این هنگام ابراهیم یزدی نیز از جمله همراهان امام بود. اما علی رغم ادعای محمود دعایی مبنی بر اینکه ابراهیم یزدی شب قبل از هجرت از تصمیم امام اطلاع پیدا کرده و خود را به عراق رسانده بود، به گفته مرحوم حاج احمد خمینی، ابراهیم یزدی بدون اطلاع از این جریان و برای انجام کار دیگری که با حضرت امام داشت به عراق آمده بود.
حجتالاسلام سیداحمد خمینی میگوید: «زمانی که میخواستیم سوار ماشین شویم، در تاریکی مردی ... معمم نظرم را جلب کرد؛ دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود. او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمنهای اسلامی ایران در کانادا و آمریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه به هیچ وجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دکتر هم سوار یکی از آن دو ماشین شد.»
بدین ترتیب پس از لغو سفر امام به کویت ابراهیم یزدی همراه با امام خمینی به فرانسه آمد. او در خاطرات خود درباره روزهای اولیه ورود به پاریس میگوید: «آپارتمان آقای دکتر غضنفرپور، محل اقامت آقای [امام]خمینی، در طبقه چهارم ساختمانی در حومه پاریس به نام کشان واقع بود و از همان روز اول ورود و مراجعات و دید و بازدیدها شروع شد. تردد و سروصدای این افراد در راهروها موجب اعتراض همسایگان گردید.»
بعد از انتقال امام به دهکده نوفللوشاتو محل سکونت امام سر و سامان بهتری یافت که یزدی در خاطرات خود از نقش شهید عراقی در این موضوع یاد میکند و میگوید: «با آمدن حاج مهدی عراقی به پاریس وضع اداره منزل سر و سامان تازهای به خود گرفت. تا آن روز از مراجعان و مهمانان کسی پذیرایی نمیکرد. اما با آمدن ایشان پذیرایی با چای و ظهرها با نان و پنیر و گاهی اوقات تخممرغ و یا آش برقرار شد.»
یزدی که در آن زمان همسرش هم در کنار خانم مرضیه دباغ به برخی امور خانه در نوفللوشاتو میپرداخت روایتهای گوناگونی از جزئیات و حوادث آن دوران دارد. از نحوه اداره امور تا مصاحبهها، پیامها و تصمیمات امام. به این جهت که ابراهیم یزدی بیشتر به خاطر تسلطش بر زبان انگلیسی وظیفه ترجمه بیانات امام در مصاحبه با خبرنگاران را به عهده داشت. اما گاهی این روند طوری پیش میرفت که در مقام سخنگویی امام خمینی ظاهر میشد. به طوری که علی جنتی از خاطرات خود در نوفللوشاتو میگوید: «عدهای از آقایان مثل قطبزاده و یزدی با خبرنگارها مصاحبه میکردند و درباره همه مسائل از زبان امام صحبت میکردند. امام یک بار مصاحبهای انجام دادند و فرمودند: من هیچ نماینده، یا سخنگویی ندارم. این مصاحبه به این دلیل بود که در بعضی محافل خبری مطرح شده بود که آقای قطبزاده سخنگوی امام است.»
بازگشت به ایران در ۱۲ بهمن ۵۷
با بازگشت امام خمینی به ایران در ۱۲ بهمن ۵۷، ابراهیم یزدی نیز همراه ایشان وارد کشور شد. به شهادت خاطرات و روایات افراد مختلف حاضر در صحنه، نهضتیها در این جریان بسیار فعال بودند و میکوشیدند تا به طرق مختلف خود را به امام خمینی نزدیک کنند. ابراهیم یزدی و هاشم صباغیان بسیار فعال بودند و میخواستند در اتومبیل حامل امام نیز حضور داشته باشند، اما با مخالفت امام مواجه شدند.
حجتالاسلام فردوسیپور که در هنگام بازگشت امام همراه ایشان بود ذکر میکنند که امام به هیچ کسی جز حاج احمد آقا اجازه حضور در ماشین حامل خود را ندادند و با دستور امام، ابراهیم یزدی که در اتومبیل نشسته بود پیاده شد. وی میگوید: «ماشینی که آماده بود بنز سبز رنگی بود... امام بزرگوار سوار شدند و ماشین حرکت کرد. در این میان آقای رفیقدوست با یک بلیزر رسید و گفت: این ماشین امام است. اشاره کردیم بنز ایستاد و خودم را رساندم و عرض کردم: آقا ماشین شما این است. فرمودند: حالا که سوار شدهایم. گفتم: آن ماشین را برای شما آوردهاند. امام امت فورا توجه فرمودند، پیاده شدند و به طرف ماشین به راه افتادند. در این فاصله متوجه شدم که دکتر یزدی داخل بلیزر نشسته است... هنگامی که حضرت امام سوار میشدند، مهندس صباغیان که همراه آقای رفیقدوست آمده بود از امام پرسید: آقای یزدی هم با این ماشین هستند، سوار شوند؟ حضرت امام با دست اشاره کردند و فرمودند: خیر. غیر از احمد کسی سوار نشود.»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و با تشکیل دولت موقت، ابراهیم یزدی ابتدا به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب انتخاب شد و سپس به وزارت امور خارجه رسید و تا ۱۳ آبان ۵۸ که همزمان با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود در این سمت باقی ماند. حوادث دوران مسئولیت ابراهیم یزدی در وزارت خارجه و حیات سیاسی او پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارای فراز و نشیبهایی است که خود مجال دیگری برای نقد و بررسی میطلبد.