به قول حمید نعمت الله، این فلیم«حرف زمانه» است. چیزی که در دل همه هست، ولی هیچکس راجع به آن حرف نمیزند.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- فاطمه رزمی؛ عشقهای حبابی، ازدواجهای سفید و بی تعهدی دنیای مدرن تا بحال باعث تخریب زندگی چند مینا شده است؟
لحن ساده و صداقت و گهگاه ساده لوحی مینا ما را وارد جهان تو در تو و رنگارنگ زندگی زنی میکند که نمونهی اشنایی از زن ایرانی در دهه اخیر تاریخ اجتماعی ایران است. نامههای خیالیای که برای پدر مینویسد همراه با دیدارهای دورادور و جدایی از همسر معتادش خیلی زود حس همدردی مخاطبان را بر میانگیزد.
مینا با چند دیدار و تفریح و تفسیر رفتارهای کامران دچار عشق بیمارگونهای میشود. کم بودن عمر این عشق در خانهای تنها با پلههای اضطراری از ابتدا معلوم است، ولی بیننده برای نجات این عشق با مونولوگهای مینا همراهی میکند.
«رگ خواب»، داستان زندگی زن میانسال، سادهدل و رمانتیکی به نام مینا است که از شوهرش جدا شده و بیکس و کار است و دنبال کار میگردد. او در جستوجوی کار، با مرد خوشتیپ و جذابی به نام کامران آشنا میشود که مدیر یک رستوران است. دوربین به مینا سنجاق شده و از زاویه دید او زندگیاش را برای ما تعریف میکند. اما مینا جز اطلاعاتی کلی، چیز زیادی از گذشتهاش به ما نمیگوید و روایت او محدود به دوران بعد از جدایی او از همسر معتادش و آشنایی با کامران است.
مینا از طلاقش حرف میزند، از شوهر قبلی اش که معتاد بوده، از پدرش که بلیط فروش اتوبوس است. از عشقش.به عشق که میرسد خیلی بیشتر حرف میزند. چندین بار تکرار میکند: «کامران جذابترین مردی است که در طول زندگیام دیدم.»
فیلمنامهای که به قلم معصومه بیات نوشته شده از تجربه زیسته هر زنی سخن میگوید و حس و حالش را هم در عاشقی کردن نیمه اول فیلم و هم شکسته شدنش در نیمه دوم آن به قدری زیبا به تصویر کشیده که کمتر زنی هنگام تماشای آن با مینای داستان همزاد پنداری نمیکند.
لیلا حاتمی نیز طیفهای متفاوتی از حالات انسانی در مدت زمان فیلم اجرا میکند؛ ناامیدی، تنهایی، امیدواری، عشق و دوباره تنهایی و ویرانی. تصویر واقعی زندگی پس از طلاق اکثر زنان جامعهی امروز. زنانیکه از اساس سنتیاند و سودای مدرن شدن و زندگی در ظواهر مدرنیستی را دارند.
نظر برخی از همین زنان را که جویا میشویم میگویند: «وقتی زنی میبینیم ضعیف است و چشمش برای اولین مرد از راه رسیده زندگی اش باز مانده، آن هم در سن و سالی که نه نوجوان است و نه خیلی جوان چرا باید با او همذات پنداری کنیم؟ انگار اصلا او عاشق نیست. وابسته است و نیازمند.»
مسعود فراستی هم میگوید: «عشق لیلا حاتمی در فیلم به شدت کودکانه است. جایی که کار فست فودی را میکند، تا قبل صبحانه خوب است. زمانی که به صبحانه میرسد و مسئله عشق مطرح میشود، عشق زنی نیست که یک زندگی را از سر گذرانده است. مثل دختری ۱۶ ساله است که تازه عاشق شده.»
اگر بخواهیم موقعیت مینایی را در نظر بگیریم که تابحال با وجود ازدواج هم هیچگونه حمایتی نه از جانب پدر و نه همسرمعتادش نداشته، چه فرقی میکند که او زن میانسالی باشد یا دختری شانزده ساله؟گویا در این تفکرات نیازهای غریزی اینگونه زنان فراموش شده. نیازهایی که رگ خواب هر زنی است حتی اگر بارها شکست خورده باشد.
فیلمساز به خوبی توانسته به دنیای ذهنی یک زن وارد شود و فارغ از تعصبات فمینیستی او را با تمام زنانگی و غیرقابل پیش بینی بودنش به تصویر بکشد. زنی که مهربان است و گاهی عمداً هوشش را به حداقل میرساند تا بتواند از لحظاتی که با کامران دارد لذت ببرد.
سعید قطبی زاده منتقد سینما معتقد است: «من واقعا از دیدن این فیلم بسیار لذت بردم و به جانم نشست. همیشه مفهوم عشق در سینمای مان غریب بوده است. در این فیلم حمید نعمت اله چقدر با ظرافت یک عاشقانه ایرانی ساخته است. یک سرگذشت «ادل اچ» ایرانیست.»
به قول حمید نعمت الله، این فیلم«حرف زمانه» است. چیزی که در دل همه هست، ولی هیچکس راجع به آن حرف نمیزند.